بسم الله الرحمن الرحيم
زمانی که در یکی از دانشگاه های آمریکا تحصیل می کردم، طبیعی بود که در آن جا دختران و پسران به صورت مختلط در کلاس هستند. من با دخترها صحبت نمی کردم و چیزی از آن ها نمی خواستم و موقعی که حرف می زدند به آن ها توجه نمی کردم.
استاد نیز به این رویه ی من احترام گذاشته و سعی می کرد من را در موقعیتی قرار ندهد که با آن ها برخوردی داشته یا گفتگو نمایم.
اوضاع به همین منوال گذشت تا آنکه مرحله ی پایانی رسیدیم. استاد نزد من آمده و گفت من روش تو در عدم اختلاط با دختران را دانسته و به آن احترام می گذارم. اما موضوعی هست که چاره ای جز کنار آمدن با آن در ترم آینده را نداری و آن تحقیق پایان نامه است که شما به چند گروه مختلط تقسیم می شوید تا تحقیق های خود را بنویسید و در بین شما دخترهایی هم وجود خواهند داشت.
ملاقات و دیدارهای ما در دانشگاه و بر روی یک میز ادامه داشت و من همچنان از نگاه کردن به دختری که با ما بود خودداری می نمودم و موقع حرف زدن یا گرفتن ورقه یا کتاب نیز به او نگاه نمی کردم.
آن دختر مدتی بر این منوال صبر کرد، ولی یک روز طاقتش تمام شد و من را و عرب ها را به باد فحش و ناسزا گرفت که شما به زنان بی احترامی می کنید ، تمدن ندارید و عقب افتاده هستید و هرچه می دانست گفت و من هم منتظر ماندم تا حرف هایش تمام شد و از جوش و خروش افتاد.
سپس به او گفتم اگر یک قطعه الماس گرانقیمت نزدت باشد آن را در تکه پارچه ای از مخمل نمی گذاشتی و با توجه بسیار در گاوصندوق گذاشته و آن را با هوشیاری کامل مراقبت نمی نمودی؟
گفت: چرا.
گفتم: زنان نیز نزد ما چنین بوده و بسیار ارزشمند هستند و جز برای شوهرانشان جلوه گر نمی شوند. او برای شوهرش و شوهرش برای او است و هیچ رابطه ی جنسی یا دوستی با جنس مخالف قبل از ازدواج وجود ندارد.
هر یک از دو طرف مراقب دیگری بوده و دوستی و احترام میان آن دو حاکم است. بنابراین برای زن جایز نیست که جز به شوهرش نگاه کند و همین حالت برای شوهر نیز هست. اما نزد شما زن مانند سیگار یا حشیش است که فرد یکی دو پک به آن می زند و به دوستش می دهد و دوستش هم به یکی دیگر و الی آخر... در پایان تمام شده و زیر پا انداخته و لگدمال می شود و دنبال یکی دیگر می گردد.
بعد از این مجادله به مدت یک هفته یا بیشتراز گروه جدا شدم. یک روز یک زن محجبه وارد کلاس شده و در آخر کلاس نشست. من متعجب شدم، چون در طول سال تحصیلی این فرد یا هیچ دختر محجبه ی دیگری در دانشگاه ما نبود. در پایان کلاس که با ما صحبت می کرد به ناگاه متوجه شدم که او همان دختر امریکایی است که در گروه ما بوده و با هم مجادله کردیم.
او گفت: شهادت می دهم به اینکه لا اله إلا الله و اینکه محمد رسول الله. من مسلمان شده ام.
به گفته ی خودش سحنان من او را متحول ساخته بود.
الحمدلله والمنة لله.
منبع: المرصد الاسلامى لمقاومة التنصير