تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

یک داستان واقعی که برای جوانی از عربستان سعودی در آمریکا اتفاق افتاد

بسم الله الرحمن الرحيم

زمانی که در یکی از دانشگاه های آمریکا تحصیل می کردم، طبیعی بود که در آن جا دختران و پسران به صورت مختلط در کلاس هستند. من با دخترها صحبت نمی کردم و چیزی از آن ها نمی خواستم و موقعی که حرف می زدند به آن ها توجه نمی کردم.

استاد نیز به این رویه ی من احترام گذاشته و سعی می کرد من را در موقعیتی قرار ندهد که با آن ها برخوردی داشته یا گفتگو نمایم.

اوضاع به همین منوال گذشت تا آنکه مرحله ی پایانی رسیدیم. استاد نزد من آمده و گفت من روش تو در عدم اختلاط با دختران را دانسته و به آن احترام می گذارم. اما موضوعی هست که چاره ای جز کنار آمدن با آن در ترم آینده را نداری و آن تحقیق پایان نامه است که شما به چند گروه مختلط تقسیم می شوید تا تحقیق های خود را بنویسید و در بین شما دخترهایی هم وجود خواهند داشت.

ملاقات و دیدارهای ما در دانشگاه و بر روی یک میز ادامه داشت و من همچنان از نگاه کردن به دختری که با ما بود خودداری می نمودم و موقع حرف زدن یا گرفتن ورقه یا کتاب نیز به او نگاه نمی کردم.

آن دختر مدتی بر این منوال صبر کرد، ولی یک روز طاقتش تمام شد و من را و عرب ها را به باد فحش و ناسزا گرفت که شما به زنان بی احترامی می کنید ، تمدن ندارید و عقب افتاده هستید و هرچه می دانست گفت و من هم منتظر ماندم تا حرف هایش تمام شد و از جوش و خروش افتاد.


سپس به او گفتم اگر یک قطعه الماس گرانقیمت نزدت باشد آن را در تکه پارچه ای از مخمل نمی گذاشتی و با توجه بسیار در گاوصندوق گذاشته و آن را با هوشیاری کامل مراقبت نمی نمودی؟

گفت: چرا.

گفتم: زنان نیز نزد ما چنین بوده و بسیار ارزشمند هستند و جز برای شوهرانشان جلوه گر نمی شوند. او برای شوهرش و شوهرش برای او است و هیچ رابطه ی جنسی یا دوستی با جنس مخالف قبل از ازدواج وجود ندارد.

هر یک از دو طرف مراقب دیگری بوده و دوستی و احترام میان آن دو حاکم است. بنابراین برای زن جایز نیست که جز به شوهرش نگاه کند و همین حالت برای شوهر نیز هست. اما نزد شما زن مانند سیگار یا حشیش است که فرد یکی دو پک به آن می زند و به دوستش می دهد و دوستش هم به یکی دیگر و الی آخر... در پایان تمام شده و زیر پا انداخته و لگدمال می شود و دنبال یکی دیگر می گردد.

بعد از این مجادله به مدت یک هفته یا بیشتراز گروه جدا شدم. یک روز یک زن محجبه وارد کلاس شده و در آخر کلاس نشست. من متعجب شدم، چون در طول سال تحصیلی این فرد یا هیچ دختر محجبه ی دیگری در دانشگاه ما نبود. در پایان کلاس که با ما صحبت می کرد به ناگاه متوجه شدم که او همان دختر امریکایی است که در گروه ما بوده و با هم مجادله کردیم.

او گفت: شهادت می دهم به اینکه لا اله إلا الله و اینکه محمد رسول الله. من مسلمان شده ام.

به گفته ی خودش سحنان من او را متحول ساخته بود.

الحمدلله والمنة لله.

منبع: المرصد الاسلامى لمقاومة التنصير

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com