10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328775
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2030 تعداد مشاهده : 581 تاریخ اضافه : 2012-01-21

 

راها عزیزالدین باتس از آمریکا


 به نظر من به جای گفتن "حمد و سپاس خداوندی که ما را به سوی اسلام هدایت داد باید بگوییم حمد و سپاس خداوندی که ما را به سوی اسلام و سنت رهنمود ساخت" زیرا بسیاری به سوی اسلام روی می آورند اما در بحث عقیده، به سنت اعتقادی ندارند.

من در یکی از خیابان های شهر مری لند به دنیا آمدم و مانند خیلی از جوانان لا ابالی آرزوی رسیدن به سه چیز را در سر می پروراندم. ورزشکاری مشهور، نوازنده ی موسیقی رپ، گانگستر شدن. چون هدفی در زندگیم نداشتم بیشتر وقتم را به ولگردی در خیابان ها سپری می کردم بنابراین گاهی سر از بازداشتگاه و زندان در می آوردم. در اینجا می خواهم ماجرای اسلام آوردن خود را مرحله به مرحله برایتان تعریف کنم.

هجده سالم بود که به زندان افتادم درآنجا با گروه اسلامی ان. او.آی (ملیت اسلامی) آشنا شدم. یکی از دوستان قدیمی ام که خیلی وقت بود می شناختمش نیز در زندان به سر می برد. نمی دانستم مسلمان شده است. وقتی او را دیدم، پرسید چرا زندان هستم، خندیدم و او در ادامه از من خواست تا همراه وی به نماز جمعه بروم. اولین بار بود چنین درخواستی از من می شد.

پیش از آن درباره ی مسلمانان چیزهای خرافی و غیر معقول شنیده بودم ولی به هر حال تصمیم گرفتم با او بروم. بعد از آن چند بار دیگر هم به مراسم نماز جمعه رفتم ولی هیچ یک از حرف های آنها گیج کننده و حتی خرافی نبود. آنها فقط خدای یگانه را می پرستیدند در حالی که مسیحیان به تثلیث اعتقاد دارند و می گویند مسیح خدا است و روزی برای نجات ما به روی زمین خواهد آمد.

خیلی ساده و فقط به دلایلی منطقی شهادتین را اعلام نمودم. همیشه از چیزی که حقیقت را به راحتی رد کند متنفر بودم و به این دلیل هیچ احساسی نسبت به مسیحیت نداشتم. آن موقع در زندان مثل الان اطلاعات کافی درمورد اسلام نداشتم. احساس می کردم ایمانم مانند کسانی بود که قرآن نیز از آنها اینچنین یاد کرده است که شما ایمان قلبی ندارید بلکه تنها به زبان می آورید.

نماز و قوانین مربوط به آن را بلد نبودم، ولی یک روز صبح زود از خواب بیدار شده و خودم را برای نماز صبح آماده کردم. همان طور رو به قبله ایستادم، چیزی برای گفتن نداشتم. ماه رمضان در راه بود، یک روز دوستم پیش من آمد و گفت به زودی ماه رمضان هم خواهد آمد، قصد داری روزه بگیری؟ او چه این سؤال را می پرسید یا نه، به عنوان یک مسلمان حتماً روزه می گرفتم.

با وجود اینکه خوردن و آشامیدن را برای مدتی کنار گذاشتن برایم سخت بود ولی چاره ای نداشتم.

طولی نکشید که از زندان آزاد شدم، خیلی زود نمازهایم ترک شدند و کم کم مثل سابق شدم. هر وقت می خواستم به نماز جمعه بروم و یا غیره، وسوسه های شیطان مرا از این کار باز می داشت و به نظرم می آورد که هیچ لزومی ندارد نماز بخوانم فقط وقتی گناهی مرتکب شوم آنگاه برای طلب مغفرت باید نماز بخوانم.

بدبختانه در یکی از دزدی های بانک شرکت کرده و فوراً دستگیر و روانه زندان ایندیانا شدم. شرایط ندامتگاه فدرال کاملاً با محیط زندان مریلند که قبلاً در آن زندانی بودم فرق داشت. هم اتاقی هایم هر کدام از نقاط مختلف آمریکا به آنجا آورده شده بودند. من فقط به نام یک مسلمان بودم و این آزارم می داد. از اینکه دوباره به زندان افتاده بودم از خودم تنفر داشتم. پس از مدتی به زندان دیگری منتقل شدم در آنجا با مردی آشنا شدم که هم اکنون برایم حکم مربی و مرشد را دارد.

اسمش مجاهد عبدالعلی بود، او مانند مسلمانانی که تا به حال دیده بودم نبود. همیشه زیبایی اسلام را در چهره اش می دیدم. در نظر او اسلام تنها وابستگی به یک گروه و یا سازمان نبوده بلکه برقراری ارتباطی صحیح با پروردگار می باشد. سرانجام با همت مجاهد به یادگیری درست دین اسلام پرداختم. قرآن و سنت های پیامبر را فرا گرفته و تصمیم گرفتم از آنها پیروی کنم.

اسلام باعث شد که از به یاد مادر پیر و تنهایم بیافتم و هر طور شده از حالش با خبر شوم. پس از مدتی فهمیدم که مادرم به شدت مریض است، تصمیم گرفتم برای رسیدن به آرامش او را به دین اسلام دعوت نمایم. از طریق تلفن و نامه وی را از حقانیت اسلام آگاه ساختم با چون مسیحی متعصبی بود مدتی طول کشید تا به این باور که اسلام دین واقعی است برسد. یک روز به من تلفن کرد و گفت عزیزم به این نتیجه رسیدم که اسلام مسیر خوشبختی و سعادت انسان ها می باشد، و در پشت گوشی تلفن شهادتین را همراه من تکرار نمود.

نمی دانستم که در آینده چه اتفاقی برایم خواهد افتاد ولی همین که راه خود را پیدا کرده  راضی و خرسند بودم. پس از مدتی مربی و ناجی من به زندان دیگری فرستاده شد و در این حین طولی نکشید که حبس من نیز به اتمام رسید.

پس از آزادیم به یادگیری زبان عربی در نزد برادران مسلمانی از فلسطین چون برادر طالب شکیر و دیگران پرداختم. در طول زندگیم به طرف مسیرهای زیادی کشیده شدم، ولی خداوند همیشه پشتیبان و حامی من بوده و سرانجام مرا به سوی حق هدایت فرمود. انشاءالله بتوانم تقوا و پرهیزگاری را سرمشق خود قرار داده و دیگر به سمت کارهای خلاف کشیده نشوم.

پایان


ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010