10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328398
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1741 تعداد مشاهده : 756 تاریخ اضافه : 2011-07-16

 

سفری معجزه آسا به سوی اسلام

 به نام خدا


نام من شفا است، داستان اسلام آوردنم به ده سال قبل بر می گردد، وقتی که امام مسجد به من تلفن زد و گفت که آیا از اسلام آوردن مرد استرالیایی که درتلوزیون با وی مصاحبه  شده است خبر داری! فردای آن روز وقتی به آن مرد تلفن زدم فهمیدم که وی پنجاه سال سن دارد. دارای همسری اسپانیایی و دو فرزند پسر می باشد. اخیراً از کویینزلند مهاجرت کرده بودند.

به هر حال، عجیب اینجا بود که وقتی شب با دعا خواندن به شیوه ی مسیحیت به خواب رفت فردا صبح هنگام از خواب بیدار شدن مسلمان بود. وقتی پنج سال داشت در جنگ جهانی پدرش را از دست داد و از آن پس همیشه با خدا دردودل می کرد و او را مانند دوست خود می دانست.

همیشه با خدا احساس راحتی می کرد و تمام حرف هایش را با او در میان می گذاشت. اتفاق خاصی در این پنجاه سال عمر وی که سپری شد نیافتاده بود مانند مردم عادی به مدرسه رفت و پس از پایان تحصیلات ازدواج نمود و بالاخره دارای دو فرزند شده و این بار مشغله ی تربیت فرزندان وی را به خود مشغول ساخته بود.

هیچ سؤالی راجع به مذهب به ذهن وی خطور نکرد تا اینکه آن شب به خصوص فرا می رسد و وی به یک باره از آیین اجدادیش برگشته و مسلمان می شود. شب هنگام خواب می بیند که در بیابانی قرار گرفته است. ناگهان چشمش به مردی که با لباس عربی بر روی شن ها نشسته بود می افتد. احساس می کرد که وی را می شناسد، او داشت گریه می کرد و بانگ یا الله، یا الله سر می داد. در آن لحظه دوزخ را مشاهده کرده و از عذاب سختی که گریبانگیر دوزخیان شده بود وی می نالید.

ناگهان از آسمان قطره ی سرخ رنگ خون بر زمین چکید و گل ها و بوته های زیبایی رویید. پرده از روی آسمان کشیده شد و اجساد مرده ی مسلمانان را می دید که یکی یکی با خوشحالی و چهره ای روشن زنده می شدند. او خودش را در مقابل درب راهرویی بزرگ دید، در راه رو را کوبید و اجازه ی ورود خواست. صدایی برخواست و گفت این در مخصوص ورود مسلمانان است دیگران حق داخل شدن به آن را ندارند، شما باید برگردید.

صبح که از خواب برخواست، به یکی از مغازه های نزدیک منزلش سر زد تا بلکه طبق معمول بتواند مسلمانی را بیابد. پس از جستجو توانست نشانی مسجدی را به دست آورد. وقتی به مسجد رفت پیش از هر چیزی نماز خواندن را یاد گرفت. بعد از آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام شهادتین را آورده و به دین اسلام مشرف شد. عبرت از این داستان باعث شد تا من نیز هر چه زودتر تصمیم خود را عملی سازم، و پذیرای دین اسلام شوم.

پایان

 


ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

علي رضی الله عنه  به روايت از رسول

‎الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌گويد ايشان فرمودند: «أُعْطِيتُ مَا لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الأَنْبِيَاءِ»، فَقُلْنَا مَا هُوَ يَا رَسُولَ الله، فَقَالَ: «نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وأُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وسُمِّيْتُ أَحْمَدَ، وَجُعِلَتْ لِي التُّرَابُ طَهُوراً، وَجُعِلَتْ أُمَّتِي خَيْرَ الأُمَمِ». (به من چيزهايي داده شده‌است كه به هيچ‌يك از پيامبران داده نشده‌است، گفتم: اي رسول خدا، آنها چه هستند؟ فرمود: خدا رُعب و هراس از مرا در دل دشمنانم انداخت و با آن یاریم کرد و به من كليدهاي زمين داده شده، به اسم ‌احمد نام گذاري شدم، خاك برايم وسيله پاك كننده قرار داده شده و امتم بهترين امّتها قرار داده شده ‌است.
صحيح بخاري، ش335




 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010