بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
خداوند متعال می فرماید: « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ »(بقره/ 256).
«اجبار و اکراهی در دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است».
آزادی عقیده، اولین حقوق انسان است که وصف انسان بدان درست است. پس کسی که آزادی عقیده را از انسان سلب کند در حقیقت انسانیت وی را از او سلب کرده است.
و در اصل آزادی عقیده تکریم خداوند نسبت به انسان و اراده و فکر و احساس وی تجلی پیدا می کند و کار انسان را به خود واگذاشته است تا هدایت یابد یا گمراه شود، و در داشتن اعتقاد آزاد است و بازتاب عمل وی به خودش بر می گردد و این یکی از مهمترین ویژگیهای آزادی انسان به شمار می رود.(قطب، 1368، ج 3، ص 291).
ایمان صحیحی که نزد خداوند قابل قبول باشد، فرزند بیداری عقل و رضایت قلب است، چون اسلام نیازی به منافق ندارد. پس خیر و برکتی در دینی که از روی اجبار باشد، وجود ندارد. و در حقیقت اسلام به مردم آزادی بخشیده است و خود را در دایره این مفهوم بدون اجبار به آنها عرضه داشته است. خداوند متعال می فرماید:
« وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ» (كهف/ 29).
«بگو: حق از سوی پروردگارتان است پس هر کس که می خواهد ایمان بیاورد و هر کس که می خواهد کافر شود».
بنابراین دعوت به اسلام با خشنودی و دلیل عقلی است.
« قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي »(يوسف/ 108).
«بگو: این راه من است که من با آگاهی و بینش به سوی خدا می خوانم و پیروان من هم».
و بدون اکراه می باشد، ولی در مقابل وقتی که مورد آزمایش قرار گیرد، حق دارد که با قوت از عقیده خود دفاع کند.
خداوند متعال می فرماید:
« أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ »(حج/40- 39).
«اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده می شود که به آنان جنگ (تحمیل) می گردد، چرا که بدیشان ستم رفته است، و خداوند تواناست بر این که ایشان را همکاری کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شده اند و تنها گناهشان این بوده است که می گفته اند، پروردگار ما خداست».
نظامی که با شمشیر از آزادی عقیده دفاع می کند به طور آشکار بر تمجید این آزادی دلالت می کند و آن را بر عهده مردم گذاشته است و آن را در گرانبهاترین مکان از اصول و مبادی این نظام قرار داده است.(العیلی، 1394، ص 283).
شریعت اسلام به انسانی اجازه نمی دهد که به چیزی ایمان بیاورد مگر اینکه قبل از آن فکر کرده باشد و تعقل ورزیده باشد. بنابراین خداوند متعال کسانی را که بدون هوشیاری و تفکر از عقاید دیگران تقلید می کنند، سرزنش کرده است. و می فرماید:
« وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آَبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ» (بقره/ 170).
«و هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید، می گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم. آیا اگر پدرانشان چیزی را نفهمیده باشند و راه نبرده باشند. (باز هم پیروی می کنند)».
شریعت اسلامی اسلوب عملی را برای حمایت و دفاع از آزادی عقیده برگزیده است که این اسلوب شامل دو روش است. (عوده، د. ت، ج 1، ص32- 31):
1- اجبار و الزام مردم به احترام حقوق دیگران در اعتقادی که دارند. پس برای کسی جایز نیست که دیگری را مجبور به پذیرش عقیده ای یا ترک عقیده دیگر بکند.
2- صاحب عقیده را مجبور می کند که بر اساس حمایت از عقیده خود عمل کند و دیدگاه منفی نسبت به عقیده خود نداشته باشد. وقتی که نتوانست از عقیده خود حمایت کند لازم است که اگر بتواند از آن شهر مهاجرت کند. اما وقتی که نتواند مهاجرت کند خداوند به اندازه توانایی بر او تکلیف نمی کند و این قرآن کریم است که صراحتاً بر آن تاکید می کند که می فرماید:
« إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (97) إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا (98) فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا» (نساء/ 97- 99).
«به راستى كسانى كه فرشتگان جان آنان را مىگيرند در حالى كه آنان نسبت به خويش ستمكار بودهاند، [فرشتگان] گويند: در چه حالى بوديد؟ [در پاسخ] گويند: در زمين مستضعف بوديم. گويند: آيا زمين خدا فراخ نبود تا در آن هجرت كنيد؟ اين گروه جايگاهشان جهنّم است و بد جايى است. مگر بیچارگانی از مردان و زنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چاره ای نمی دانند. پس امید است که خداوند در گذرد و خداوند بسی عفو کننده و آمرزنده است».
آزادی عقیده در اسلام در سیطره هیچ کس نیست. منزلت و ارزش وی هر چه می خواهد باشد حتی اگر این شخص یکی از والدین باشد. خداوند متعال می فرماید:
« وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا» (لقمان/ 15).
«هرگاه آن دو، (والدین) تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک من قرار دهی که کمترین آگاهی از بودن آن سراغ نداری، از ایشان فرمانبرداری مکن. با ایشان در دنیا به طرز شایسته و به گونه بایسته ای رفتار کن».
اسلام آزادی مباحثه دینی که به حقیقت منجر بشود، و مناظره دلیل به دلیل را قبول کرده است و از اینجا عقیده ای به دست می آید که از رضایت عقل آزاد و کامل سرچشمه گرفته است.
به همین دلیل خداوند متعال رسولان را به عنوان مژده دهنده و ترساننده فرستاده است تا بعد از این برای مردم حجت و دلیلی باقی نماند. و کسی که هلاک می شود با دلیل هلاک می شود و کسی که زنده می شود با دلیل زنده می شود. مسیر آنان در دعوت به خداوند با بصیرت و از طریق وسایل قانع کننده و دلایل قاطع می باشد.
این ابراهیم علیه السلام است که در ادعای الوهیت بشر را با دلیل و برهان باطل می کند و خداوند متعال می فرماید:
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (بقره/ 258).
«آیا باخبری از کسی که با ابراهیم درباره پروردگارش راه مجادله و ستیز در پیش گرفت، بدان علت که خداوند بدو حکومت و شاهی داده بود؟ هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می گرداند و می میراند. او گفت: من زنده می کنم و می میرانم، ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق بر می آورد، تو آن را از مغرب برآور، پس آن مرد کافر واماند و مبهوت شد. و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی کند».
و این موسی و هارون إ هستند که در برابر یکی از بزرگترین ظالمان روی زمین ایستاده اند که این ظالم کارش به جایی رسیده است که ادعای ربوبیت و الوهیت می کند و با وجود این دلیل و برهان می آورد. و خداوند متعال موسی و هارون را به نرمی سخن گفتن با او امر می کند و می فرماید: « فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى »(طه/ 44).
«پس به نرمی با او سخن بگویید، شاید یاد کند و بهراسد».
و تعدادی مجادله کننده در مورد حضرت عیسی علیه السلام ، پیامبر صلی الله علیه وسلم را به مباهله فرا خواندند و بر دروغگو لعنت می فرستادند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم ادعا نمی کرد که او راستگو و دیگری دروغ می گوید با وجود اینکه از راست بودن آنچه که می گوید مطمئن بود و با بهترین شیوه مجادله می کرد که مصداق این کلام خداوند باشد: « وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ »(نحل/ 125).
«و با ایشان به شیوه هر چه نیکوتر و بهتر گفتگو کن».
اسلام اظهار و بیان نشانه های دین و ابلاغ رسالت را بر مسلمانان واجب کرده است. چون تمامی مردم از دیدگاه اسلامی، امت دعوت هستند و کسانی که به این دعوت پاسخ مثبت داده اند، امت اجابت هستند که همان امت اسلام می باشند.
اسلام آزادی انجام مناسک دینی مخالفان را تأمین کرده است. و پیامبر صلی الله علیه وسلم برای تحقق این آزادی و در مسجد خود زیباترین مثال را در زندگی عملی خود می زند. هنگامی که گروهی از مسیحیان نجران نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند. پیامبر صلی الله علیه وسلم آنها را به مسجد فرستاد و اجازه داد که در آنجا نمازشان را بخوانند. آنها در گوشه ای از مسجد مناسک دینی خود را به جای می آوردند و رسول الله و مسلمانان در گوشه دیگر مسجد نماز می خواندند. (ابن قیم، 1399، ج 3، ص 629).
اسلام طبق روال خود برای هر کدام از حقوق قانون و ضابطه ای وضع می کند به گونه ای که هر کاری وقتی از حد خود فراتر رفت به ضد آن تبدیل می شود، و آزادی نیز اگر از حد خود فراتر برود به ضد آن که آشوب و هرج و مرج است، تبدیل می شود.
اسلام در سازش با دیگر معتقدان میان اهل کتاب و مشرکین فرق قائل شده است. اهل کتاب همان صاحبان دینهای پیشین یهود و مسیح هستند به گونه ای که دین آنها در اصل صحیح بوده که به توحید دعوت می کرده است و قبل از اینکه دچار تحریف شده باشند که مصداق این کلام خداوند متعال است که می فرماید:
« شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ» (شوري/ 13).
«خداوند آئینی را برای شما بیان داشته و روشن نموده است که آن را به نوح توصیه کرده است، و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نموده ایم. دین را پابر جا دارید و در آن تفرقه نکنید و اختلاف نورزید. این چیزی که شما مشرکان را بدان می خوانید بر مشرکان سخت گران می آید. خداوند هر که را بخواهد برای این دین بر می گزیند و هر که به سوی آن برگردد، بدان رهنمودش می گرداند».
آنچه که به حقوق اهل کتاب مربوط می شود این است که آنها می توانند شعائر و مناسک دینی خود را همچنان که بیان کردیم اظهار کنند، و این در صورتی است که منجر به فتنه یا آشوب و هرج ومرج نشود و اینها بجز در اوقات نماز در هر ساعت از شب و روز که بخواهند می توانند ناقوس خود را به صدا در بیاورند.(ابویوسف، الخراج، ص 146).
اما آنچه که به حقوق مشرکین مربوط می شود و آنها کسانی هستند که غیر خدا را می پرستند و ملحد می باشند، اسلام تعامل با آنها را جز به اندازه نیاز و بر طرف شدن ضرورت توسعه نمی دهد، همچنان که در صدر اسلام با کسانی که تازه ایمان آورده بودند رفتار می شد.
چون شرک مخالف نظام اجتماعی و نظام عمومی اسلام است. و صاحب عقیده مخالف در اسلام، وقتی که عقیده اش را در درون خود پنهان بدارد از طرف اسلام ضرر و رنجشی به او نمی رسد. اما وقتی که کفر خود را اظهار کند و آشکارا به آن دعوت کند یا به عقاید مسلمانان طعنه بزند، یا قول یا عمل منافی اسلام را اظهار کند، حربی شناخته می شود. و بر اساس این وصف با وی برخورد می شود. چون آزادی هر فردی بستگی به آزادی دیگری دارد. مخصوصاً احترام عقیده ملتی که در سایه شریعت و مناسک دینی و عبادات آن زندگی می کنند. (رضا،1346، ج 11، ص140- 139).
اما جنگ در اسلام بر ضد کسانی است که مانع رسیدن دعوت می شوند، و ادعای اینکه اسلام با شمشیر انتشار پیدا کرد، ادعای باطلی است. چون مسلمانان در فتوحات خود طرف مقابل را میان سه امر ترتیبی مخیر می کردند که عبارتند از: اسلام آوردن، که در صورت اجابت به آن هر آنچه که مال مسلمانان بود برای آنان نیز می بود و هر آنچه که علیه مسلمانان بود، علیه آنان نیز می بود. اگر اسلام نیاوردند، جزیه می دادند و این جزیه در برابر حمایت دولت اسلامی از آنها می بود. چون آنها مکلف به وظیفه جنگ و جهاد در صف مسلمانان نبودند. پس اگر از جزیه نیز سر باز زدند، باید جنگ می کردند. تا دعوت به تمامی مردم برسد، پس کسی که خواست اسلام می آورد و کسی که نخواست بر دین خود باقی می ماند. همراه با اینکه باید جزیه پرداخت کند همچنان که مسلمانان زکات پرداخت می کنند. در این مورد روایت شده است که قتیبه بن مسلم باهلی بعضی از سرزمین های سمرقند را فتح کرد، و آنها را میان اسلام یا معاهده یا جنگ مخیر نکرد. اهل این سرزمینها به حاکم عادل عمر بن عبدالعزیز شکایت کردند که قتیبه آنها را مخیر نکرده تا سرنوشت خود را خود تعیین کنند. خلیفه این شکایت را پیش قاضی فرستاد تا بررسی کند، پس معلوم شد که شکایت درست است و این ادعا راست است. پس به لشکر مسلمانان نوشت که از آن سرزمین خارج شوند و به خیمه های نظامی خود باز گردند و آنها را میان این امور سه گانه مخیر کنند تا سرنوشت خود را برگزینند و آنان عهد و جزیه را پذیرفتند، و بعضی نیز اسلام را به عنوان دین خود برگزیدند. (ابوزهرة، د. ت، ص191).
جنگ در دفع ظلم و پرهیز از فتنه و دفاع از عقیده و جان و وطن است.
بحث آزادی عقیده را با این سؤال خاتمه می دهیم:
آیا اسلام آزادی مرتد شدن از آن را مباح کرده است؟
یا به عبارت دیگر با وضوح بیشتر:
آیا اسلام آزادی خروج بر علیه آن را مباح دانسته است؟
اسلام یک عقیده صرف قلبی و تفکر خالی نیست بلکه رفتار اجتماعی و واقعیت عملی مطابق با واقعیت زندگی است، و مطابق با تمام فعالیتهای آشکار و پنهان انسان است. بر این اساس یک نظام اجتماعی است، و ارتداد خروج از این نظام و علیه آن است که در صورت مباح بودن ارتداد دنیا تبدیل به بی بندوباری پر هرج و مرجی به اسم آزادی می شود که هیچ مهار و افساری ندارد. همچنان که می دانیم اسلام هیچ کس را مجبور به پذیرفتن آن نکرده است. و ارتداد به معنی دورویی در رفتار و سلوک است و به نظام عمومی امت خلل وارد می کند.
«اسلام با مردمانی مواجه می شود که با نیرنگ و فریب وارد آن می شوند و با ضرر زدن به آن از آن بیرون می روند.آیا از دینی که طبیعتاً یک عقیده قلبی و شریعت اجتماعی است انتظار می رود که در مقابل این رفتار، جاهلانه عمل کند؟ هرگز چنین نیست». (الغزالی، د. ت، چاپ 1، ص 1).
در حقیقت دشمنان اسلام از یهودیان گذشته سعی کرده اند که با این روش سخت، این دین را بدنام کنند تا در صفوف جماعت نو مسلمانان آشوب ایجاد کنند. و قرآن این روش آنان را ثبت کرده است. خداوند متعال می فرماید:
« وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آَمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آَمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آَخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (72) وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (73) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» (آل عمران/ 74-72).
«جمعی از اهل کتاب گفتند: بدانچه بر مسلمانان نازل شده است، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز بدان کافر شوید. تا شاید برگردند. و باور نکنید مگر به کسی که پیروی از آئین شما کرده باشد، بگو: بی گمان هدایت، هدایت خدا است اینکه به کسی همان چیزی داده شود که به شما داده شده است و اینکه دیگران بتوانند در پیشگاه پروردگارتان با شما به داوری بنشینند و اقامه حجت کنند. بگو: فضل و بزرگی در دست خدا است و آن را به هر کس که بخواهد می دهد. و خداوند (عطاء و نعمتش) فراخ و آگاه است. هر کس را که بخواهد به رحمت خود مخصوص می گرداند. خداوند دارای فضل عظیم و لطف عمیم است».
خیلی به ندرت پیش می آید که ارتداد یک امر قلبی باشد و در رفتار واقعی شخص ظاهر نگردد، و اگر چنین می بود کسی آن را احساس نمی کرد. ولی غالباً ارتداد رفتارهای عملی است که از شخص مرتد از عقیده و شریعت و روش اسلام سر می زند تا به وسیله آن بنیان دولت اسلامی را نابود کند. «بنابراین بسیاری از جرمهایی که مترادف و همسان ارتداد هستند. جرم و خیانت بزرگی هستند که مقاومت در برابر آنها واجب مقدسی است». (الغزالی، د. ت، چاپ 1، ص 103).
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com |