10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3325754
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

497 تعداد مشاهده : 1620 تاریخ اضافه : 2010-03-19

 

حقوق بشر در اسلام (2)

ب) روش عقاب و عذاب: اسلام این وسیله را برای حمایت از مصلحتهای اساسی انسان واجب کرده است. تا با حالت امن زندگی کنند و این برای کسانی است که از روش بازدارنده و حفاظتی اسلام استفاده نمی برند.

اسلام در روش و نظام عقابی خود متناسب با هر تجاوز و جرمی عقوبتی را در نظر گرفته است. هر کدام بر حسب جرم مساوی هستند خواه حد یا قصاص یا دیه یا تعزیر باشد. چون هر کدام از این جرمها و تجاوزها به یکی از کلیات پنجگانه بر می گردد و اولین آنها حفظ دین است. همان چیزی که امنیت به وسیله آن محقق می شود. و این همان غایت برتری است که انسان بخاطر آن به وجود آمده است. خداوند متعال می فرماید:

 « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/ 56). «من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریده ایم».

و از اینجا است که زندگی رونق می یابد. چون انسان محصول تمدن و دین است و این با نقش انسانهای صالح در هر مکانی و زمانی است که آماده کرده اند.

از آنجایی که دین در اسلام منبع حقوق انسان می باشد که از تشریعات و قوانین آن سرچشمه گرفته است و اولین حقوق، رهایی از بزرگترین ظلمها می باشد. خداوند متعال می فرماید:

« الَّذِينَ آَمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ »(انعام/ 82).

 «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزاست. و آنان راه یافتگان هستند».

 و پیامبر  صلی الله علیه وسلم  ظلم در این آیه را به شرک تفسیر کرده است که مصداق آیه « إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ » (لقمان/ 13). «واقعاً شرک ستم بزرگی است».

 

بنابراین انسان همان محصول تمدن می باشد. و دین همان چیزی است که این انسان را آماده رسالت و مسؤولیت درست و پیشرفت شایسته می گرداند. چون دین همان چیزی است که در انسان میان نیروهای مادی و روحی وی توازن به وجود می آورد. و رفتارهای وی را به خیر می گرداند و به آنچه که برای خودش و دیگران مفید است، تبدیل می کند. و دین همان چیزی است که تمام بشریت را به صورت مساوی و بدون تفاوت می نگرد و فقط معیار مسابقه در کارهای نیک و نزدیکی به خداوند ملاک برتری است. دین همان چیزی است که جامعه ها را با امنیت و آرامش و ثبات و برتری ارزشهای برادری و مودت و دوستی و عدالت، نعمت می دهد. (عباس، د. ت، ع242، ص61).

از جمله حقوق انسان در زندگی امنیت درونی می باشد، و اسلام حفظ امنیت را بر عهده گرفته است و این حق را با حصار حمایتی احاطه کرده است و عقوبات دنیوی و اخروی را بر آن مترتب کرده است. همچنانکه در حدیث حق حیات بیان کردیم. تا برای انسان زندگی امن میسر شود. چون نفس و جان انسان گرانترین دارائی است که این موجود بشری دارد. پس وقتی که امنیت را از آن بگیری لذت زندگی وی را گرفته ای. چون امنیت با تمام گونه های آن ازجمله بزرگترین نعمتها است و امنیت جانی وضعیت ویژه ای دارد. چون زندگی و حتی جنگ در اسلام به آن بستگی دارد. جنگی که برای برتری کلمه الله بر پا می شود. چون امنیت و سلامت قاعده و اصل می باشند و جنگ استثناء است. جنگ در اسلام ضد تمام چیزهایی است که مانع رسیدن به خداوند می شوند و برای دور کردن شرک که بزرگترین ظلمها می باشد، است و برای بیرون آوردن مردم از عبادت بندگان و هدایت آنها به عبادت رب العباد است که برترین قله آزادی است که فرد و جامعه می سرایند. خداوند متعال می فرماید

« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ »(بقره/ 193).

 «و با آنان پیکار کنید تا فتنه ای باقی نماند و دین از آن خدا گردد پس اگر دست برداشتند تجاوز کردن جز بر ستمگران نیست.»

و همچنین می فرماید:

« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ » (انفال/ 39). «و با آنان پیکار کنید تا فتنه ای باقی نماند و دین خالصانه از آن خدا گردد».

همچنان که اسلام قصاص و دیه را برای جرائمی که علیه جان انسان صورت می گیرد. عقوبت قصاص و دیه را بر جرایمی که علیه غیر از جان صورت می گیرد نیز تشریع شده است. و آن چیزی است که فقهاء از آن به جنایت علیه جان و جنایت علیه غیر جان تعبیر کرده اند. و این امر در کتابهای فقه اسلامی به طور مفصل یافت می شود.

 

اما حفظ عقل که انسان لذت امنیت زندگی را با آن احساس می کند، اسلام در حفظ آن شدت عمل به خرج داده است و تجاوز به آن به وسیله مسکرات از طرف صاحب عقل مستحق جریمه عقوبت است و عقوبت آن جزء عقوبتهای حدی است که قابل اسقاط و برداشتن نیست، چون حق الله است. در اسلام و این جز برای جایگاه عقل نیامده است. چون عقل، علت تکلیف و یکی از پایه های تکریمی است که اسلام حقوق را براساس آن گذاشته است. چون کوتاهی در حفظ آن، صاحبش را وادار می کند تا به بقیه افراد جامعه تجاوز کند. پس جایگاه و شأن چنین دینی در تحریم تمام آن چیزها علیه صاحبش است که به حفظ عقل ضرر می رساند و عقوبت آن نسبت به صاحب عقل بیشتر است. پس به طریق اولی تمام تجاوزهایی که از بیرون علیه عقل انجام می شود، حرام است خواه آن تجاوز بی احترامی به عقل باشد و خواه یک تهدید و خرابکاری فکری باشد، فرقی نمی کند بنابراین فکر سالم از عقل سالم ناشی می شود.

«فکر صحیحی که از تفکرات و تأثرات باطل و بدگمانی و نتایج گمراه کننده سالم بماند صاحبش را به عقاید بر حق هدایت می کند همچنان که به صاحبش اطمینان عقیده و امنیتی می بخشد که هیچ مخالفی نتواند آن را متزلزل کند». (السعفی، 1995).

شیخ محمد طاهربن عاشور می گوید: «معنی حفظ عقل، به طور کلی حفظ عقلهای تمامی مردم می باشد از اینکه خللی در آنها وارد شود، چون وارد شدن خلل در عقل منجر به فساد بزرگ، از جمله عدم قانونمند بودن تصرف می باشد و وارد شدن خلل بر عقل یک فرد منجر به فساد جزئی می شود در حالی که وارد شدن آن بر عقلهای جمعی و عموم امت خیلی بزرگتر است». (ابن عاشور، د. ت، ص80).

عدم منظم بودن اعمال و تصرفات منجر به فساد بزرگ می شود به گونه ای که تمام معاملات دینی و دنیوی مردم را مختل می کند. سپس ترس و ناراحتی و عدم آرامش وجود افراد جامعه را فرا می گیرد. و به جای تمدن و نظم و ترتیب، ناهنجاری و آشوب رفتار انسان ها را فرا می گیرد. پس افراد و گروهها در چنین جامعه ای چگونه احساس امنیت می کنند. عقل نعمت است و محافظت از آن اساس آرامش و امنیت زندگی است. به همین دلیل خردمندان گفته اند: انسان عقل است که اعضای بدن خدمتگزار وی هستند.

 

در مورد حفظ آبرو، اسلام تمام آن چیزهایی را که آبروی انسان را به دروغ لکه دار می کند، حرام کرده است. و آن را جرمی مستحق عذاب دانسته است. چون لکه دار کردن آبروی انسانها باعث تحقیر و پست شمردن کرامت انسان می شود و بهانه و دستاویزی جهت دشمنی و کینه و نفرت و فاسد کردن محیط اجتماعی می شود. این امر تمرین گوشهاست با تمرین شنواندن آن سخنانی که خداوند حرام کرده است. بدین ترتیب انسان به شنیدن فحش و ناسزا عادت کرده و سخنان زشت در جامعه پخش می شود و به جای اطمینان، شک و به جای امنیت، ترس جایگزین می شود. خداوند متعال می فرماید:

« لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا »(نساء/ 148).

 «خداوند دوست ندارد زبان به بدگوئی گشایند، مگر آن کسی که مورد ستم قرار گرفته باشند و خدا شنوای آگاه است».

پیامبر  صلی الله علیه وسلم  در حجة الوداع فرمود: «همانا خون و اموال- و آبروی- شما بر یگدیگر حرام است مانند حرام بودن چنین روزی در چنین ماهی در چنین شهری». (البخاری، 1388، شماره 2/ 619).

 

گاهی اوقات اسلام در اثبات کردن جرم بی حرمتی و بی احترامی به آبرو شدت عمل به خرج داده است. به گونه ای که این جرم جز با چهار شاهد ثابت نمی شود و این چهار شاهد  باید آن عمل را در شرایطی که اسلام بیان کرده است، دیده باشند تا حد اجرا شود. و این بالاترین میانگین تعداد شهود می باشد. وقتی می دانیم که جاسوسی، و بالا رفتن از دیوار، و تجسس خانگی در اسلام ممنوع است. پس دیدن چنین جرمی توسط چهار نفر شاهد در حالت بی احترامی و حقارت و انجام آن در مکانهای عمومی از زشت ترین درجات خواری و بزرگترین توهین به کرامت و آبروی انسان است. خداوند متعال می فرماید:

« وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا »(نور/ 4).

 «کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا می دهند، سپس چهار گواه نمی آورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی دادن آنان را نپذیرید».

فقط وقتی که تهمت از جانب زوج (شوهر) باشد و شاهدی نداشته باشد از این حکم استثناء می باشد. چون غالباً در این تهمت ها مصلحتی عاید زوج نمی شود بلکه ننگ و عار برای او می ماند، بنابراین اسلام در این حالت «ملاعنه» را میان زوجین قرار داده است. و از اینجا جدایی و طلاق ابدی میان آنها ایجاد می شود. چون زندگی زناشویی مبتنی بر مودت و مهربانی و عفت و اطمینان و کرامت است، و بعد از ملاعنه جایی برای این مفاهیم نمی ماند.

 

این ضمانتها در محافظت از آبرو ابتدا در پاکی آن است پس هر گاه با ارتکاب جرمی مانند زنا آن را آلوده کرد، «زنایی که نابودی جانها بر آن مترتب می شود تنها یک جنایت نیست بلکه فرزندی که از زنا متولد می شود در جامعه نابود شده و تباه گردیده است، نه پدری دارد که به او مهربانی کند و او را تربیت کد و نه خانواده ای دارد که از او مراقبت کند و او نیز به آن ببالد. و بنابراین دیدگاه جامعه چنین انسانی را نمی پذیرد و انسانها از وی خوششان نمی آید. پس وقتی چنین چیزهایی بر زنا مترتب می شود واجب است که تمام درهایی را که به نابودی و قتل و خواری جانها می انجامد، ببندد». (الشاذلی، د. ت، ص29).

عقوبت برای سالم بودن خانه های مسلمانان و ایجاد جامعه ای امن تشریع شده است. خداوند متعال می فرماید:« الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ » (نور/ 2).

 «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و در دین خدا رأفت بدیشان نداشته باشید».

این عقوبت مرد و زن، زناکاری است که محصن نباشند (مجرد باشند) و اگر فرد زناکار مرد باشد علاوه بر تازیانه یک سال تبعید می شود. ولی عقوبت مرد و زن زناکاری که محصن باشند (متأهل باشند) سنگسار است. و این سنگسار با فعل و عمل خود پیامبر  صلی الله علیه وسلم  وقتی که با سنگسار معاقبه می کرد، ثابت شده است. و خلفای بعد از وی نیز اینگونه معاقبه کرده اند، با وجود این انجام عقوبت سنگسار در طول تاریخ اسلامی نزدیک به تعداد انگشتان بوده است و بیشتر جرمها (زنا) با اقرار ثابت شده است، و این نکته قابل توجهی است که اسلام در حفظ آبرو چه امنیتی را عهده دار شده است تا انسانها در محیطی پاک و عفیف و امن و درونی سالم و خانه و جامعه ای سالم زندگی کنند.

اما حفظ اموال؛ اسلام اموال را حفظ کرده است و سلب ملکیت فرد یا گروهی که از کسب حلال ناشی شده باشد را حرام کرده است، جز برای مصلحت عمومی و همراه با تعویض برابر که حرام نیست. خداوند متعال می فرماید:

« الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ » (بقره/ 275). «کسانی که ربا می خورند بر نمی خیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی می سازد».

و پیامبر  صلی الله علیه وسلم  می فرماید: «کسی که چیزی را به ناحق از زمین بردارد، روز قیامت او را تا هفت زمین فرو می برد». (البخاری، 1388، ج2/ 866).

اسلام حرام بودن ملکیت های عمومی را شدیدتر اعلام کرده است و تجاوز به آن را از ملکیت خصوصی بیشتر حرام می داند، چون تجاوز به آن تجاوز به جامعه و خیانت به امت است. پیامبر  صلی الله علیه وسلم  می فرماید: «کسی که ما او را بر کاری گمارده ایم و اندازه سر سوزنی را از ما پنهان کند، روز قیامت او را دست بسته می آورند». (مسلم، الصحیح، ج3/1460).

بدین ترتیب اسلام رضایت دو طرف معامله و خشنودی آنها را اصل خرید و فروش قرار داده است. و حرمت اموال را مانند حرمت خون دانسته است، چون مال با روح مرتبط است و ریشه و اساس زندگی است، و به اصل و سرچشمه ملکیت و آزادی و تصرف در اموال بر اساس ضوابطی که شریعت قرار داده است، اقرار کرده است. پیامبر  صلی الله علیه وسلم   در روز عرفه در حجة الوداع فرمود: «خون و مال شما مثل حرمت چنین روزی بر شما حرام است، تا زمانی که می میرید». (البخاری، 1388، ج2/ 619).

اسلام برای حفظ اموال به پند و راهنمایی و ترساندن از عقوبات اخروی اکتفا نکرده است. بلکه عقوبتهای دنیوی را نیز برای مجرمان تعیین کرده است، تا کارها راست آید و زندگی رونق یابد و کسانی را که از پند و راهنمایی و ترساندن از عقوبتهای اخروی بهره ای نمی برند، رنج و عذاب بدهد.

 

وقتی که جرمهای تجاوز به  اموال صورتهای متعدد به خود می گیرد،  اسلام برای هر کدام از حالت ها  عقوبت دنیوی مناسب خود دارد که این عقوبت ها با عدالت شریعت متناسب است. پس گرفتن اموال دیگران گاهی به صورت پنهانی و دزدی می باشد، و گاهی به صورت هجومی و غلبه و ترساندن و تهدید کردن می باشد، و گاهی به صورت غصبی می باشد، و گاهی به صورت اختلاس و خیانت می باشد.

برای جنایت اول : حد سرقت وضع شده است.

برای جنایت دوم: حد حرابه وضع شده است.

برای جنایت سوم: ضمانت و تعزیر وضع شده است.

برای جنایت چهارم: بنابر رأی بعضی از فقها حد سرقت و بعضی دیگر گفته اند که: ضامن مال است و باید تعزیر شود. (الشاذلی، د. ت، ص42).

 

با این ضمانتها در شریعت اموال حفظ می شود و حرکت اقتصادی رشد و نمو می یابد. و ریشه های غارت و دزدی و اختلاس و راهزنی و دزدی دریایی از بین می رود، و انسان با اموال خود که قوام و اساس زندگی اوست، امن زندگی می کند.

شیخ محمد طاهر بن عاشور می گوید: «حفظ نظام امت و تقویت قدرت و عزت آن جز با ایجاد جایگاه مهم و ارزشمند ثروت حاصل نمی شود، و هنگامی که از دلایل قرآن و سنت که دال بر توجه به اموال امت باشند که به اصل بودن آن و کلید نیازهای انسان اشاره می کنند، جستجو می کنیم، دلایل زیادی را می یابیم که زیادی آنها ما را مطمئن می کنند که اموال از نظر شریعت بهره و نصیبی است که نباید به آن توهین کرد». (ابن عاشور، د. ت، ص167).

 

4- حق کرامت:

خداوند متعال می فرماید:

« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آَدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا »(اسراء/ 70).

«ما آدمی زادگان را گرامی داشته ایم و آنان را در خشکی و دریا حمل کرده ایم. و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزیشان نموده ایم. و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان داده ایم».

و این کرامت در مردم تجلی پیدا می کند و خالق انسانها امکاناتی را برای سروری و برتری مردم در روی زمین آماده کرده است که همان جانشینی و نعمتهای گوش و چشم و عقل می باشد که همان وسایل فهمیدن می باشند و کسب علم از طریق آنهاست، خداوند متعال با دادن آزادی اراده ای که ابزار عمل خواسته شده طبق روش و دستورالهی – باید و نباید- است آبادانی زمین و اصلاح نوع انسان و احیای عمومی را محقق می کند.

«اگر انسانها حقیقت این بزرگداشت و مساوات میان بشر را درک کنند تعصب نژادی مذموم را رها کرده و سازش و مدارا را به عنوان اصل در برخوردها قرار می دهند. و خود را از مصیبتهای جنگی که بی نیاز از آن هستند، دور نگه می دارند. جنگ جهانی دوم و بسیاری از جنگهای دیگر به علت تعصب نژادی و جدایی میان جنس بشری به وجود آمد». (السعفی، 1955).

 

اسلام قسمت بیشتر حقوق بشر را بنا نهاده است، و اگر تمامی این حقوق مبتنی بر کرامت انسانی نباشد و انسان با تکریم خداوندی آنچه را که شایسته این حقوق است، نداشته باشد. چگونه حق کرامت انسان را هدر می دهد حال آنکه این از خصوصی ترین ویژگیهای انسانی است.

احساس کرامت ما را وا می دارد که در مقابل درون خود اعلام کنیم که ما اهل احترام هستیم و از اینجا آن را بر دیگران نیزلازم می دانیم، ما را وا می دارد که در آن احترام الگوهای بلند انسانی در شخصیت ما وجود دارد و اسلام این امر را در خلال معیارهای ایمان قرار داده است، چون ایمان به اندازه خودش معیارهای بلند و کریم انسانی دارد. ایمان کرامت و بزرگداشت انسان از جانب خداوند است. و این بالاترین درجه کرامت است و این یک مبنای اعتقادی است که اعتبار انسان را از دید خودش بالا می برد و هر نیازی از ارزش انسان از دید خودش می کاهد و آن نیازها به خواری و انحطاط فرا می خوانند خواه اینها صریح و آشکار باشند و خواه درونی و مخفی باشند، یکسان است.

 

وقتی که اسلام مفهوم کرامت انسانی را با چشم پوشی از معیارهای انسانی که نسبی هستند برای تمام انسانها ثابت کرد از این مفهوم احساسی بدست می آید که عزت و کرامت در عنصر اصلی شان ریشه دار هستند. خداوند متعال می فرماید:

« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ »(حجر/ 29). «پس آنگاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلق به خود در او دمیدم در برابرش به سجده افتاد».

و همچنین می فرماید: « وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ» (منافقون/ 8). «عزت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مؤمنان است».

«دعوت اسلام به کرامت انسانی همان دعوت پایبندی و التزام به حق و روی آوردن به سوی آن و یاری رساندن به کسی است که به او یاری رسانده است و اسلام به روابط میان هم و همدیگر را دوست داشتن و به ایمان به خداوند و به حق دعوت می کند و کسی که در ارتباط و ایمان به خدا یاری می رساند حق را یاری کرده است». (بیهقی، د. ت، صص160-159).

بنابراين دعوت به حق دور از فطرت بشری نیست. و اسلام هنگامی که به کرامت و به حق دعوت می کرد، آن دعوت خالی از مضمون و محتوای اسلام نبود بلکه از لحاظ قولی و عملی مطابق بود، چون تطابق تعالیم اسلام در واقعیت زندگی همان دستاورد اصلی در دین اسلام است. و قرآن عدم هماهنگ بودن قول و فعل را نکوهش کرده است. خداوند متعال می فرماید:

« سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ »(صف/ 2-1).

«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است به تسبیح و تقدیس خدا مشغول است، و او چیره کار بجا است. ای مؤمنان! چرا سخنی می گوئید که خودتان برابر آن عمل نمی کنید؟».

 

دین اسلام انسان را در بالاترین جایگاه خود که کتاب قرآن می باشد، تکریم کرده است، قرآنی که تا براندازی زمین و آنچه که در آن است توسط خداوند، باقی می ماند. و بر این تکریم حقوقی مترتب می شود که تأثیر و رسوخ بیشتری دارد هر چه انسان بیشتر در پله های کمال و به وسیله استعدادهای فطری که خداوند به او داده است و با دادن اهلیت جانشینی به او، ترقی کند. در این هنگام فهمیده می شود که او شایسته تکریم است، پس دایره حقوق را توسعه می دهد ولی به شرطی که این حقوق از اصول روشهای الهی مدد گرفته باشند همان اصولی که به انسان کرامت داد، و حقوق عطا کرده است و اگر این چنین نباشد، نابودی سختی است که کرامت انسانی را تباه و حقوق را ضایع کرده است.

 

در حقیقت اسلام در طول چهارده قرن حقوقی را برای انسان ثابت کرده است که در احترام کرامتی که خداوند تنها به او داده است، نمود و تجلی می یابد. و این حقوق با جانشین بودن انسان در روی زمین سازگار است، و حقوقی را برای این موجود گرامی داشته شده و مسؤول در مساوات و عدالت و ملکیت قرار داده است و حق سالم بودن زندگی و حمایت از آن، حق حفظ دین و عقل آبرو و مال و نیک نامی و ویژگیهای آن و دفاع از آزادیهای تضمین کننده حقوق اساسی و سیاسی و مدنی و اجتماعی و غیره که مبتنی بر طبیعت فطری هستند.

این کرامت ثابت است، و برای هیچ کس جایز نیست که از آن بکاهد یا آن را هدر بدهد. چون این کرامت از طرف خالق متعال به انسان داده شده است و اوست که انسان را بزرگ داشته و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده است. بنابراین حقوق انسان در اسلام توسط خالق متعال تشریع شده است. پس هیچ بشری نمی تواند که آن را تعطیل کند یا به آن تجاوز کند. این حقوق دارای استحکام و مصونیتی ذاتی است که با اراده فرد، ساقط نمی شود. و نیزخواست گروهها و مؤسسات مختلف با هر طبیعت و کیفیتی که باشند و هر نیرویی که به آنها سپرده شده باشد، نمی تواند آن را بر دارند». (جریشه، د. ت، ص94).

 

5- حق عدالت:

 عدات شعار تمامی ادیان سماوی است. خداوند متعال می فرماید:

« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ »(حدید/ 25).

 «ما پیامبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن روانه کرده ایم، و با آنان کتابهای (آسمانی) و موازین (شناسایی حق و عدالت) نازل نموده ایم تا مردمان دادگرانه رفتار کنند. و آهن را پدیدار کرده ایم که دارای نیروی زیاد و سودهای فراوانی برای مردمان است. هدف این است که خداوند بداند چه کسانی او را و فرستادگانش را به گونه نهان و پنهان یاری می کند خداوند نیرومند و چیره است».

عدالت به مقتضای این آیه عام و فراگیر شریعت تمامی انبیاء است. و از آنجایی که اسلام نزد خداوند همان دین است و دین انبیاء و دعوت آنان می باشد. مشخصه اسلام، عدالت است که در اسلام ترازوی جامعه می باشد. و چیزی است که بنای جامعه به آن بستگی دارد. و تمام دسته بندیهای اجتماعی تا زمانی که نیروی نظم و تربیت در آن نباشد، مبتنی بر عدالت نیستند.

چون عدالت همان تکیه گاه و نظام حقیقی است و دسته بندی سالم برای تمام بناها می باشد. به همین دلیل آیاتی را از قرآن کریم جمع می کنیم که می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ »(نحل/ 90).

«خداوند به دادگری، و نیکوکاری و نیز بخشش به نزدیکان دستور می دهد و از ارتکاب گناهان بزرگ و انجام کارهای ناشایست و دست درازی و ستمگری نهی می کند. خداوند شما را اندرز می دهد تا اینکه پند گیرید».

و پیامبر  صلی الله علیه وسلم  در جواب کسی که از معنی جامع اسلام سؤال کرد، جواب داد: خداوند متعال عدالت را در میان مردم به عنوان نزدیکترین وسیله قربت خود قرار داد. و این از مؤمن خواسته شده است که آن را برای خداوند متعال خرج کنید و این همان راه نزدیک به خداوند متعال است. (ابوزهرة، د. ت، ص118).

به همین دلیل خداوند متعال فرموده است:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ »(مائده/ 8).

«ای مؤمنان! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام می دهد».

 

«عدالت از عدل گرفته شده است، و عدل از نامهای خداوند متعال و یکی از صفات خداوند متعال است و اسلام به طور فراگیری به عدل امر کرده است، و این امر به نوع یا طایفه خاصی مربوط نمی شود. چون عدل نظام خداوند است که تشریع کرده است. و مردم بندگان او هستند و سفید و سیاه و مذکر و مؤنث و مسلمان و غیر مسلمان آنها در مقابل عدل و حکمت خداوند به طور یکسان خلق شده اند». (الشرقاوی، د. ت، 259، ص51).

نقطه مقابل عدل، ظلم است و بزرگترین ظلمها، شرک به خداوند است و خداوند متعال ظلم به خویشتن را حرام کرده است و آن را میان مردم نیز حرام کرده است، چون ظلم تاریکیهای روز قیامت است. پیامبر  صلی الله علیه وسلم  فرموده است: «ظلم تاریکیهای روز قیامت است». (البخاری، 1388، ج2/ 864).

پیامبر  صلی الله علیه وسلم  می فرماید: «انسانهای عادل در روز قیامت بر منبرهایی از نور در سمت راست خداوند عزوجل قرار دارند و همچنین کسانی که نسبت به خود و خانواده خود و کسانی که تحت سرپرستی آنها هستند، عدل دارند». (مسلم، الصحیح، ج3/ 1458).

و خداوند متعال می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا »(نساء/ 58).

«بی گمان خداوند به شما (مؤمنان) دستور می دهد که امانتها را به صاحبان امانت برسانید، و هنگامی که درمیان مردم به داوری نشستید اینکه دادگرانه داوری کنید. خداوند شما را به بهترین اندرز پند می دهد بی گمان خداوند دائماً شنوای بینا بوده و می باشد».

همچنانکه گذشت عدالت حق تمامی مردم است. و این حتی حق دشمنان نیز می باشد. خداوند متعال می فرماید:

« وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى (مائده/ 8).

 «و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است». 

عدل در حکم، مانند عدل در قول می باشد هر چند که عدل متعلق به قول نزدیک باشد، بحثی در حق بودن آن نیست. « وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى» (انعام/ 152). «و هنگامی که سخن گفتید، دادگری کنید هر چند از خویشاوندان باشد».

«عدل بر همگان در مقابل همگان واجب است و ظلم نیز بر همگان در مقابل همگان حرام می باشد». (عماره، 1405، ص60). و همچنین بر فرد در مقابل فرد نیز واجب است، و ظلم نیز بر فرد مقابل فرد حرام می باشد.

 

عدالت از صفتهای بزرگ منشانه اخلاق می باشد. عدالت و مروت برادر تنی هستند. شیخ محمد طاهر بن عاشور در این مورد می گوید: «حدیثی روایت شده که جمع میان عدالت و مروت است که می فرماید: «کسی که کارکن و خادم مردم است و برای آنها کار می کند، نباید به آنها ظلم کند و هنگام سخن گفتن نباید به آنها دروغ بگوید، و هنگام وعده و قولی دادن، خلاف وعده نکند، پس اگر این کارها را رعایت بکند مروت خود را کامل و عدالت خود را آشکار و برادری خود را ثابت کرده است». (ابن عاشور، د. ت، ص132).

 

عدالت دارای دو بخش است:

بخش اول: عدالت درونی: «عبارت است از اینکه انسان حقوقی را که برای دیگری در نظر می گیرد برای خود نیز در نظر بگیرد تا حقی را نسبت به مردم بیشتر نداشته باشد، و در واجبات حق را بر خود بیشتر فرض کند و این عدالت درونی همان چیزی است که ارتباط همیشگی و مداوم را ایجاد کند و همان چیزی است که بنای جامعه را محکم می کند و دینی را بدون قهر و سلطه نافذ می کند، بلکه از درون و باطن خود حکم می دهد». (ابو زهره، د. ت، ص118).

و این بخش از عدالت همان انصاف درونی است که اوج مطلب عدالت می باشد. چون کسی که این صفت را داشته باشد به دیگران نیکی می کند و کسی که از درون منصف نباشد به دیگران ظلم می کند. چون فاقد چیزی است که به دیگران ببخشد.

شیخ محمد طاهر ابن عاشور در این مورد می گوید: «انصاف درونی بارزترین نماد اخلاق کریمانه است. و بر نفوذ محبت عدل در درون دلالت می کند. کلمه انصاف مشهورتر از آن چیزی است که به دادن حق دیگران از روی میل اطلاق می شود. گفته می شود: «وقتی چیزی را داوطلبانه می بخشی انصاف داشته باش». (ابن عاشور، د. ت، ص133).

خداوند متعال می فرماید:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ»(نساء/ 135).

 «ای کسانی که ایمان آورده اید! دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید هر چند که شهادتتان به زیان خودتان باشد». و پیامبر  صلی الله علیه وسلم  می فرماید: «باهوش کسی است که نفسش را مطیع خود گرداند». (السیوطی، ج1، ص164).

بخش دوم: عدالتی است که دولت آن را تنظیم کرده است؛ جایگاه این عدالت در سازماندهی و اصلاح ظاهر است، ولی این عدالت تا زمانی که حاکم و محکوم (شهروندان) به طور یکسان از عدالت درونی برخوردار نباشند به طور کامل اجرا نمی شود». (ابوزهرة، د. ت، ص119).

این بخش از عدالت دارای سه قسم می باشد که به طور خلاصه آن را بیان می کنیم:

 

الف) مساوات در مقابل نص شریعت که عدالت قانونی نام دارد و شریعت اسلامی خطاب خود را متوجه جمع می کند و در اجرای مساوات میان جمع تفاوتی در جنسیت، رنگ، طبقه و دین شخص وجود ندارد. و پیامبر  صلی الله علیه وسلم   مبدأ و اساس این امر را بیان می کند هنگامی که قریش مخزومیان را مهم و بزرگ می دانستند و هنگام دزدی از اسامه بن زید  رضی الله عنه  می خواستند که برای آنها شفاعت کند، و پیامبر  صلی الله علیه وسلم   شدیداً از او عصبانی می شد و میان مردم خطبه خواند و فرمود: «ای مردم پیشینیان شما هلاک شدند همان کسانی که وقتی انسان شریف و بزرگی دزدی می کرد وی را رها کرده و هرگاه که انسان ضعیفی دزدی می کرد، بر او حد می زدند. قسم به خدا اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند حتماً دست وی را قطع خواهم کرد». ( البخاری، ج 3/1282).

 

ب) عدالت اجتماعی که انگیزه و علت آن مساوات و برابری میان مردم است، و این مقتضی از بین رفتن فقر میان مردم نیست. بلکه معنی آن کار کردن تمام نیروها به اندازه توانشان است به گونه ای که فرصت های مناسب را آماده کند تا تمام نیروها آشکار و ظاهر شده و هر کدام در جایگاه خود قرار گیرند. و ضمانت از کار افتاده ها وجود داشته باشد تا بتوانند زندگی کنند و سهم و نصیب خود را از زندگی ببرند. تا اگر کوچک باشند  در میان جمع نیرو بگیرند، و اگر بزرگ باشند از گرسنگی و برهنگی در امان باشند. به امید اینکه سبب ناتوانی آنها نشود. و این در صورتی است که برای کسانی که لوازم زندگی و مسکن مناسب و پوشش مناسب و غذای مناسبی ندارند که با آن رفع گرسنگی و بلا کنند، آنها را فراهم کنند. (ابو زهره، د. ت، ص128).

 

ج) عدالت بین المللی: خداوند متعال برای بیان این اصل فرموده است:

« لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (8) إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ »(ممتحنه/ 9-8).

«خداوند شما را باز نمی دارد از اینکه نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما جنگیده اند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نرانده اند. خداوند نیکو کاران را دوست می دارد. بلکه خداوند شما را باز می دارد و از دوستی ورزیدن  با کسانی که به خاطر دین با شما جنگیده اند و شما را از شهر و دیارتان بیرون رانده اند، و برای اخراج شما پشتیبانی کرده اند و یاری داده اند. کسانی که ایشان را به دوستی بگیرند، ظالم و ستمگرند».

 

روابط میان مسلمانان با غیر مسلمانان بر اساس مودت و رحمت است. بلکه اسلام تمام روابط انسانها را بر اساس مودت همیشگی و رحمت دایمی فرض کرده است. پس مودت و مهربانی اساس روابط انسانی است. و این روابط میان افراد به تنهایی و میان گروهها و دولتها تفاوتی نمی کند. و قانون برتر، فرض می کند که برخورد و روابط گروهها و دولتها و روابط افراد با یکدیگر اختلافی ندارد. پس هرگاه یکی از امور در روابط فرد مباح یا ممنوع باشد در روابط اجتماعی و گروهی و بین المللی نیز همان حکم را دارد. فضیلت یکی است و جزء ناپذیر می باشد و دو معیار متفاوت ندارد که یکی برای افراد باشد و دیگری برای گروهها.
 (ابو زهره، د. ت، ص 139).

 

 طبق آنچه که بیان کردیم، می بینیم که سنجش یک چیز با دو معیار و دو ترازو در اسلام ممنوع است. فرقی نمی کند که خواه در مورد افراد یا گروهها یا دولتها باشد. پس مردم در تمامی سطح ها و طبقه ها مساوی می باشد.

قضاوت در اسلام از ابزارهای دفاع از حقوق و تحقق عدالت می باشد، و این امر در حق انسانها با یک محاکمه و داوری عادلانه می باشد.

«عناصر و مقتضیات حق انسان در یک محاکمه و داوری عادلانه، در نامه فاروق؛ عمر بن خطاب  رضی الله عنه ، به قاضی ابوموسی اشعری  رضی الله عنه  بیان شده است. (ابن القیم، 1389، ج1، ص 85).

آنچه که از پیشینیان و گذشتگان و منصفان غیر مسلمان ذکر شده و قابل تمجید است، بیان خواهیم کرد.

ابن فرحون در کتاب خود (تبصرۀ الحکام) از ابن سهل نقل کرده است که: «این نامه عمربن خطاب  رضی الله عنه  مورد داوریهای قاضیان و حکم دادن اصل می باشد. و قاضی های مسلمان از آن پیروی کرده اند و بسیاری از علماء آن را در کتابهای خود آورده اند». (عرنوس، د. ت، ص 14).

شیخ محمد خضری می گوید: «اکثرقاضی های مسلمان در نظام های قضایی خود از این نامه استفاده کرده اند. و این نامه شایسته این امر است». (خضری، 1370، ج2، ص 11).

استاد حافظ سابق، دادستان کل پیشین مصر، می گوید: این نامه عمر بن خطاب  رضی الله عنه  در بردارنده اصول اساسی قضا و راههای داد خواهی کردن و صفات قاضی و ادب قاضی است. و شایستگی این را دارد  که در هر دوره و زمانی قانونی برای قضا بشود. و لازم است که تمامی قانون گذرایهای جدید بر اساس آن باشد. که این امر را عمر بن خطاب از کتاب خدا و سنت رسول وی و صفای قلب و پاکی درون و فهم معنای عدالت و ظلم استنباط کرده است. (الشوربجی، د. ت، چاپ اول، ج 3، ص 87).

 

قاضی حقوق بشر محمد شوربجی می گوید: «به نظر من این نامه حقوق انسان را در برابر قاضی بیان می کند تا به قاضیان توضیح بدهد. علاوه بر این در بر دارنده  آداب و اصول اقدامات قضایی در اسلام است». (الشوربجی، ج3، ص 88).

گوستاوگرینبالول می گوید: «این نامه تمامی آنچه را که مسلمان در تعریف امور قضایی و اقدامات آن الگوی برتر دانسته آند، شامل می شود». (الجبری، 1984، ص 98).

 

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏

وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.‏

پایان

 


 

 

سایت مهتدین

www.Mohtadeen.com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: 
" والذي نفسُ محمدٍ بيدهِ لا يسمعُ بي أحدٌ من هذه الأمة ولا يهوديٌّ ولا نصرانيٌّ ثم يموتُ ولم يؤمنْ بالذي أُرسلتُ به إلاّ كان من أصحاب النار ". 
سوگند به آن ذاتی كه جان محمّد در دست اوست هيچ كس از اين امّت، از‌يهوديان و مسيحيان نيست كه رسالت من به گوشش برسد و ايمان نياورد مگر اين كه ‌از دوزخيان خواهد بود.
 مسلم 93/1 كتاب الايمان

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010