بسم الله الرحمن الرحیم
رد بر این ادعا که محدثین زیاد به بحث اسباب سیاسی در جعل حدیث نپرداخته اند
صاحب [ضحی الاسلام: ج 2، ص 131-132] در اثنای بحث از نقد درونی (نقد متن) و نقد بیرونی (نقد سند) می گوید: همچنین زیاد به بحث اسباب سیاسی در جعل حدیث نپرداخته اند، لذا نمی بینم بسیار به نقد و بررسی احادیث در این زمینه پرداخته باشند، چرا که دولت امویان یا عباسیان را تأیید می کردند. و تحقیقی کامل راجع به محیط و شرایط اجتماعی افراد در دوران رسول الله صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین، اموی ها و عباسی ها و تغییراتی که بر آنها وارد شد انجام نداده اند تا در یابند آیا فلان حدیث همگام با محیطی که در آن روایت شده به حرکت در آمده یا خیر؟ و تحقیقات زیادی درباره ی محیط شخصی روایت کننده و عواملی که ممکن است وی را به جعل وادار کرده و مواردی از این قبیل، انجام نداده اند.
آری چیزهایی در این راستا صورت گرفته اند، مثلا ابن خلدون در مورد دلیل کم روایت کردن ابوحنیفه می گوید: امام ابوحنیفه روایت حدیث یقینی یعنی اگر با فعل راوی تعارض داشته باشد را ضعیف می داند.
این عبارت گرچه مختصر و کمی گنگ است، ولی بیانگر این گرایش یعنی اکتفا نکردن به راویان و عرضه کردن روایت به طبیعت های بشری است.
و نیز از این قبیل است آنچه از عبدالله ابن عمر روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«مَنِ اقْتَنَى كَلْبًا إِلَّا كَلْبَ صَيْدٍ، أَوْ مَاشِيَةٍ نَقَصَ مِنْ أَجْرِهِ كُلَّ يَوْمٍ قِيرَاطَانِ». «هرکس سگی را جز سگ شکار یا سگ گله در خانه ی خود نگه دارد هر روز دو قیراط[1] از پاداشش کاهش می یابد». گفتند: ابوهریره حدیث را این چنین روایت می کند: "جز سگ شکار یا سگ گله و یا سگ نگهبان مزارع کشاورزی". به ابن عمر گفته شد: ابوهریره می گوید: «یا سگ کشاورزی»، ابن عمر گفت: ابوهریره خودش کشاورزی دارد. این سخن نقد زیرکانه ی ابن عمر در زمینه ی عامل روانی به حساب می آید. و نمونه های پراکنده ی دیگری از این قبیل وجود دارند، ولی به اندازه ی اهمیت دادن به نقد بیرونی (یعنی نقد سند) نیست که اگر این حرکت را ادامه می دادند و مانند نوع اول بدان می پرداختند پرده از روی جعلی بودن بسیاری از احادیث همچون احادیث مربوط به فضائل، یعنی آن دسته از احادیث که در ستایش اشخاص، قبایل، ملل، اماکن و ... وارد شده اند، برداشته می شد.
و اینک پاسخ آن:
1- پیشوایان دانش حدیث، روایت ها را به صورتی صحیح نقد و بر اساس قواعد و اصولی که برای نقد سند (نقد بیرونی) یا متن (نقد درونی) پایه ریزی کرده اند، به جدا کردن صحیح از غیر صحیح و راست از دروغ پرداخته اند.
محدثان در زمینه ی نقد و بررسی حدیث، آرام و بدون شتاب حرکت کرده اند و این روش منتقدِ صادق است. و باید از بیم دچار شدن به ستم در اظهار نظر و یا انحراف از راه حق و راستی، روش محدثین را دنبال کنیم، ولی خاورشناسان و دستگاه های تبلیغاتی و پیروانشان می خواهند، پیشوایان دانش نقد و جرح و تعدیل با شتاب حرکت کنند که این کار ظلم است و امکان ندارد چنین چیزی از ایشان سر بزند.
نمی دانم نویسنده ی کتاب چطور می گوید: آنان تحقیقات زیادی راجع به علل و عوامل سیاسی در جعل حدیث انجام نداده اند، در حالیکه یکی از اصول و مبانی مقرر ایشان، نپذیرفتن روایت افراد دارای گرایشات گوناگون و بدعت گذاران از گروه های منتسب به اسلام است، وعده ای از آن بزرگان، میان روایت مبتدع دعوتگر بسوی جنبش فکریش و غیر دعوتگر به آن، تفاوت قائل شده اند و روایت دومی را پذیرفته و اولی را مردود شمرده اند. آن بدین خاطر بوده که احتمال جعلی بودن حدیث اولی بیشتر است، بلکه به دقت و ریزبینی، ایشان در زمینه ی اعتماد بر انگیزه های جرح، بنگر که در تفاوت قائل شدن میان راوی دعوتگر (کسیکه حدیثی را در تأیید بدعتش و یا مخالف آن روایت می کند) و غیر دعوتگر به آن به خوبی نمایان می شود، چرا که روایت اولی را رد و روایت دومی را پذیرفته اند. زیرا احتمال جعل کردن در اولی بیشتر و در دومی بسیار بعید است.
و همچنین به توضیح شان در مورد اولی - کسی که به مذهب خود فرا می خواند - بنگر که میان روایت حدیثی در تأیید بدعتش یا رد و مخالفت با آن تفاوت قائل شده اولی را رد و دومی را پذیرفته اند.
چنانکه یکی دیگر از قواعد دال بر جعلی بودن حدیث را اینگونه پایه ریزی کرده اند که اگر راوی حدیث در مورد فضائل علی رضی الله عنه، شیعه مذهب و روای حدیث در مورد نکوهش وی، ناصبی، و یا راوی احادیث وارده در نکوهش دشمنان ناصبی ها، رافضی باشند، روایت او را نمی پذیرند. و قواعدی دیگر در این زمینه هست که اگر نویسنده ی کتاب، به کتاب های نوشته شده در زمینه ی احادیث موضوع (جعلی) مانند کتاب: الموضوعات ابن الجوزی «اللآلي الـمصنوعة في الأحادیث الـموضوعة» وسیوطی «تنزیه الشریعة الـمرفوعة عن الأحادیث الـموضوعة» ابن عراق مراجعه می کرد، متوجه می شد که دانشمندان اهتمام بسیار زیادی به احادیث وارده در فضائل اشخاص یا اماکن، جنسیت ها و ملل، نشان داده اند و در کتاب هایشان باب هایی برای آن ها در نظر گرفته اند؛ پرداختن به مبحث فضائل در کتاب «اللآلي»، بیش از صد صفحه را به خود اختصاص داده است. پس چطور بعد از اینها، به خود اجازه می دهد بگوید: اگر علما در این سمت حرکت می کردند پرده از روی جعلی بودن احادیث بسیاری همچون احادیث مربوط به فضایل برداشته می شد....؟!.
و اما اگر مقصود آقای احمد امین این باشد که چرا دانشمندان علم حدیث همه ی آنچه را که در باب فضایل وارد شده جعلی قلمداد ننموده اند؟ با وی موافق نیستیم و چنان سخنانی سزاوار هیچ محققی هم نمی باشد.
توجه خواننده ی نیک اندیش را به نمونه های دیگری جلب می نمائیم تا این مسأله بیشتر روشن شود. انس بن مالک رضی الله عنه می گوید: «وارد حمام شدم دیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم با پوشش نشسته است»، ابن الجوزی حکم به جعلی بودنش کرده و می گوید: در سند آن دو نفر مجهول الهویه وجود دارد، و رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ گاه داخل حمام نشده و حمامی هم نداشت. یعنی: حمام های عمومی در آن زمان وجود نداشتند.
بلکه به دیدگاه وی راجع به این حدیث دروغین گوش بده که او در مورد حدیث «بعد از صد سال بچه ای به دنیا نمی آید که الله به وی نیازی داشته باشد» می گوید: اگر گفته شود سندش صحیح است در پاسخ می گویم: این حدیث با لفظ «عن» روایت شده است[2] و احتمال دارد یکی از راویان از یک فرد ضعیف یا دروغگو روایت کرده و نامش را حذف کرده است؛ چطور می توان مهر صحت را بر این حدیث نهاد حال آنکه بسیاری از ائمه ی بزرگوار پس از قرن اول به دنیا آمده اند.
بلکه به سخنان دانشمندان گوش فرا ده وقتی که حدیث غذای «هریسه» (نوعی غذا از گوشت و بلغور پخته می شود) مبنی بر اینکه پشت را استحکام بخشیده و نیروی جنسی را تقویت می کند، نقد کرده و گفته اند: محمد بن حجاج لخمی حدیث را جعل کرده چون خودش فروشنده آن نوع غذا بود. و نمونه های دیگری در این زمینه، ولی نویسنده ی ضحی الاسلام خود را به زحمت نیانداخته تا کتاب های ایشان را مطالعه و بررسی نماید بلکه از خاورشناسان دنباله روی کرده است.
2- و اما در مورد حدیث ابن عمر رضی الله عنهما که «مَنِ اقْتَنَى كَلْبًا إِلَّا كَلْبَ صَيْدٍ، أَوْ مَاشِيَةٍ نَقَصَ مِنْ أَجْرِهِ كُلَّ يَوْمٍ قِيرَاطَانِ» «هرکس، سگی جز سگ شکار یا ...» و روایت ابوهریره رضی الله عنه مبنی بر افزودن جمله ی: «یا سگ کشاورزی» و اینکه خبر افزایش آن را از سوی ابوهریره رضی الله عنه به ابن عمر رضی الله عنهما دادند و در پاسخ فرمود: ابوهریره خودش کشاورزی دارد؛ توضیح احمد امین بر آن که این سخن، نقد زیرکانه ابن عمر رضی الله عنهما درباره ی انگیزه های روانی است، در پاسخ آن به نکات زیر اشاره می کنیم:
أ- این جمله ی اضافه، از طریق سند های صحیح و قوی که نزد بخاری و مسلم[3] و دیگران روایت شده و اشکالی در آن وجود ندارد. نه تنها از ابوهریره رضی الله عنه به اثبات نرسیده بلکه این لفظ از طریق قوی و صحیحی از دیگر صحابه نیز روایت شده است. بخاری و مسلم در صحیح شان آن را از صحابی بزرگوار سلیمان بن ابی زیهر رضی الله عنه[4] که مردی از طایفه ی شنوءه و از یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، روایت می کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنِ اقْتَنَى كَلْبًا، لَا يُغْنِي عَنْهُ زَرْعًا، وَلَا ضَرْعًا، نَقَصَ مِنْ عَمَلِهِ، كُلَّ يَوْمٍ قِيرَاطٌ» «هرکس، سگی را نگه دارد که برای حفاظت از کشاورزی و حیوانات شیرده نبود، هر روز، دو قیراط از اجر و پاداش اعمالش کاسته می شود». صائب بن یزید که حدیث را از سلیمان روایت کرده به او گفت: تو خودت این سخن را از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدی؟ گفت: بله سوگند به صاحب این مسجد.
چنانکه امام مسلم نیز این متن زیاده را با سند خود از عبدالله بن مغفل از رسول الله صلی الله علیه وسلم از طریق یحیی بن سعید قطان روایت کرده است، الفاظ و تعبیرات وی بدین گونه است: ابن حاتم در حدیثی نزد یحیی می گوید: «درباره ی نگهداری، سگ نگهبان گله، سگ شکاری و سگ نگهبان مزارع کشاورزی اجازه داده شده است».
همچنین امام ترمذی در جامع خود از عبدالله بن مغفل، نسائی و ابن ماجه در «سنن» آن را روایت کرده اند. بدین ترتیب می بینی که این بخش از حدیث، توسط افراد زیادی غیر ابوهریره رضی الله عنه نیز روایت شده است. و هر روایتی که چنین باشد بعید است - اگر محال نباشد - صحابی روایت کننده ی اهل حفظ و اتقان، حدیث را تغییر و چیزی را بدان افزوده باشد. بلکه این متن زیاده از خود ابن عمر رضی الله عنهما نیز روایت شده است. مسلم در صحیح خود از طریق شعبه از ابو الحکم روایت کرده که از ابن عمر رضی الله عنهما شنیدم که از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل می کرد: هرکس در خانه ی خود، سگی را جز سگ نگهبان مزارع کشاورزی، یا حیوانات و یا شکاری نگه دارد هر روز دو قیراط از پاداش کردارهایش کاهش می یابد.(صحیح مسلم همان کتاب و باب گذشته).
نسائی نیز این متن اضافه را از ابن عمر رضی الله عنهما روایت می کند. امام نووی می گوید: احتمال دارد وقتی ابن عمر رضی الله عنهما آن را از ابوهریره رضی الله عنه شنیده و از صدور آن از رسول الله صلی الله علیه وسلم اطمینان پیدا کرده است و پس از آن روایتش را اصلاح کرده و به حدیثی که بدون آن متن زیاده روایتش کرده بود افزوده باشد، و احتمال هم دارد زمانی آن را به یاد داشته و روایتش کرده و در وقت دیگری از یاد برده و حذفش کرده است.
خلاصه: ابوهریره رضی الله عنه تنها کسی نیست که این لفظ اضافی را روایت کرده بلکه عده ای از صحابه نیز در روایت کردن آن از رسول الله صلی الله علیه وسلم با وی موافق هستند و اگر به تنهائی هم روایتش می کرد پذیرفته و قابل قبول بود[5].
ب - در سخن ابن عمر رضی الله عنهما چیزی وجود ندارد که نشانه ی شک در روایت ابوهریره رضی الله عنه و یا مورد طعن قرار دادن صداقت و درستکاری وی باشد، بلکه اشاره به انگیزه ی ابوهریره رضی الله عنه برای حفظ این حدیث دارد که کشاورز بودنش می باشد، عادتاً هر انسانی آنچه را که به اومربوط شود حفظ می کند. رحمت الله بر امام نووی باد که می گوید: علما گفته اند: این سخن، تحقیری برای ابوهریره رضی الله عنه و شک و تردیدی در او به حساب نمی آید، بلکه بدین معناست که چون کشاورز بوده اهتمام زیادی بدان داده و حفظش کرده است. عادتاً کسی که به چیزی مشغول است و بدان اهتمام می ورزد را بهتر از دیگران، می فهمد و از احکام و شرایط آن اطلاعاتی دارد که دیگران فاقد آن می باشند.
ج- آنچه این برداشت را تقویت می کند تقدیر و احترام ویژه ی ابن عمر رضی الله عنهما از ابوهریره رضی الله عنه و اعتراف به قدرت حافظه اش است که به اثبات رسیده: ایشان جنازه اش را مورد ترحم قرار دادند و گفتند: او حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را برای ما حفظ و نگهداری می کرد.
بغوی در کتاب: الصحابه با سندی «جیّد» از ابن عمر رضی الله عنهما نقل کرده که می گفتند: ای ابو هریره! تو بیش از ما همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بودی و احادیثشان را حفظ کردی.
آیا احمد امین این نکته را از یاد برده که یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم تملق و تزویر را نمی شناختند و در راه آشکار کردن حق از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراسی نداشتند؟ ابن عمر رضی الله عنهما اگر قصد تکذیب ابوهریره رضی الله عنه را داشت، آن را با تصریح و به طور مستقیم بیان می کرد و او را سرزنش می نمود و در این ترسی از ابوهریره رضی الله عنه که فاقد هر گونه قدرتی بود، نداشت.
سپس می گویم، آیا همان هدفی که قانون گذار حکیم در نگهداری سگِ نگهبانِ حیوانات مد نظر داشته و آن را مباح دانسته، مگر در سگ نگهبان مزارع کشاورزی وجود ندارد؟
بنابراین اضافه ی مذکور از لحاظ روایت ثابت و از لحاظ درایت هم ناپسند نمی باشد. آنگاه وقتی در سخنان ابن عمر رضی الله عنهما دو احتمال خوب و بد وجود داشته باشد آیا سزاوار نیست که سخنان یک مسلمان، چه رسد به یک صحابی، بر جانب خوب و مثبت حمل شود؟ آری سوگند: به الله چنین است.
درود الله بر فاروق ملهم عمر بن خطاب رضی الله عنه که می فرماید: نسبت به واژه ای که از دهان برادرت خارج می شود گمان بد نداشته باش زمانی که می توانی تأویل خوبی برایش داشته باشی!!!
واقعیت این است احمد امین در پندار و افکار خویش از راه حق و درست منحرف شده است.
3- راجع به این گفته ی احمد امین که می گوید: آری چیزهایی در این زمینه روایت شده مثلاً ابن خلدون می گوید: کمی روایت ابوحنیفه در حدیث (اینکه ایشان روایت حدیث یقینی را در صورتی که با فعل نفسی تعارض داشته باشد، ضعیف می داند) و آن عبارت اگرچه که مختصر و مبهم است اما ما را به سوی آن مسیر راهنمایی می کند و آن عدم اکتفا به راویان است بلکه باید آنها را بر طبیعت نفسی و محیط اجتماعی، عرضه کرد.
می گوییم: نویسنده ی ضحی الاسلام سخنان ابن خلدون در مقدمه ی تاریخش را از مقصود اصلیش منحرف کرده و آن را بر غیر محمل خود حمل نموده است. منظور ابن خلدون از آن سخنان، مقصود صاحب کتاب نبوده است، یعنی اکتفا نکردن به راویان و عرضه ی احادیث بر شرایط روانی و محیط اجتماعی، بلکه هدف مساله ی دیگری بوده است. یعنی موضوع عمل به حدیث واحد[6] در صورتی که راویِ آن خلاف مقتضای حدیث عمل کند و یا بر خلاف آن فتوا داده باشد؛ که ابوحنیفه و پیروانش در این گونه موارد حکم به ضعف حدیث می کنند گرچه صحیح هم باشد.
یکی از دانشمندان علم اصول می گوید: دانشمندان حنفی مذهب برای عمل به حدیث واحد سه شرط را در نظر گرفته اند:
- نباید راوی بر خلاف آنچه که از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده عمل نماید چون اگر بر خلاف آن عمل کند یا فتوا دهد، روایتش معتبر نیست، بلکه بر عمل یا فتوای نقل شده از او اعتماد می شود. در توجیه این شرط گفته اند: چون فرض بر این است که صحابه ی روایت کننده اهل عدالت باشد و معقول نیست آنچه را که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده فرو گذارد مگر اینکه حدیثی دیگر از ایشان نزد وی به ثبوت رسیده که نسخ کننده ی حدیث پیشین باشد. وگرنه چنان چیزی باعث نقض عدالت وی می گردد[7]. مراد ابن خلدون از سخنانش با این عبارت روشن می شود، چون او بعد از این جمله به مذهب مالکی ها اشاره می کند و می گوید: علمای مالکی مذهب برای عمل به خبر واحد شرط گذاشته اند که مخالف عمل ساکنان مدینه نباشد[8].
آنگاه ابن خلدون در بحثی تحت عنوان: «مذهب شافعی ها» می گوید: امام شافعی جهت عمل کردن به حدیث آحاد نه شرایط مالکی ها و نه شرایط حنفیان را در نظر رفته بلکه صحت و متصل بودن سند حدیث را شرط دانسته است که اگر صحیح بود، بدان عمل می نماید. مخالف عمل و کردار ساکنان مدینه باشد یا نه، مشهور باشد یا نه، در پذیرش حدیث تفاوتی ندارد.
هرگاه حدیثی با دیگر احادیث تعارض داشت، جستجو می کنیم آیا ناسخی برای آن حدیث هست یا خیر؟ اگر ناسخی یافت شد عمل به حدیث ناسخ می شود، و حدیث منسوخ ترک می گردد، و اگر ناسخ را نیافتیم، اگر جمع و توفیق میان آنها ممکن بود، جمع می شود و اگر امکان تأویل برخی از آنها وجود داشت، تأویل می شود تا تعارض بر طرف گردد. با شرط اتصالی که امام شافعی گذاشته به احادیث مرسل عمل نمی شود. مرسل حدیثی است که صحابی از سندش حذف شده باشد، مگر اینکه دلیل دیگری آن را تقویت بخشد؛ لذا به احادیث مرسل سعید ابن مسیب عمل می شود چون همه ی آنها از طرق دیگر به صورت متصل یافت می شوند[9].
پس از آن به مذهب حنبلیان پرداخته و می گوید: ایشان در معتبر ندانستن شرایط حنفیان و مالکیان، موافق شافعی ها هستند، ولی آنان برعکس شافعیان متصل بودن سند را در نظر نگرفته اند، بلکه از نظر ایشان، هرگاه سند صحیح بود بدان عمل می شود، خواه متصل باشد یا نه، از این رو به احادیث مرسل عمل کرده و آنها را بر قیاس مقدم دانسته اند. پس مذهب آنان در زمینه ی عمل نمودن به سنت وسیع ترین مذهب محسوب می گردد[10].
مذهب برگزیده در این مسأله دیدگاه امام بزرگوار شافعی می باشد یعنی: عمل به حدیثی که سندش متصل و راویانش عادل و اهل حفظ و اتقان باشند، خواه راوی با عمل و فتوا دادن با آن موافق باشد یا نه.
دیدگاه محدثان:
اهل حدیث بر این باورند که عمل نمودن و فتوای راوی بر اساس حدیثی که روایت کرده است، نشانه ی حکم وی بر صحت حدیث و یا عادل دانستن راویانش نمی باشد، چون ممکن است بخاطر احتیاط یا دلیل دیگری با آن حدیث موافقت کرده باشد.
"آمدی" و دیگر علمای اصول می گویند: حدیث صحیح است اگر راوی به مضمون حدیث حکم کند.
امام الحرمین می گوید: اگر از امور احتیاطی نباشد حکم به تصحیح حدیث می کنند.
ابن تیمیه میان عمل به حدیث در زمینه ی تشویق و بین دیگر زمینه ها تفاوت قائل شده است.
و مخالفت وی آسیبی به صحت یا عدالت راویانش نمی رساند. زیرا امکان دارد بخاطر وجود مانعی بوده باشد. امام مالک حدیث مربوط به اختیار فسخ در معامله را روایت نموده و به آن هم عمل ننموده، چون مردم مدینه به خلاف آن عمل می کردند که این موضعگیری امام مالک آسیبی به عدالت نافع، روایت کننده ی حدیث نمی رساند.
ابن کثیر می گوید: در بخش نخست، جای بررسی وجود دارد اگر در این زمینه غیر از آن حدیث وجود نداشته باشد و راوی در فتوای خود به آن استدلال کرده است یا به هنگام عمل به مقتضایش بدان استناد کند.
حافظ عراقی در پاسخ به این سخن می گوید: از اینکه می گوید: وقتی در این زمینه غیر از این حدیث وجود نداشته باشد، لازم می آید، دلیل دیگری اعم از اجماع یا قیاس هم وجود نداشته باشد و لازم نیست قاضی یا مفتی، همه یا برخی از دلایلش را ذکر نماید، و شاید دلیل دیگر نزد او وجود داشته باشد و یا ممکن است راوی حدیث بر اساس تقدیم حدیث ضعیف بر قیاس فتوا داده باشد.
برگرفته از کتاب "پاسداری راستین از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم" تألیف: ابو محمد، محمد بن محمد ابوشهبه.
|