بسم الله الرحمن الرحیم
قدم زدن در خیابان های پرزرق و برق یک روز قبل از پایان سال میلادی 2010، با آن همه تزیین و چراغ های نورانی که تا کنون در فروشگاه ها دیده بودم، احساس غیر قابل وصفی به من دست می داد. بعد از پنج سال به آمریکا برگشته بودم و از آنجا دیدن نمودم.
تا همین چند سال پیش من و فرزندانم منتظر چنین روزهایی بودیم تا هدیه های مختلفی بخریم، درخت کریسمس را تزیین کنیم و منتظر لحظه ی جادویی برای گرفتن هدایا باشیم. همه ی فامیل از سراسر کشور به دیدن همدیگر می رفتیم و غذاهای گوناگونی را برای خوردن آماده می کردیم. این دنیای ما بود. گرچه خودم در کشوری مسلمان به دنیا آمده و بزرگ شده بودم، ولی با ترک همه ی آنها و قاطی شدن با فرهنگ جدید آمریکایی مشکل خاصی برایم پیش نیامد و همه ی چیزهایی که آنها قبول داشتند را پذیرفته بودم.
بچه هایم بیشتر آمریکایی هستند تا خودم، آنها هیچ وقت تجربه زندگی کردن در خاورمیانه را نداشتند. در آمریکا به دنیا آمده اند، پدرشان آمریکایی اصیل است و بیشتر اعضای فامیل آمریکایی هستند. ما تمام مراسم و جشن های مذهبی را برگزار می کردیم و پس پایان آنها منتظر بعدی می شدیم. بدیش اینجا بود که هر کدام از این جشن ها هزینه ی زیادی را در بر می گرفت به ویژه عید کریسمس. به هر حال این ها جزو حقایق زندگی هستند و خیلی ها آن را گرامی داشته و هر سال این کار را تکرار می کنند.
هرگز فکر نمی کردم که یک روز شیوه ی زندگی من تغییر نماید. نارضایتی از زندگی مادیگرایانه ی غربی، مرا به سمت معنویتی واقعی و معنادار سوق داد. پس از جستجوی بسیار راجع به ادیان مختلف، سرانجام اسلام را یافتم، تنها دینی که توانست به سؤالات من پاسخی منطقی ارائه دهد و تنها خدایی که می توانستم بدون شریک قرار دادن برایش او را بپرستم. به محض روی آوردن به دین اسلام، می بایست نگاهی دقیق از لحاظ معنوی به درون خود می انداختم و در دنیاس خارج نیز خودم را با شیوه یزندگی اسلامی تطابق می دادم.
شروع کردم به پرسید ن سؤالاتی راجع به کریسمس و اینکه تاریخچه ی آن از کجا سرچشمه گرفته است. به این نتیجه رسیدم که مسیح هیچ گاه تولدش را جشن نگرفته است. سیصد سال پس از حضرت مسیح در زمان حکمرانی کنستانتین خیلی چیزها عوض شد و به عنوان پادشاه مسیحیت را پذیرفت، از آن موقع بسیاری از رسومات شرک آمیز وارد آیین مسیحیت شد. مشخص است که مسیح در زمستان متولد نشده است بلکه به گفته ی انجیل در بهار یا تابستان بوده، همانطور که چوپانان گله ی خود را به چرا می بردند و ساحران از روی ستارگان تولد مسیح را پیدا می کردند.
با تحقیق درباره ی مراسم و جشن های مذهبی آمریکایی ها بیشتر به این نتیجه رسیدم که این ها چیزی جز بدعت نیستند. رسیدن به این درک و آگاهی فشار عظیمی بر من وارد آورد تا اینکه راضی شدم همه چیز را فدا نمایم به عبارت دیگر به طور کامل اسلام را بپذیرم و محکم و استوار روی عقیده ی خودم پا برجا بمانم.
ابتدا کنار گذاشتن همه ی اعتقاداتی که از بدو تولد با من همراه بوده برای من و فرزندانم کمی سخت بود، ولی با مطالعه و ارتباط با مسلمانان هر روز ایمانم قوی تر می شد. در حقیقت در جامعه ی من تازه مسلمانان زیادی وجود دارند که برخی از آنها جزو آمریکاییان اصیل بودند. چیزی که برایم جالب است آنها تا چه حدی تغییر پیدا کرده اند که زندگی غربی را کنار گذاشته و شیوه ی زندگی اسلامی را برگزیده اند.
از اینکه این همه اتحاد و یکی بودن را در میان جامعه ی مسلمین می بینم گاهی گریه ام می گیرد که چطور سالهای زیادی از زندگیم را بدون هیچ هدفی از دست داده ام.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|