بسم الله الرحمن الرحيم
...
در کلیسا
سپس لحظه ای فرارسید که خداوند سینه ی من را برای اسلام گشایش داد. آن روز یکشنبه بود و مراسم عشای ربانی در کلیسا در حال برگزار شدن بود و داشتم انجیل را قبل از مراسم می خواندم تا آماده شوم آن را طی مراسم و در بین جمعیت قرائت نمایم.
در حین آماده سازی از خود پرسیدم: آیا باید بگویم پروردگارمان عیسی مسیح یا فقط بگویم عیسی مسیح؟ چون یک پیامبر بود و خدا نیست؟ اما با گفتن آن مردم خواهند فهمید این کلمه را جا انداخته ام. حال چگونه با درون خود کنار بیایم؟...
در پایان تصمیم گرفتم انجیل را مانند قبل برای مردم خوانده و تغییر ایجاد شده را فقط برای وقتی رعایت کنم که خودم به تنهایی آن را می خوانم.
موعد قرائت انجیل توسط من در مراسم عشای ربانی رسید... شروع کردم به خواندن آن همانطور که نوشته شده بود تا آنکه به عبارت "پروردگارمان عیسی مسیح" مکث کردم... زبانم به گفتن آن نچرخید و متوجه نشدم که کلمه ی "پروردگارمان" را موقع قرائت کاملاً رد کرده ام. کشیش از این اتفاق متعجب مانده بود و به من اشاره کرد بنشینم و من دست از قرائت انجیل کشیده و نشستم. مراسم و نیایش را به شکل عادی به اتمام رساندیم. تا آنکه بعد از پایان نیایش به اتاق مخصوص خود را رفتم...
آن جا کشیش به من گفت: "چرا این کار را کردی؟ چرا انجیل را درست نخواندی؟" من پاسخ نداده و تنها گفتم: "می خواهم بروم خانه و استراحت کنم!" به اتاقم رفته و بی اندازه می ترسیدم... چرا چنان کردم چه بر سر من آمده است؟
از آن روز به بعد قبل از قرائت انجیل خوابم می گرفت، برخلاف همیشه، و دیگر حتی در نماز و نیایش یا حتی رفتن به کلیسا احساس آرامش نمی کردم... همیشه به حال و وضعیت خود می اندیشیدم (حرف های آن دوست مسلمانم همچنان در گوش هایم می پیچید که: "شما همگی در آتشید!"...)
راهی به سوی یقین
مدتی بعد... روی آوردم به مطالعه ی جدی کتاب های مقایسه بین ادیان و کتاب های اسلامی که درباره ی زندگی حضرت مسیح نوشته بودند. فهمیدم که مسیح در اسلام کیست و همچنین چیزهایی را یادگرفتم که نمی دانستم: اینکه در انجیل قدیم و جدید از حضرت محمد صلی الله علیه و سلم یاد شده است...
دریافتم که: عیسی مسیح و مادرش، مریم (علیهما السلام)، در قرآن کریم بسیار زیاد مورد ارج و احترام واقع شده اند و حضرت مسیح پیامبر بوده و خداوند او را فرموده: باش! و او پدید آمده است.
مطمئن شدم که انجیلی که در دسترس ماست تحریف شده و حاوی اشتباهات زیادی است. سپس دریافتم که اسلام دین حق است و خداوند جز به دین اسلام راضی نمی شود و اسلام راه رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ است (که کسی آرزوی افتادن در آن را ندارد.)
بعد از آن به یک کتابفروشی رفته و یک جلد قرآن کریم خریداری کردم تا آن را بخوانم...
وقتی آن را خواندم، آن موقع، چیزی از آن سر در نیاوردم. اما به خداوند قسم احساس عجیبی در قلبم حس می کردم! خداوند سینه ام را به این دین که خود برای بندگانش برگزیده و بدان بزرگی بخشیده و بدان رهنمون شده، گشود. پس شکر و سپاس در اول و در آخر خداوند را تا ابد و تا همیشه! شکر و حمد خداوند را به خاطر نعمت اسلام که همین نعمت من را کافی است.
جالب اینکه وقتی به خواهرهایم خبر دادم که مسلمان شده ام، متوجه شده ام که آن ها قبل از من اسلام آورده اند! بنابراین هیچ یک از آن ها با من مخالتی نکرد. شکر و سپاس خداوند متعاال را که بر همه ی ما با دین اسلام منت نهاد... آن روز بود که شهادتین را بیان کرده و گفتم: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله.
من بار دیگر ازنو متول شدم، چه دین زیبایی، چه خداوند عظیمی که یگانه و یکتاست و نه زاده و نه زاییده است و کسی همچون او نیست.
پس خدایا تو را شکر و سپاس، تو من را بزرگ و برتری هستی، هر که از تو کمک و یاری جوید، هرگز امید، دلبسته به خود را نومید نگردانی.
الهی تو را حمد و سپاس برای نعمت اسلام و نعمت ایمان. خدایا من را بر آنچه هستم استوار دار و آخرین کلمات من را در این دنیا لا إله إلا الله و محمد رسول الله قرار ده و بگذار برای خاطر همان زندگی کرده و بمیرم و با همان تو را دیدار کنم. سلام صلوات تو بر برترین فرستادگانت، پیشوای پیامبرانت، حضرت محمد صلی الله علیه و سلم، سلام و صلواتی بی کرانه و عظیم تا به روز قیامت.
پایان