10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328556
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2847 تعداد مشاهده : 648 تاریخ اضافه : 2012-11-30

 

لابیانکا، مسیحی سابق از استرالیا

لابیانکا یک دختر روستایی است، او در خانواده ای کشاورز در غرب استرالیا به دنیا آمد. وقتی بچه بود همراه یک کانگروی اهلی از گاو و گوسفند ها مراقبت می نمود. او زیاد مذهبی تربیت نشده بود اما به خدا ایمان داشت. طبق سنت های قدیم شدیداً تحت نظر و حمایت خانواده قرار داشت.

روزهای یکشنبه همراه خانواده اش به کلیسا می رفت ولی کاملاً ظاهری بود. او واقعاً چیزی نمی فهمید، نمی دانست چرا باید در مراسم خاص لباس سفید بلند پوشید و کلماتی را از حفظ مرتب تکرار نمود، فقط انتظاری بود که از وی داشتند و او نیز این کار را انجام می داد.

وقتی بزرگتر شد، اطلاعی از اسلام و یا عرب ها نداشت. تا سن شانزده سالگی حتی یک بار هم به شهر نرفته بود. وی اذعان نمود که ساده لوح و خام بود. به قول او خوبی آن این بود که او کاملاً بی غل و غش بار آمده مثل اینکه روکشی روی قلبش کشیده بود. وی دریافت که مردم شهر با همدیگر احساسی رفتار می کنند و اکثراً منزوی و ایرادگیر هستند، درصورتی که اهالی روستا مردم را آنطوری که هستند قبول دارند.

در روستا اغلب مردان کار کشاورزی انجام می دهند و از زندگی خود لذت می برند. زنان نیز مراقب کارهای منزل هستند. لابیانکا وقتی شانزده سالش بود دهکده را ترک کرد. وی اقوام و فامیل زیادی داشت بنابراین توانست در شهر نزد عمه اش بماند.

لابیانکا به عنوان پذیرشگر شروع به کار نمود و در آنجا با دختر مسلمانی به نام تسنیم آشنا شد. او اهل آفریقای جنوبی بود، با وجود اینکه حجاب نداشت و نماز نمی خواند اما از خوردن غذاهای حرام پرهیز می نمود. همچنین بی عفت و الکلی نبود. همیشه زود به خانه می رفت و اهل رفتن به کلوپ جوانان نبود. چیز مهمی که لابیانکا فهمید این بود که تسنیم ماه رمضان را روزه می گرفت.

لابیانکا به یاد دارد که همیشه به مسلمانان علاقه داشت چون آنها مردمانی خونگرم و مهربان و خانواده دوست هستند. او از بودن در کنار دوست مسلمانش لذت می برد و جو خانوده تسنیم او را به یاد محل تولدش یعنی روستا می انداخت (غذای خوب و مهمان نوازی عالی). همچنین فهمید کسانی که خودخواه نیستند بیشتر با دیگران دوست هستند.

او خیلی از آفریقایی ها خوشش می آمد چون مردمانی خونگرم و اجتماعی هستند، بر خلاف مردم اروپا که با همدیگر رفتار سردی داشته و موانع زیادی برای ارتباط با هم دارند. چون لابیانکا بیشتر با مسلمانان در ارتباط بود بنابراین کم کم از اصول و عقاید آنها باخبر گشت. فهمید که مسلمانان روزی پنج مرتبه نماز می خوانند، اما وقتی که با همسر آینده اش آشنا شد واقعاً اسلام را شناخت.

لابیانکا می دانست که خیلی زود همسرش او را به خانواده اش معرفی خواهد کرد، هر دو آنها می خواستند که دوران نامزدیشان کمی طول بکشد تا بیشتر با هم آشنا شوند. لابیانکا شروع کرد به شرکت نمودن در کلاس های اسلامی و نحوه ی پوشش خود را تغییر داد. او می دید که هر چه قدر بیشتر در راه شناخت خدا قدم بر می دارد، همه چیز برایش احساس برانگیز، زیبا و موزون جلوه گر می شود.

او با این نظریه هم عقیده است که نتیجه و عواقبی برای کارهایی که مردم انجام می دهند وجود دارد؛ به همین دلیل آنها سعی می کنند مسیر درست را انتخاب نمایند. این عقیده اصلاً با چیزی که دین کاتولیک از بدو تولدش به او آموخته بود هم خوانی نداشت؛ مردم هر چه دلشان بخواهد انجام دهند و مسیح روی آن را برایشان خواهد پوشاند.

هر کسی به نحوی امتحان می شود و بزرگترین امتحان برای لابیانکا گرفتن حجاب بود. او بیان داشت که حجاب دیدگاه وی را به روی بسیاری از مسائل عوض کرد. در منزل، روستا، محل کار، همه از او می پرسند که چرا وی این چنین لباس می پوشد؟ لابیانکا هرگز لباس بلند و روسری نپوشیده بود.

با وجود مشکلات اولیه به خاطر پوشش اسلامی ولی باز هم حجاب برایش بسیار احساس برانگیز بود. به گفته ی وی زنان مانند جواهری هستند که باید از آن حمایت شود. لابیانکا در میان جمعی از دوستانش شهادتین را اعلام نمود. او معتقد است که اسلام دین حقیقت است و عطش فراوانی برای یادگیری دارد. همسر و خانواده اش او را تشویق به گرفتن حجاب می نمودند.

 

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010