ماه مارس 2011، خود را کاملاً تسلیم امر خداوند نمودم. ماه ها پس از مطالعه و جستجو شهادتین را اعلام کردم. شرایط مسلمان شدن برای من سخت بود، اما به لطف خداوند هم اکنون مسلمان هستم.
اجازه دهید تا ماجرای مسلمان شدنم را برایتان تعریف کنم:
از بدو تولد یک کاتولیک رومی بودم. مادرم قبل از اینکه ما را به دنیا بیاورد چندین سال راهبه بود. از سن هفت سالگی من را طوری تربیت کرد که تسلیم امر پروردگار باشم و همه ی روی دادها به اراده ی خداوند اتفاق می افتند، و مرا برای بهترین چیزهایی که در انتظارم بود آماده ساخت.
برای آماده کردن خودم به منظور ارتباط با خدا، خیلی زیاد خود را درگیر کار بارهای مربوط به کلیسا نمودم. حتی تعالیم و دستورات دینی را فراگرفته و وقتی که از دبیرستان فارغ التحصیل شدم از تمام مسائل مربوط به کلیسا و مذهبی آگاهی داشتم. از آن پس زندگی برایم سفری دائمی همراه با ایمان و عقیده بوده است.
نکته ی به یاد ماندنی در زندگیم این بود که برای سازمان بشردوستانه ای کار می کردم، این مؤسسه از عقیده ی "همه ی ما زیر سایه ی پدرانه خداوند با هم خواهر و برادر هستیم" حمایت می کرد. قبل از اینکه وارد این سازمان شوم، زندگی والدینم تماماً در راه کسب رضای پروردگار متعال متمرکز شده بود. البته با وجود تربیت مذهبی که در خانه و مدرسه داشتم، از افراد روحانی معینی در کلیسا نه به خاطر تثلیث بلکه به منظور همراهی در مراسم دعا به خواست خودم، طرفداری می کردم. نکته ای که در آن نهفته این بود که گاهی از خودم می پرسیدم از میان این افراد پرهیزگار کدام یک مفیدتر بوده و روی من تأثیر گذاشته اند. در پایان هر مراسم دوباره فقط به درگاه خداوند، خدای بزرگ، قادر، متعال و شناخته شده به عنوان منبع اصلی رحمت و برکت دعا می کردم.
وقتی مادرم به سرطان خون مبتلا شد و بعدها او را بیمار و زمینگیر کرد، دوره ی درمان وی آغاز شد. شب ها از خواب بیدار می شدم و دعا می کردم تا خداوند سلامتی را به او بازگرداند به این شیوه توانستم رنج بیماری او را تحمل کنم. جستجو به امید پیدا کردن منابعی برای معالجه ی بیماری مادرم هیچ گاه پایان نداشت. یکی از فامیل های ما که کشیش بود مرتب به ما می گفت به خدا پناه ببرید، و من نیز به طلف و رحمت پروردگار چشم دوخته بودم، به ویژه هنگامی که بدن مادرم در برابر داروهای شیمیایی مقاوم شده بود.
مرگ مادرم نقطه ی عطفی در زندگیم بود. از آن موقع، زندگی من نبردی دائمی برای رسیدن به مرحله ی تسلیم و سر سپردن کامل به خدا بود. باعث شد که به اهدافم تکیه کرده و برای به انجام رساندن آن تلاش کنم.
هر گاه به یاد خدا می افتادم، در آن لحظه احساس آرامش می کردم. اما افرادی مانند من همیشه ممکن بود در تله ی هوای نفسانی بیافتند. پس از مرگ مادرم، در قطر شغلی به من پیشنهاد شد اما به خاطر مرگ مادرم آمادگی پذیرفتن آن را نداشتم. بار دیگر در سال 2006، از سوی یک مدیر آلمانی که در قطر پروژه های فراوانی در دست اجرا داشت دعوت به همکاری شدم.
یک بار دیگر قطر مرا به سوی خود باز خواند و این بار با تردید و آنهم به خواسته ی پدرم به مصاحبه ی کاری رفتم. انتظار نداشتم این شغل نصیبم شود ولی در طول مصاحبه به این نتیجه رسیدم که هر طور شده این کار را به دست بیاورم چرا که واقعاً برایم لازم بود. سرانجام یک ماه بعد به قطر رفتم، فکر کردم که فرصتی است تا چیزهای تازه ای درباره ی این کشور فرا بگیرم و خوشبختانه عمیق ترین ایمان و عقیده را نصیبم ساخت.
در آیین کاتولیک این طور به ما تلقین شده بود که هدف از زندگی، شناخت، عشق ورزیدن و خدمت به پروردگار است. درواقع این جزو طبیعت هر فردی است که به دنبال معنی و هدف زندگی باشد. جستجوی بی پایان برای سرچشمه ی بی پایان آب حیات ناشی از میل انسان به یافتن معنای زندگی و هدف آن می باشد.
در آخر فرد چیزی را که به دنبالش بود می یابد، و هرگز از تلاش دست بر نمی دارد. به یاد دارم که وقتی نه سالم بود یک روز از مادرم پرسیدم، خدا قبل از خلقت کجا بود؟ به گفتم؛ گاهی چشمان را بسته و روی تصورات دهنی خود از جمله موقعیت خودم، ابرها، آسمان آبی، ماه، سیاره ها، و دنیای خارج از کهکشان راه شیری تمرکز کرده تا پهنا و وسعت فضا را پیدا کنم.
با چنین فضای وسیع و گسترده، هنوز خدا ماورای آن قرار دارد. وقتی این ها هیچ کدام وجود نداشتند خدا کجا بود؟ در مورد این موضوع بسیار مشتاق بودم. مادرم در حالی که تبسمی بر لبانش بود مرا در آغوش گرفت، پرسید؛ آیا قبلاً در این مورد فکر کرده ای؟ سپس گفت: "عزیزم، این نشان می دهد که خداوند چقدر بزرگ و بی نهایت است. او فراتر از درک ما است ولی باور کن او وجود دارد".
اشتیاق و میل همه ی انسان ها جوان و پیر تنها برای رسیدن به مادیات، و احساسات و لذت جسمانی نیست بلکه همه ی ما از زمانی که متولد می شویم در جستجوی خدا هستیم. سعی می کنیم بشناسیم، دوست بداریم و تسلیم شویم. مسلمان شدن، شرایطی برایم فراهم آورد تا تنها خدای یگانه را بپرستم. طی مسافرتهایی که در طول زندگیم داشتم، جستجوی من برای رسیدن به خدا همچنان ادامه داشت و در این مدت او را ستایش کرده تا مرا به سوی مسیر اسلام هدایت فرماید.
پایان قسمت اول
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|