من اهل نروژ هستم، از دوران بچگی به دین علاقمند بودم. به اسلام توجه چندانی نداشتم، چون فکر می کردم آن هم مانند مسیحیت و یهودیت فقط یک مذهب است. درمورد اسلام زیاد نمی دانستم. تا اینکه سه سال پیش به اسکاتلند نقل مکان نمودم، یک شب که داشتم در خیابان ها قدم می زدم ناگهان مردی جلویم را گرفت و گفت؛ "آیا راجع به اسلام چیزی می دانی"؟
ایستادم و با او سر صحبت را باز کردم، مرا باخود به مسجد برد تا گوشه و کنار آنجا را به من نشان دهد. من هم مشتاق بودم و به حرف هایش گوش می دادم. هنوز هم برق چشمانش را به خاطر دارم وقتی گفت که اسلام زیباترین دین می باشد. پس از پایان صحبت هایش قرآنی را به من اهدا کرد و سپس خداحافظی نمود.
آن موقع نقاش بودم و از هر چیزی نقاشی می کردم حتی از آدم های دوروبرم، خلاصه یک لحظه هم نمی ایستادم. یکی دو بار دیگر هم آن مرد مسلمان را دیدم. وی از من خواست تا مسلمان شوم، ولی این تازه شروع کارم بود و می خواستم حسابی اطلاعات کسب کنم. دو بخش اول قرآن را خواندم اما نمی دانستم با آن چه کار کنم.
اغلب مشروب می خوردم و به حالت مستی روی خیابان می افتادم. وقتی سر حال می شدم کسانی را که مست می شدند را می دیدم که چقدر ناتوان و بدبخت هستند و در آن لحظه خودم را در این حالت تصور می کردم و از خودم بدم می آمد. بنابراین تصمیم گرفتم الکل را کنار بگذارم.
مانند مسلمانان شروع به نماز خواندن کردم و روزی پنج مرتبه برایم کمی دشوار بود. یک روز صبح جمعه از خواب بیدار شدم و لباس هایم را پوشیدم و به نزدیک ترین مسجد رفتم و درمورد مسلمان شدن سؤالاتی پرسیدم. این اولین خطبه ای بود که می دیدم و بعد از آن مسلمان شدم.
من همیشه فردی منتقد و درمورد خیلی چیزها شکاک و ایرادگیر هستم، اما نه درباره ی اسلام. هر فرد مشرکی در درون خود می داند که اسلام دین واقعی است، اگر از همان اول نخواستم مسلمان شوم به این علت بود که هنوز در لذت گناه غوطه ور بودم و به آن باور نداشتم. خوشبختانه خداوند مرا از افعال ناشایست باز گرداند. خیلی زود با بانویی تازه مسلمان نروژی ازدواج کردم. مسلمان شدن مهمترین اتفاق زندگیم بود.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |