من در واقع چند سال پیش به دین اسلام روی آوردم، و تا حدودی می توانم بگویم که تازه مسلمان نیستم. وقتی که به دین اسلام روی آوردم، هنوز نوجوانی بیش نبودم. قبل از آن خودم را منکر وجود خدا می پنداشته، و نسبت به تمام ادیان بی تفاوت بودم. جزو منتقدان دین و افراد دیندار بودم اما پس از مدتی همه چیز تغییر کرد.
تمام این چیزها از زمانی که خودم را برای امتحانات دبیرستان آماده می کردم آغاز شد. داشتم در اینترنت وقتم را صرف مطالعه، جستجو و نگاهی به موضوعات جالب می نمودم. مدتی بود که درمورد معتاد شدن مسلمانان به مواد مخدر در استرالیا چیزهایی شنیده بودم. بنابراین کنجکاو شده و در اینترنت سراغ خبرهای مربوط به مسلمانان رفتم.
در یک سایت اسلامی چند سؤال پرسیدم. از آن پس نه تنها به پاسخ سؤالاتم رسیده بلکه چند دوست مسلمان نیز پیدا نمودم. صادقانه بگویم که اگر آن موقع از من خواسته می شد تا با آنها همکاری و همفکری نمایم پاسخ من منفی بود، چون هنوز علاقه ای به این کار نداشتم. البته همیشه اسلام به نظرم دین برجسته ای می آمد، بر خلاف اینکه در گذشته نگاهی منتقدانه به دین و افراد متدین داشتم.
دو ماه بعد در یک کتاب فروشی با ترجمه ی قرآن به زبان انگلیسی برخورد کردم. آن را خریده و شروع به خواندن نمودم. در خانه، مدرسه و اتوبوس فقط مشغول خواندن بودم. اسلام از لحاظ احساسی جذبه خاصی دارد، من هرگز قبلاً چنین ایدوئولوژی را ندیده بودم. پس از مطالعات و سؤال پرسیدن های فراوان و پس از چند ماه قلباً به آن ایمان آوردم. اسلام دین کاملی است، و در این دنیای کامل من یک مسلمان هستم. اما چیزی که مرا می ترساند، خانواده، دوستان و همکلاسی هایم بودند، آنها درمورد من چه فکری می کنند؟
مأموریت جدیدی ذهن مرا به خود مشغول ساخته بود. پس از جستجوهای زیاد و فعالیت های فکری درباره ی دین نمی توانستم آن را کنار بگذارم. وظیفه ی خودم می دانستم که چیزهای جدید و قابل توجهی را در اسلام بیابم تا بتوانم آن را بپذیرم. در پایان وارد مسیر جدیدی از زندگی شدم که از ته قلبم به آن علاقه دارم و آن دین اسلام بود.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |