10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328012
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2722 تعداد مشاهده : 984 تاریخ اضافه : 2012-09-16

 

زهرا: داستان مسلمان شدن من - 4

...

من نوارهای متنوعی را در اختیار او می گذاشتم تا در ماشین و موقع رفتن سر کار به آن ها گوش کند. او بسیار زیاد تحت تاثیر این نوارها قرار گرفته و باعث تثبیت و بالاتر رفتن روحیه اش می گشت.

از آن پس تا جایی که برایمان امکان داشت شروع نمودیم به دعوت آشنایان و خویشاوندانی که آن جا زندگی می کردند. بعضی از آن ها به شیوه هایی دعوت ما را می پذیرفتند و برخی دیگر اعتراض می کردند. برخی هم کاملاً قانع می شدند اما از تغییر و مورد آزار و اذیت قرار گرفتن قوم و خویشان خود می ترسیدند.

لازم است بگویم که من تا آن موقع هنوز محجبه نبودم! یعنی در مدرسه یا وقتی به تنهایی برای انجام بعضی کارها بیرون می رفتم حجاب می پوشیدم اما وقتی به همراه شوهرم بودم لباس و پوشش کاملاً متفاوتی به تن می کردم. برای آنکه شوهرم اجازه نمی داد حجاب بپوشم و به شدت با آن مخالفت می نمود!

یک روز به کتابخانه ی عمومی دبی رفتم، جایی که خیلی وقت ها در اوقات فراغت به آن مراجعه می نمودم، کتاب های آن جا گزینش شده و همگی مطابق شریعت می باشند و جایی برای کتاب های کفرآمیز و فاسد در آن نیست!

خلاصه، بنابه تقدیر پروردگار، و به سبب کاری که داشتم با بانویی اهل سوریه که در امارات ازدواج کرده بود آشنا شدم که سنش از نوزده سال تجاوز نمی کرد و در دانشگاه شریعت تدریس می کرد! در خلال صحبت با او گفتم که همسرم من را از پوشیدن حجاب منع می کند. او دلایلی از کتاب و سنت را برای من آورد تا ثابت کنتد که در معصیت خداوند جایی برای اطاعت از مخلوق وجود ندارد.

سخنان او بسیار تاثیر گذار و نافذ بود، تا جاییکه وقتی به منزل بازگشتم تصمیم گرفتم که در موضوع حجاب در برابر شوهرم ایستادگی کنم و این کار را انجام دادم. او در ابتدا خشمگین شده و از کوره در رفت، اما به هر ترتیب او را به این کار قانع ساختم.

وقتی او پافشاری من را دید با دودلی و تردید با این کار موافقت نمود. به این ترتیب حجابم  را پوشیده و از این پوشش بسیار خوشحال بودم. حجاب من مانع دست دادن با مردان نیز می شد!

از آن موقع اذیت و آزار اطرافیان شروع شد و هدف طعنه و بدگویی و خشم اطرافیان قرار گرفتم. ولی من خود را برای چنین موقعیتی آماده کرده و خود را به صبر و ایستادگی مسلح نموده بودم. من از رسول خدا صلی الله علیه و سلم و صحابه رضی الله عنهم الگو می گرفتم.

زمان مرخصی و مسافرت به سوریه فرارسید. نگرانی و اضطراب وجودم را فراگرفته و احساس می کردم حوادث ناخوشایندی پیش می آید اما از این وسوسه ها به خداوند پناه می بردم.

عازم سفر شدیم و مشکلات و مصیبت آغاز گردید! اولین چیزی که همه را غافلگیر کرد حجاب من و دست ندادنم با مردان نامحرم و دست ندادن شوهرم با زنان نامحرم بود که ما را به موقعیت هایی در نهایت سختی و ناراحتی قرار داد! ناگهان متوجه نماز خواندن شوهرم شدند! از مسلمان شدن ما اطمینان یافتند! به این ترتیب جنگ خود را علیه ما علنی کردند!

خشم و اندوه را در چهره ی همسرم می دیدم و سعی می کردم با خواندن آیه ی شریفه ی زیر او را استوار نگاه دارم:

{و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون إن كنتم مؤمنين} یعنی: (و سست نشده و اندوهگین نشود که شما برترید اگر ایمان داشته باشید.) اما فشار زیادی که بر او وارد می شد کاملاً مشهود بود.

سپس من نزد خانواده ام رفته و او هم به دیدار خویشاوندانش رفت. اما بین من و خانواده و خویشاوندانم بحث و جدل بالا کشید و به ناراحتی کشیده شد. همگی در برابر من ایستادند، اما با توکل به خداوند صبر کرده و با خود می گفتم: "حسبی الله و نعم الوکیل، شوهرم با من باشد و از من حمایت کند و کنارم باشد کافی است.

اما شوهرم که به او باور داشته و به او وابسته بودم، نزد خانواده اش رفته و آن ها او را دوره کردند! آن ها از هیچ حربه ای برای بازداشتن او از راه خداوند دریغ نکرده و همه را به کار بستند؛ وسوسه، استهزاء، تهدید، ترساندن، اجبار و... و سپس با فریب ها و زرق و برق دنیایی با انواع مسافرت ها، خورد و نوش، موسیقی، رقص زنان زیبا و عریان!

این مرد با این وضعیت به گذشته اش برگشت و سرنگون شد! لا حول و لا قوة الا بالله!

نه تنها این، بلکه به غیبت من پرداخته و به مسخره کرده و اسرار من را برملا ساخته و نزد خانواده ی من و خودش از من بد می گفت و من را به افراطگرایی و گستاخی متهم می کرد! نزد آن ها از من شاکی شده و خود را کاملاً حق به جانب دانسته و من را متهم می نمایاند.

دنیا در برابر چشمانم تیره و تار گردید و زمین بر من تنگ شد. خود را در نهایت درد و رنج می دیدم. با سوز و گداز گریسته و در نیمه های شب به دعا و تضرع پرداختم! آنگاه خوابم برد و در خواب دیدم که دارم قرآن می خوانم و در میانه ی تلاوت قرآن به آیه ی سجده رسیده و سجده کردم. در حین سجده به دعا و ذکر خداوند پرداختم. در این حالت، سبحان الله، فرشتگانی از نور از آسمان فرود آمده و در اطراف من گردآمده و می خواستند من را با خود ببرند. احساس آرامش و خوشی زیادی داشته و به قرائت قرآن کریم در خواب و در حقیقت ادامه دادم! خواهرم صدای قرائت من را شنیده و من را از خواب بیدار کرد!

این خواب، به لطف و منت خداوند متعال، در استوار نگاه داشتن من سهم بسزایی داشت.

تعطیلات اندوهناک و دردآور به اتمام رسیده و بار دیگر به امارات بازگشتیم. من هنوز امید داشتم که شاید بتوانم شوهرم را به ایمان قبلی اش بازگردانم. بنابراین سعی کردم که در این رابطه با او صحبت کنم ولی او از گوش دادن به حرف هایم خودداری کرده و با سخنان دردناکی من را مورد عتاب قرار داد!

تلاش کردم نوارهای مشخصی را به او بدهم که قبول نکرده و آن را دور انداخت. سپس من را از گوش دادن به نوارها یا خواندن کتاب و بیرون رفتن برای شرکت در جلسات سخنرانی منع می کرد. از من خواست که دوستی خود با مدیر کتابخانه را قطع نمایم و هشدار داد که حق ندارم جز نمازهای فرض، نماز سنت خوانده و جز روزه ی رمضان، روزه ی نفل بگیرم و از من خواست که حجابم را برداشته و لباس های تحریک آمیز بپوشم! اما بعد عقب نشینی کرده و اجازه داد که حجاب بپوشم، اما با حجابی که نصف موهایم بیرون بوده و لباس هایم جلوه آمیز باشد!

البته من بیشتر حرف های آن را رد کرده و او را به مطالعه ی بیشتر و فراگرفتن علم و عبادت سفارش کردم تا بلکه به راه درست بازگردد. اما او به وضعیتی بدتر از ابتدای ازدواج مان برگشت. او که از جانب خانواده ام و به خصوص پدرم که از او زیاد حساب می برد، خیالش راحت شده و رفتار بدی با من داشت!

به این فکر کردم که باید چه کار کنم. با یکی از دوستان مسلمان همسرم تماس گرفته و او را از تغییر همسرم باخبر ساختم. از او خواستم که کنار او مانده و سعی کند او را به ایمان سابقش بازگرداند.

این برادر با غیرت و اشتیاق دنبال موضوع را گرفته و به صورت غیرمستقیم او را از خطر ارتداد از اسلام مطلع کرد و از آخرت و عقاب و پاداش آن برایش گفت. به این ترتیب تا اندازه ای در او تاثیر گذاشت!

بعد از مدتی دوری، کار تدریس را دوباره شروع کردم. مدیر کتابخانه به گرمی از من استقبال کرد و من را برای شرکت در جلسه ی سخنرانی در مکانی دعوت کرد و من عذر خواسته و رد کردم...

سپس او متوجه تغییرات و افسردگی من شد و اصرار کرد که بداند چه پیش آمده و چرا از شرکت در جلسات سخنرانی خودداری می کنم؟ حس کردم که به دوستی نیاز دارم که باری از مشکلات روی دوش من را بردارد. بنابراین او را دعوت کردم که به دیدنم بیاید و با او صحبت کرده و همه چیز را با جزئیات برایش تعریف کردم.

برای او از بحرانی که با آن روبرو بودم گفتم، اما فرقه ای که جزو آن هستم را به او نگفتم. او گریه کرده و با من همدردی بسیار نمود و قول داد که هرگز من را تنها نخواهد گذاشت.

روز بعد کتابی را برای من آورد که در رابطه با فرقه های جداشده از اسلام و موضع اسلام در برابر آن ها بود. آن را گرفته مطلب مربوط به فرقه ی سابق خود را خواندم.

از اینکه در آن درباره ی آن ها مطالب نادرستی وجود دارد غافلگیر شده و بعد با دیدن این عبارت که "توبه ی آن ها پذیرفته نمی شود" بهت زده شدم! خدایا! توبه ی آنان پذیرفته نمی شود!؟ مگر می شود؟! این ظلم است! چرا؟ آیا بعد از این همه مصیبت توبه ی من پذیرفته نمی شود؟!

گریه کردم و گریستم... سپس با دوستم تماس گرفته و چیزی که خوانده بودم را برایش تعریف کردم و از او خواستم که دیگر با من تماس نگیرد! در آن لحظه تقریباً شکست خورده و نابود شده بودم!

 

ادامه دارد...

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاَ تَزَالُ أُمَّتِي عَلَى الْفِطْرَةِ مَا لَمْ يُؤَخرُوا الْمَغْرِبَ إِلَى اشْتِبَاكِ النُّجُومِ».

امت من همچنان بر فطرت پاک اسلام باقی می‌مانند اگر نماز مغرب را تا هنگام ظاهرشدن کامل ستارگان به تأخیر نیندازند.
 
ابوداود؛ السنن، 1/169 و ابن ماجه، 1/225، احمد: المسند، 4/147 و 5/422.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010