10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3327664
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

272 تعداد مشاهده : 665 تاریخ اضافه : 2010-02-09

 

داستان شیعه ای که هدایت شد. قسمت 1

 


بسم الله الرحمن الرحـــــيم

 

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

 

الله تعالی می فرماید:

( إنك لا تهدي من أحببت ولكن الله يهدي من يشاء وهو أعلم بالمهتدين( قصص 56

تو نمي‌تواني كسي را كه بخواهی هدايت ارمغان داری ولی اين تنها الله است كه هر كه را بخواهد هدايت عطاء مي‌نمايد ، و بهتر مي‌داند كه چه افرادي ( بر طبق حكمت و عنايت يزدان و برابر انديشه و تلاش انسان ، سزاوار پذيرش ايمان بوده و به سوي صفوف مؤمنان ) راهيابند.

براستی که حمد و ستایش از آن الله است ، او را ستایش گفته و از او یاری جسته و طلب آمرزش می کنیم و به درگاهش توبه می کنیم و از بدی های نفسمان و اعمال ناشایست به الله پناه می بریم. هرکس الله او را هدایت نمود کسی نمی تواند گمراهش کند و هرکس الله او را گمراه کرد هدایت گری برای او نیست. و شهادت می دهم که هیچ معبود برحقی نیست جز الله که یکتاست و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست . الله او را همراه با هدايت و دين راستين روانه كرده است تا اين آئين اسلام را بر همه آئينها پيروز گرداند و کافی است که الله گواه باشد. و درود الله بر او و بر خاندان پاک و اصحاب راستین و مجاهد، بهترین بهترین ها و سرور نیکوکاران از مهاجرین و انصار  باد و بر آنها درود و سلام فراوان فرست تا زمانی که شب و روز باقی است.

اما بعد:

قبل از هر چیز باید به برادران و خواهران گرامی بگویم که هدایت افراد به راه اسلام صحیح تنها از جانب الله سبحانه و تعالی است ، و هرکس که الله سبحانه و تعالی بخواهد او را هدایت کند سینه اش را گشاده می نماید و هرکس که الله بخواهد او را گمراه کند سینه اش را تنگ می نماید مانند اینکه درآسمان صعود می کند. هیچ موجودی هر چه می خواهد باشد نمی تواند او را از هلاکت نجات دهد، پس هدایت و نجات همه اش از جانب الله می باشد که به هر کس از بندگانش  خواست آن را می بخشد و او بر هرچیزی تواناست...

مثلا در مورد وضعیتم با مذهب شیعه باید بگویم که من از خانواده ی متعصب شیعه بودم که ریشه های قدیمی در رافضه گری دارند. پدر بزرگ شیعه ام مسئول یکی از حسینیه های منطقه است و مردم به او احترام می گذارند زیرا او عهده دار عزاداری ها امام حسین رضی الله عنه می باشد و در خانه ی ما ، یعنی خانه ی پدربزرگم ، عزاداری های ده روز اول محرم برگزار می شود و شیعیان در آن شرکت می کنند و شخص نوحه خوانی به نام "ملا علی " آنجا می آید و شروع به نوحه خوانی می کند..

پدر بزرگم نیز مانند دیگران  او را دوست داشته و برایش احترام قائل است و به او لقب خادم الحسین رضی الله عنه داده اند.

من نیز در این مجالس شرکت می کردم و دشنام و فحش و لعنت به اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و همسرانش را می شنیدم. در آن زمان بیشتر از هفت سال نداشتم و در دبستان درس می خواندم ...

پدر بزرگ من را تشویق به شرکت در این مجالس می کرد و علاقه داشت که من در آینده یک نوحه خوان شوم تا او صاحب اجر شود چنانچه گمان می کرد..

من تعجب می کردم از اینکه وقتی نام یکی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ذکر می شد چگونه مردم شروع به لعنت فرستادن می کردند ، مخصوصا زمانی که نام عمر رضی الله عنه و ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها ذکر می شد؟

از پدربزرگم سؤال می کردم: چرا اینها فحش می دهند؟

به من گفت: عمر رضی الله عنه حق علی رضی الله عنه را غصب کرده و به فاطمه ی زهرا رضی الله عنها ظلم نموده ، به خانه ی او حمله کرده و پهلویش را شکسته و جنینش را سقط کرده و به همین دلیل مستحق لعنت و دشنام هست.

من به او می گفتم: چگونه عمر رضی الله عنه این کار را با فاطمه رضی الله عنها انجام می دهد در حالی که همسرس علی رضی الله عنه آنجا بوده و با او صحبت نکرده و او را از خانه بیرون نکرده؟

جواب داد که وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را از این کار باز داشته بود و نمی توانست کاری بکند . ولی این جواب قانع کنند نبود ..

در حسینه زمانی که تلاوت قرآن شروع می شود مردم مشغول حرف زدن و چای خوردن و مصرف دخانیات می شوند!

وقتی ده ساله شدم از پدربزرگم خواستم نزد او رفته و قرآن بیاموزم ، زیرا در روستای ما مکانی برای آموزش قرآن وجود نداشت ... موافقت نمود و من هر روز بعد از نماز مغرب نزد او می رفتم و او بعضی از سوره های جزء 30 را به من می آموخت . ولی به خاطر مشغولیتهایی که داشت جزء 30 را با من تمام نکرد همچنین به خاطر این بود که شیعیان اهمیتی به حفظ و تعلیم قرآن نمی دهند ، بلکه تمام تلاششان برای حفظ قصیده ها و نوحه خوانی و مرثیه ها است که ا در حسینیه ها و هنگام عزاداری به خوردشان داده می شود.

حتی در حوزه های علمیه ی آنها هیچ شرطی مبنی بر این که طلبه حافظ قرآن باشد وجود ندارد و بلکه اکثر کسانی که وارد حوزه ها می شوند خواندن قرآن هم خوب بلد نیستند چه برسد به حفظ آن . در حوزه های شیعه چه در نجف یا قم یا لبنان و یا سوریه کسی نیست که قرآن را حفظ کرده یا آن را خوب بلد باشد و حتی در مساجد شیعه در جاهای مختلف نیز چنین چیزی یافت نمی شود مگر در ماه رمضان که بعضی از حلقات ذکر وجود دارد که در آن قرآن می خوانند ، قرائتی خالی و بدون تدبر و یا حتی تفسیر یا در مجالس عزای مردگان که معروف به فاتحه خوانی است در آن قرآن می خوانند و می بینی که در زمان خواندن قرآن با یکدیگر سخن می گویند و چای می خورند و دخانیات مصرف می کنند و به کسی که قرآن می خواند گوش نمی دهند. ولی هنگامی روضه خوان به بالای منبر رفت همه ساکت شده و سکوت مطلق بر آنها خیمه می زند اما زمانی که قرآن شروع شد همه به گپ و چای و مخدرات بر می گردند، حتی در مساجد نیز چنین چیزهایی هست و این بهترین دلیل بر این است که آنها به قرآن اهمیت نمی دهند و بلکه برگرفته از عقیده ی اصلی آن هاست که قرآن اصلی اکنون موجود نیست . من نمی خواهم به آن ها تهمت بزنم ولی هرکس می خواهد مطمئن شود فقط کافی است به مجالس عزای آنها مخصوصا در عراق و ایران و یا سایر مناطق شیعه برود تا نسبت به آن آگاه شود و خودش قضاوت کند.

بر می گردیم به داستان فراگیری قرآن، آنجا که پدربزرگ من را رها کرد و من به جز تعدادی سوره از جزء 30 چیز دیگری نمی دانستم. زمانی که مرحله ی ابتدایی را تمام کرده  و به مرحله ی راهنمایی رفتم شروع به خواندن بعضی از کتابهای آموزش قرآن کرده و همچنین به بعضی از نوارهای قرآن که در بازار موجود بود  گوش می دادم تا اینکه توانستم قرآن را به صورت کامل بخوانم و این برای من خیلی مهم بود زیرا با فراگیری قرآن توانستم بعضی از نصوص را نیز بخوانم ...

علاقه به خواندن تاریخ اسلام و صحابه در وجودم سؤالاتی به وجود آورد!

وقتی تقریبا به سن پانزده سالگی رسیدم شروع به خواندن کتاب های تاریخی کردم و اشتیاقم برای خواندن بیشتر و بیشتر شد، به صورتی که  به کتابخانه ی  دینی که نزدیک خانه مان بود می رفتم ، این کتابخانه متعلق به یکی از مراجع شیعه بود و در آن حجم بسیار زیادی از کتابهای شیعه ، قدیمی و جدید و بعضی از مخطوطات و رسائل وجود داشت، در آنجا من به دنبال کتاب های تاریخ و زندگی مسلمانان می گشتم، زیرا  خیلی به خواندن آنها علاقه داشتم و خواندن آنها سبب شد که من کتابهای دیگر را هم بخوانم. زمانی که تاریخ اسلام را می خواندم و قهرمانی ها و تلاش و صبر مسلمانان مخصوصا صحابه بالأخص مهاجرین و انصار را می دیدم به یاد مجالسی که با پدربزرگم شرکت می کردم و به جز فحش و لعنت به صحابه چیز دیگری نمی شنیدم ، افتادم... تعجب می کردم و از خودم می پرسیدم ، چرا شیعیان به این افراد که همه چیزشان را در راه اعلای کلمة الله فدا کردند و با پدران و برادران و فرزندان خود جنگیدند و از دیار و شهر خود هجرت کردند و اینها همه  به خاطر یاری دعوت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بود ، دشنام می دهند ، چه چیزی باعث شده که دشنام و طعنه ی آنها برای شیعیان مباح شود؟

همچنین بعد از فراگیری قرآن ، شروع به خواندن تفاسیر شیعه و سنی که در کتابخانه مذکور، وجود داشت، کردم و از طرفی دیگر این اقوال را باهم مقایسه می کردم در آن زمان سنم هجده سال بود و قدرت فهم و ادراک در من به وجود آمده بود ، متحیر مانده بودم، چرا شیعیان با قرآن مخالفت می کنند..

 

چرا با قرآن مخالفت می کنند؟

قرآن در چندین آیه صحابه را مدح نموده و از آنها اعلام رضایت می کند و اعلام می کند که الله قلبهای آنان را امتحان کرده و از درون آنها با خبر است ، و چه کسی از الله بهتر می داند؟

و به آنها وعده ی نیکی و بهشت و رضوان داده و چه کسی صادق تر از الله است؟

آیا کسی وجود دارد که از الله سبحانه و تعالی صادق تر باشد؟

و آیا کلامی با ارزش تر از کلام الله سبحانه و تعالی وجود دارد؟

این سؤال در ذهنم می گذشت ، چرا آنها خیر الکلام را رها کرده و با نصوص صریح قرآن مخالفت می کنند؟

در ابتدا خیال می کردم که این چیزهایی که می بینم حقیقت ندارد و و آنچه ملاهای شیعه و آخوندها می گویند راست است اما زمانی که به قرآن باز می گشتم همان فکر به سراغم می آمد ، و از آنها سؤال می کردم که چرا با قرآن مخالفت می کنید؟ قرآن یک چیز و شما چیزی دیگر برخلاف آن می گویید و کتابهای حدیث و سیرت یک چیز و شما چیز دیگری می گویید؟

جواب آنها به من فقط یک چیز بود و آن:

تو چیزی از قرآن نمی دانی ، زیرا قرآن ظاهر و باطن دارد، و تو فقط ظاهر قرآن را فراگرفته ای و ظاهر اقوال و احادیث را ، اقوال علما و مشایخ و مراجع را بگیر زیرا آنها داناتر و آگاه تر از تو و ما در این امور هستند ...

عالمی پاکستانی که سنی شده بود به شبهاتی که من را متحیر ساخته بود پاسخ داد..

سالها گذشتند و من بر همین حال بودم ، حالتی از شک و سؤالهایی که از خود داشتم ، ولی در این مدت من دیگر زیاد کتاب نمی خواندم. سپس شروع به خواندن کتابهای اهل سنت در زمینه ی عقیده و حدیث و سیرت و غیره کردم، و بعد از تلاش و صبر و تدبر و یاری الله برایم آشکار شد که این مردم یعنی اهل سنت و جماعت صادق هستند و تمام سخنها و کارهایشان مطابق با کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می باشد و با قرائت و مطالعه ی بیشتر راست از دروغ برایم واضح گشت ، صدق اهل سنت و دروغ مراجع شیعه و احبارشان برایم آشکار شد.

شبهاتی که به دنبال جوابشان بودم...

ولی هنوز شک و شبهه به سراغم می آمد، شبهات فراوان شیعه که جوابی برای آن پیدا نکرده بودم. مانند مسئله ی امامت و اینکه حق علی رضی الله عنه و فرزندانش بوده است و اینکه آن ها از اشتباه و گناه ، کوچک و بزرگش معصومند و اعتقاد به وجود مهدی و ناپدید شدنش و مسائل دیگر، ولی مهمترین آنها مسئله ی امامت و وصیت بود که شیعه آن را در عقلهای ما فرو کرده بودند تا جایی که در کودکی به ما می گفتند ، اصلی از اصول دین است و بلکه رکن اساسی آن به شمار می آید و هیچ عملی مقبول نیست مگر بعد از اعتقاد و ایمان به آن...

و شبهات فراوانی را مطرح می کردند که بعضی از آنها را از کتابهای اهل سنت نقل می کردند ، مانند صحیح بخاری و مسلم و جامع ترمذی و سنن ابوداود و مسند امام احمد بن حنبل و بعضی از کتابهای تاریخ... و طبق عادات در آن دروغ قاطی کرده و یا قسمتهایی از آن را قیچی می کردند و یا تغییرش داده و قسمتهایی که به نفعشان نبود را حذف می کرند یا بر خلاف واقعیت آن را نقل می کردند. روش های گوناگونی برای دروغ و تزویر و تغییر حقایق داشتند ... 

از احادیث ضعیف و ساختگی دلیل می آوردند و می گفتند که اینها احادیث صحیح و مشهور نزد اهل سنت هستند و طبیعتا عوام الناس که کتاب اهل سنت را نمی خوانند  زیرا ملاها آنها را از این کار می ترسانند و به همین دلیل کسی نمی تواند دروغ و تزویر آنها را کشف کرده و به همین ترتیب دروغهایشان در بین عوام الناس و حتی باسوادان پخش شده  و کسی نمی تواند از آن رهایی یابد مگر با هدایت پروردگار جهانیان..

زمان شک و حیرت نیز بر من گذشت تا اینکه هدایت از جانب الله سبحانه وتعالی آمد. و آن وقتی بود که   برادر سنی پاکستانی که با او آشنا شده بودم به من کتابی را نوشته ی یکی از پاکستانی ها به نام علامه محمد عبدالشکور الکنهوی داد و این عالم در ابتدا شیعه بوده و پس از آشکار شدن بطلان مذهب شیعه نزدش آن را ترک کرده و آن را در زباله دان می اندازد و سنی می شود. نام این کتاب " باقیات صالحات " است . او در این کتاب در ابتدا داستان خودش را زمانی که شیعه بوده و سپس مذهب شیعه را خودش و خانواده و تمامی ساکنان شهر رها کرده و به سوی مذهب حق می آیند مذهب اهل سنت و جماعت ، تعریف می کند..

و از خوش اقبالی اینکه این مرد تمامی شبهاتی که شیعه آن را مطرح کرده و دور آن می چرخند خصوصا مسئله ی امامت را بیان کرده و آنها را به صورت کامل از طریق قرآن عظیم و سنت مطهر پاسخ می دهد و بعد از آن دلیلهای عقلی صحیح می آورد  و هیچ شبهه ای را باقی نمی گذارد مگر اینکه به آن پاسخ می دهد. این کتاب تأثیر خیلی بزرگی بر من داشت به صورتی که شبهات را از قلبم زدود .. سپس نوبت به کتاب " منهاج السنة " تألیف شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله رسید که ردی است بر کتاب " منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة " نوشته ی حسن بن یوسف بن علی بن مطهر الحلی " که شیعیان او را علامه می نامند زیرا او شاگرد خواجه نصیر الکفر وزیر ملحدان مغول  " طوسی" بوده . کسی که سبب سقوط دولت اسلام و به فلاکت رسید مردم در بغداد بود.

شیخ الإسلام رحمه الله تمامی شبهات شیعه را پاسخ گفته و بی ارزشی کتاب " منهاج الکرامة" را آشکار می سازد و او رحمه الله اسالیب دروغ و تزویر آنها را بیان کرده و امت اسلام را از آن برحذر می دارد. و این کتاب مهم بیشترین و بزرگترین تأثیر را بر من گذاشت زیرا در این کتاب شیخ الإسلام ابن تیمیه بر بنیان مذهب شیعه حمله ور شده و آن را از پایه نابود ساخته و سقف را بر سرشان خراب کرده و هرچه شیعیان برای خود ساخته بودند را ویران نموده است ...

ادامه دارد

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم   فرموده است: 
(علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی):
«به سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من، چنگ بزنید».
سنن ابی داود (4/201) ترمذی (5/44)؛ این حدیث، حسن و صحیح است

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010