عبدالله جوانی بود که پس از به پایان رساندن دوران دبیرستان در ارتش آمریکا خدمت کرده و در آنجا مهارت های زیادی آموخت. در حال حاظر از طریق فتوکوپی و فاکس امرار معاش می کند.
ماجرای اسلام آوردن وی از این قرار است که بسیار خواندنی و جالب می باشد.
در طول دوران جنگ خلیج فارس میان نیروی آمریکا و عراق وی در عربستان سعودی در یک فروشگاه کار می کرد. هنگامی که صدای اذان از مسجد نزدیک فروشگاه شنیده می شد، کارکنان آن دست از کار کشیده و به مسجد می رفتند تا نماز را سر وقت خود ادا نمایند. عبدالله از کار آنها متحیر و متعجب مانده بود. گاهی مدیر فروشگاه از گرفتن پول از مردم خودداری می کرد، آخر چه کسی از گرفتن پولی که به خودش تعلق دارد سر باز می زند. چگونه مذهبی آنها را چنین بار آورده است؟
عبدالله کنجکاو بود تا درباره ی این دین بیشتر بداند. وی تا جایی که توانست راجع به اسلام مطالعه نمود و سرانجام به این نتیجه رسید که باید مسلمان شود و پس از بازگشت به آمریکا به دین اسلام مشرف شد. در آمریکا او مربی هایی پیدا کرد و ارکان دین و نحوه ی خواندن قرآن را به خوبی فرا گرفت. وی در عبادات خود بسیار سرسخت و ثابت قدم بود.
درست وقتی با عبدالله آشنا شدم که به دیترویت آمده بود. وی در نزدیکی مرکز اسلامی توحید دیترویت اقامت داشت و اکثر نمازهایش را در آن مسجد می خواند. اتفاقاً آن موقع من آن مسجد را اداره می کردم. سازمان دهی و انجام دادن کار و بار مسجد خیلی سخت بود. از قضا میان من و عبدالله مشکلاتی پدید آمد که زودگذر و موقتی بود. هر کدام از ما نسبت به راهی که در پیش گرفته حساس بودیم. به هر حال این آزمایشی برای سنجیدن صبر و تحمل ما است که روزی چند بار برای نماز و مسائل دیگر به مسجد قدم می گذاریم.
از آنجایی که برادر عبدالله نمازهایش دقیق و سر وقت بود، دلم می خواست در کارهای مربوط به مسجد هم مشارکت داشته باشد. یک روز از او خواستم تا اذان دهد، وی گفت این کار را در بیرون از مسجد در پیاده رو خیابان انجام می دهد. به وی خاطر نشان کردم که اذان از طریق بلند گو پخش می شود و نیازی به این کار نیست. ولی حرف های من در وی اثری نداشت. می بایست در انجام عبادت های خود درایت و عقل را بکار برد، و برای همسایگان غیر مسلمان خود ایجاد مزاحمت نکرد. بالاخره از اذان دادن در مسجد خودداری نمود، من نیز از کس دیگری درخواست کردم تا اذان دهد.
ظمناً در آمریکای شمالی تنها یک مسجد حق دارد در بیرون از محوطه ی مسجد به سخنرانی بپردازد. این قانون را دادگاه شهر دربورن و میشیگان برای مسلمانان وضع نموده است زیرا در این شهر ها مسلمانان زیادتری وجود دارند.
عبدالله هر حدیث و یا آیه ای از قرآن را فرا می گرفت سعی می کرد طبق آن عمل نماید و از این بابت بسیار خوشحال بود. زندگی خانواده گیش عالی بود، همسر و خواهرش تازه به دین اسلام مشرف شده و وی در این مورد تلاش فراوانی می کرد.
او چند تا فرزند داشت، و همگی در حال حفظ قرآن بودند. پسر بزرگش که هفت سال داشت تحت نظر پدرش مقدار زیادی از سوره های قرآن را از حفظ بود. اکثر مواقع همراه پدرش برای نماز صبح به مسجد می آمد. برایم خیلی تعجب آور بود چون اطلاعات مذهبی این پسر هفت ساله در حد فردی بزرگسال بود. احتمالاً در آینده امام خوبی برای مسجد باشد.
خود برادر عبدالله صدای خوبی برای قرائت قرآن داشت، و اکثر خطبه های نماز جمعه را در مرکز اسلامی توحید دیترویت می خواند. افراد زیادی از وی درخواست می کردند تا برای ادای خطبه ی نماز جمعه به مسجد محلی آنها برود. پس از مدتی وی را به عنوان خطیب نماز جمعه به مسلمانانی که برای ادای نماز به مسجد می آمدند معرفی نمودم و از وی و پسرش تعریف کردم.
هم اکنون خطیب نماز جمعه ی مرکز اسلامی توحید دیترویت بر عهده ی برادر عبدالله و دوست وی هانی می باشد. وی به کلاس عربی در یکی از دانشکده های شهر می رفت که دکتر سلیمان در آن تدریس می نماید.
طولی نکشید که زبان عربی را به خوبی فرا گرفته و قرآن را بدون اشکال می خواند. برادر عبدالله در نتیجه ی جنگ خلیج فارس مسلمان شد و به همراه وی تعداد زیادی از سربازان آمریکایی به دین اسلام مشرف شدند.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com |