10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3327674
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

270 تعداد مشاهده : 761 تاریخ اضافه : 2010-02-09

 

تراکم سؤالات سبب هدایتم شد . قسمت 1

 


بسم الله الرحمن الرحیم

والصلاة والسلام على سيد المرسلين ، محمد الهادي الأمين وعلى آله وصحبه وسلم.


أن الحمد لله نحمده ونستعينه ونستهدي

به ونستغفره ، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سيئات أعمالنا
من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له
وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده و رسوله.
اللهم اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي؛

اگر قابل بدانید ، خواهر ایمانی شما هستم .. دوست داشتم این داستان را برایتان بازگو کنم ، چه بسا الله آن را مفید گردانده و سبب واضح شدن حقایق برای کسانی باشد که برای فکر کردن و تدبر ، زیاد به خود زحمت نمی دهند.

اگر الله بر او منت نمی نهاد ، صاحب این داستان نیز دختری عادی با زندگی عادی مانند دیگر دخترها بود..

در ابتدا باید بگویم که خانواده ام ، خانواده ای عراقی تشکیل شده از سه خواهر و یک برادر و مادری که سرپرستش را از دست داده بود. مادرم در حد توان با نیرو و عزم و اصراری که الله به او عطا نموده بود ما را تربیت نمود ، و تلاش می کرد که در درس و زندگی موفق باشیم ، اما از لحاظ دینی ، شخصی عادی است ، مادر، ما را به نماز خواندن تشویق می کرد ، نه بیش از این، زمانی که برادرم بزرگ شد عصای دست  مادر شد تا مشکلات را از دوش او کم کند.

پس در کل از نظر دینی خیلی ساده بودیم .. زمانی که صدام رئیس جمهور بود ، مجالی برای بحث بین شیعه و سنی وجود نداشت. من شیعه ای بی حجاب بودم ، قلبم مملو از محبت اهل بیت بود و فکر می کردم که شیعیان کسانی هستند که به بهشت وارد می شوند زیرا آن ها دین شان را از اهل بیت و مستقیما از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم گرفته اند ، نه از طریق صحابه و باوجود اینکه با آن ها دشمنی نداشتم ولی مقامشان نزدم پایین تر از ائمه بود.

زندگی بدین طریق سپری می شد تا اینکه

تصمیم گرفتیم عراق را ترک کرده و به کشوری عربی برویم ، و موقتا برای آمادگی به کشور عربی دیگری برویم و اینجا شروع داستام است !

ابتدای پایبندی به مذهب و مراسمات آن

علامات دینداری شروع به ظهور نمود، در اوایل بیست سالگی بودم ، آن جا چیزی که حجاب نام داشت را بر سر نهادم و عبارت بود از تکه ای پارچه که فقط  روی سر می گذاشتم. رابطه ام با امامان شروع شد ، هر روزی مراسم خاص خودش را داشت ، ناخن ها را فقط در روزهای معینی کوتاه می کردم ، و هر روز دعای مخصوص به خود را داشت که شامل طلسمی پر از حروف و رموز نامفهموم بود و اگر نمی توانستی معنای آن را درک کنی اشکالی نداشت و فقط کافی بود آن را احساس کنی و این برای در امان بودنت در باقی روز کافی بود ، با علم به اینکه این دعاها در کتابهای اصلی شیعه مثل مفاتیح الجنان و ضیاء الصالحین وجود دارند، همچنین هر روز زیارت مخصوص به خودش را دارد و لازم نیست جایی بروی و فقط کافی است که در حال خواندن به آن فکر کنی . مثلا روز شنبه برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود، یکشنبه برای فاطمه و علی ، دوشنبه حسن و حسین ، سه شنبه سجاد و بدین ترتیب، تا اینکه روز جمعه می رسید که مخصوص قائم و حجت و امام غائب بود.

این زیارات شامل دعا و مورد خطاب قرار دادن زائر بود. این دعاها من را به یاد کودکی ام در عراق می انداخت ، وقتی که هر هفته به زیارت امام موسای کاظم و محمد جواد می رفتیم و با خود شیرینی و حلوا می بردیم تا بین زائران پخش کنیم و نام آن را مشکل گشا یا مراد گذاشته بودیم.

همانطور که گفتم ما به زیارت امام موسی کاظم و محمد جواد  می رفتیم و با خود مشکل گشا یا مراد می بردیم ، که عبارت بود از شیرینی و حلوا که بین افراد حاضر پخش می شود و زمانی که شخص آن را می گیرد نیت کرده و یا نذر می کند که اگر الله مرادم را به من داد من  هم این کار را انجام می دهم و مشکل گشا بین مردم پخش می کنم.

اما در مورد مراسم زیارت .. با بوسیدن پاشنه ی در و دروازه ها شروع می شود و بعضی از افراد از زمان ورود سجده کنان وارد می شودند تا اینکه به قبر برسند ، و بعضی از مردم روزشان را کنار ضریح سپری می کنند.

فراموش نمی کنم که ما به طرف قبر نماز می خواندیم...

 و هر امامی زیارت مخصوص به خودش را داشت و این زیارات عبارت بود از دعا و مدح صاحب قبر و درخواست برآورده شدن حاجات و توسل به او و رساندنش به مقام خدایی  و اینکه او بر همه چیز تواناست ، سود و زیان به دست اوست ، رزق و روزی و هدیه پسر و دختر با قدرت اوست ، و از عجایب نفوذ شرک درون دلهایشان این بود که از دوران کودکی به ما می آموختند که باید به قدرت و نیرو توانایی امام بر تحقق آرزوهایمان ایمان داشته باشیم و گرنه هرگز آرزوی های ما تحقق نخواهند یافت و دچار مصیبت و لعنت این امام خواهیم شد.

بنابراین ما از کودکی محبت و غلو نسبت به اهل بیت و یاد آن ها را به صورت شبانه روزی و غفلت کامل از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را آموختیم.

از کودکی با خودم می گفتم ، ما شیعیان بهشتی هستیم و اهل سنت چیزی نمی دانند، پس ما که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیتش را دوست داریم بر حقیم و آن ها بر باطلند.

البته من دشمن آنها نبودم و آن هم به چند دلیل:

-         بحث در مورد اختلافات موجود بین شیعه و سنی در زمان صدام ممنوع بود.

-         تربیتی که در خانه شدم به دور از تعصب بود

-         دختری پایبند به دین نبودم ، و نماز معیار پایبندی ما به دینمان بود.

بنابراین تعصب از خانه ی ما دور بود، تا اینکه نسیم هدایت در کشور غربی که بعد از مدتی به آنجا رفتیم وزیدن گرفت که ان شاء الله داستانش را در جای خودش برایتان خواهم گفت..

زندگی ما به دور از پایبندی و التزام به دین بود ، تا اینکه همانطور که قبلا گفتم بعد از رفتنمان به کشور عربی دیگر با حجاب شدم و شروع به خواندن کتابهای دینی مانند مفاتیح الجنان و ضیاء الصالحین و کتاب های بسیار دیگر کردم.

آن وقت بود که شروع به حفظ زیارات و دعاها کرده و کم کم بیشتر به مذهب پایبند شدم ، ولی همان وقت نیز هیچ بغض و دشمنی با اهل سنت و صحابه نداشتم.

در این کشور با شیعیان دیگری آشنا شدم که برای مهاجرت به این کشور عربی آمده بودند و خوب است بدانید که بیشتر کسانی که به آنها اجازه ی مهاجرت به کشورهای غربی داده می شود ، شیعیان هستند و در این کشور فقط یک خانواده ی سنی با ما بود که از بد شانسی شان مقرر شد که به کشور آفریقایی فقیری مهاجرت کنند.

همان طور که قبلا گفتم در آنجا با شعیان دیگر آشنا شدم ، بعضی از آنها کربلایی و بعضی دیگر نجفی بودند  و در بین آنها تعصب و بغض نسبت به صحابه را یافتم ، آنها به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما شب و روز فحش و لعنت می گفتند.

و روزها بدین منوال گذشتند تا اینکه به کشوری غربی سفر کردیم.

در غرب بیشتر به خرافات مذهبی متمسک شدم

در این قسمت تمسک و پایبندی ام به مذهب را برایتان شرح می دهم.

وقتی که به غرب رسیدیم و مستقر شدیم  بیشتر و بیشتر متدین می شدم و جوری شده بود که لباس سیاه را رها نمی کردم و صورتم به خاطر حزن امام حسین و خاندانش هر چه بیشتر عبوس و گرفته شده بود.

به حسینیه ها می رفتم و مخصوصا در مناسبتهای دینی مثل مقتل حسین ، این مناسبت برای اندوه و گریه بر امام حسین بود و ما برای گریه و نوحه خوانی  به حسینیه می رفتیم ، و از صبح مشغول آماده سازی غذا می کردیم که آن را تقسیم کرده و به روح حسین هدیه می کردیم و هنگام عصر به حسینه رفته و آن جا بود که تونل وحشت شروع می شد ، چراغ ها را خاموش کرده و همگی سیاه می پوشیدیم. قبل اینکه سینه زنی مردها شروع شود، یک مراسم سینه زنی مخصوص زن ها وجود داشت که ما زن ها در آن حلقه می زدیم و نوحه خوان خارج از دایره می ایستاد و کسانی که می خواستند اجر به دست بیاورند  شروع به چرخیدن داخل این دایره کرده و به سر و سینه و صورت می زدند ، و هر کس بیشتر به خود آزار می رساند ثوابش بیشتر بود.

می توانید تصورش را بکنید ، شیون و جیغ و داد همراه با نوحه . و همه اش به خاطر اندوه بر حسین و امید به ثواب از خداوند کریم و منان.

وقتی عزاداری به پایان می رسید ، همه با توجه فراوان به سمت غذا حرکت می کردند.

اما، زمان برگشت به خانه با دلی پر و احساسی برانگیخته و متأثر از این صحنه ها ، لعنت بر آل معاویه و آل بنی امیه به خاطر کارهایی که با پسر دختر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم کرده بودند ، شروع می شد.

و کار به اینجا ختم نمی شد ، و برای اینکه کار تکمیل شود نوار نوحه خوانی را درون ضبط صوت می گذاشتم.

این مراسم ها به مدت ده روز ادامه داشت. از اول محرم شروع می شد و تا ده محرم که بالاترین حد آن بود ادامه داشت.

صورتی دیگر از مظاهر شرک این بود که باید تمامی دیوارهای خانه با عکس امیر المؤمنین سلام الله علیه پر می شد تا اینکه با نگاه کردن به او عبادت کنیم! و هیچ روزی از روزها به ذهنم خطور نکرده بود که چه کسی توانسته علی رضی الله عنه را به این صورت ببیند و عکسش را بکشد!

به همین خاطر ما علاوه بر تمامی عکس هایی که فکر می کردیم مربوط به علی رضی الله عنه است ، عکس بزرگ و مخصوصی از علی رضی الله عنه سفارش داده بودیم که از ایران برایمان بیاورند و آن را در سردر خانه قرار داده بودیم و خوشحال بودیم که هنگام رفتن و آمدن الله را عبادت می کنیم!

یکی دیگر از اشکال شرک که الان به ذهنم می رسد ، خاکی است که روی آن نماز می خواندیم و گمان می کریدم که این مهر از خاک کربلا که با خون امام حسین مخلوط گشته، ساخته شده است و به همین دلیل مبارک و پاک است، و ما به غیر از سجده بر آن ، بعضی از قسمت های آن را نیز برای تبرک می خوردیم زیرا این خاک برای ما مانند آب زمزم برای اهل سنت بود یعنی شفا دهنده از همه بیماری ها.

و به خاطر اهمیت موضوع، دوست دارم که به موضع گیری ما نسبت به عائشه رضی الله عنها و أرضاها اشاره کنم:

کار ما گرفتن ایراد از او بود و اینکه بار گناه جنگ با علی رضی الله عنه را به دوش او می انداختیم و در هر مناسبتی می گفتیم ، او کسی بود که لشکرها را برای جنگ با علی رضی الله عنه به راه انداخت ولی علی رضی الله عنه در جوابش با نهایت احترام با او برخورد کرد و یکی از مسائلی را که دلیل بر بی علمی و بی حکمتی او می دانستیم این بود که او نسبت به فاطمه ی زهرا که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم او را خیلی دوست داشت ، حسودی می کرد.

البته باید بدانید که ما صراحتا او را لعنت نمی کردیم و فحش و دشنام نمی دایدم و این فقط مربوط به خانواده ی ما بود و نیازی ندارد که بگویم اهل نجف که با آن ها در خلال این سفر ملاقات کردم هیچ ابائی از مسخره نسبت به او و بزرگان صحابه نداشتند.

در این جا چیزهای بسیار زیادی وجود دارد که در ذهنم می آیند . خرافات و افسانه هایی که ما آنها را از اساسیات دین می دانیم  ولی مجال برای گفتن آنها نیست.

در بخش بعدی ان شاء الله اسباب هدایتم را خواهم گفت . در حقیقت الله است که به راه راست هدایت می کند. پروردگار شما را از هر بدی حفظ نماید و من و شما را بر مذهب اهل سنت پایدار بگرداند.

 

اسباب هدایت:

زندگی ام همان طوری که شرح دادم می گذشت ، روزها و ماه ها و سال ها، تا اینکه الله اسباب هدایت را برایم مهیا نمود و او همسر خواهرم بود. شیعه ای تمام و کمال بود که الله با هدایت و پیروی از طریقه ی سلف امت رضی الله عنهم  بر او منت نهاده بود. الله به او بهترین پاداش را عطا بفرماید.

سببی مستقیم برای هدایتم وجود ندارد ، ولی قدرت الله عزوجل و رحمتش ناگهان من را از قعر چاه بیرون کشید به نور ایمان و اهل سنت رساند، الله من و شما را زیر پرچم پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم همراه با اصحابش ابوبکر و عمر و عثمان وعلی رضی الله عنهم محشور بفرماید. آمین

خواهرم و همسرش با روشی آرام مانند قطره های آب دعوت را آغاز کردند و ذره ذره تغییرات در من به وجود آمد. مشکوک شدن به کارها و عقاید شیعه کم کم شروع شد و باید بدانید که من در آن مدت بیشتر به مذهب شیعه اعتقاد و التزام داشتم.

از چیزهایی که در درونم اثر گذاشت:

مقایسه بین افراد صالح در قوم نوح علیه السلام " ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر "   و اینکه آن ها در مرتبه ی بالایی از تقوا بوده اند و زمانی که وفات یافتند مردم شروع به بزرگداشت کارهایشان و ذکر خوبی هایشان کردند و با گذشت زمان شیطان آن ها را فریب داده و آن ها نیز او را صادق شمرده و از او پیروی کردند و پس از تبرک، شروع به ساختن ساختمان بر روی قبرهایشان کرند ، همانکاری که اکنون شیعیان انجام می دهند و از همانجا شیطان به صورت یک شخص نصیحت گر و امین نزد نسلهای بعدی آمده و به آنها می گوید پدرانشان چرا به آنها احترام می گذاشتند و فرزندان نیز شروع به پرستش بتها می کنند.

اما در مورد شیعه تا جایی که می دانم، ابلیس نزد آن ها نیامده بلکه شیطان انس، یعنی "عبدالله بن سبأ" نزد پیشینیانشان رفته و زهرهای خود را میان آنها ریخته است و اطمینانشان را جلب کرده وآنها نیز از او پیروی کرده اند.

همه سخن الله تعالی را از زبان مشرکان می دانیم: (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى) الزمر 3

ما آنان را پرستش نمي‌كنيم مگر بدان خاطر كه ما را به الله نزديك گردانند.

پس همانطور که این مشرکان واسطه ای بین خود و الله عزوجل قرار داده بودند و هدفشان از تقرب به این وسیله ها فقط تقرب به الله عزوجل به گمانشان بوده است، شیعیان نیز با دعاء و گریه و خشوعشان برای امامان گمان می کنند که به الله نزدیک می شوند.

مشرکین در زمان جاهلیت به توحید ربوبیت اعتقاد داشتند ولی در توحید الوهیت مشکل داشتند و همراه الله خدایان دیگری را دعا می کردند.

اما شیعیان ، امروز تنها به شرک در الوهیت بسنده نکرده بلکه می بینیم در باب اسماء و صفات نیز دچار انحراف وگمراهی شده اند. والله المستعان

شیعیان با مشرکین مکه در مورد کم ارزش نمودن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم همصدا شده اند و این کفری است که انسان را از امت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم خارج می کند.

مشرکین می گفتند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، شاعر و دیوانه بوده...

و شیعیان بر او دروغ بسته و او را ساده لوح ترین افراد قلمداد کرده که در انتخاب هسمرانش ، امهات المؤمنین اشتباه کرده است.همچنین در انتخاب یاران و صحابه ی خویش نیز با قبول همراهی با ابوبکر و عمر و عثمان و بزرگان صحابه ، فریب خورد و تنها به این اکتفا نکرد بلکه با آنها پیوند خویشاوندی بر قرار نمود و نمی دانم این کارها را با تصمیم خودش انجام داده یا اینکه او با میل خویش سخن نمی گفته بلکه وحی ای بود که بر او نازل می شد!

اگر این کارها با وحی از طرف الله عزوجل صورت گرفته چنانچه در داستان ازدواج او با عائشه رضی الله عنه مشهود است پس بنابراین شیعه با ایراد گرفتن از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در واقع از ذات الله عزوجل ایراد گرفته اند و الله از آنچه آنها می گویند پاک و منزه است.

چگونه الله عزوجل به همصحبتی این گمراهان با پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم راضی می شود؟

و چگونه آنها را امانتداران و وارثان دینش بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  قرار می هد!؟

هوشیار شوید ای مردم

ای مردم ، هوشیار شوید و پرده ی جهل و زنگ شرک را از قلبهایتان بزدائید.. الله من و شما را به سوی حق هدایت بفرماید ..

ان شاء الله در قسمت بعدی ترک هایی که در دیواره ی ایمانم به وجود آمد و سبب تکان خوردن و تخریب آن از پایه شد را برایتان بازگو می کنم.

ادامه دارد

شبکه ی دفاع از سنت.

 

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: « لَـيْسَ مِنَّا مَنْ لَطَمَ الـخُدُودَ وَشَقَّ الـجُيُوبَ وَدَعَا بِدَعْوَى الـجَاهِلِـيَّةِ »

کسی که [سر] و روی خود را بزند و سینه چاک کند و ندای جاهلی سر بدهد، از ما نیست.

بخاری، 2/82 در مواضع متعدد و مسلم، 1/99.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010