1 ارديبهشت 1403 11/10/1445 2024 Apr 20

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 605
بازدید کـل سایت : 2929448
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2615 تعداد مشاهده : 487 تاریخ اضافه : 2012-09-15

 

خدایا سپاسگزارم از اینکه مسلمان هستم

در یک خانواده ی ساده به دنیا آمدم. پدرم ملحد و مادرم نیز تا حد کمی به مسیحیت اعتقاد داشت و تنها در مواقع جشن و مراسم بخصوص به کلیسا می رفت. وقتی که بچه بودم مادربزرگم سعی می کرد از همان ابتدا بذر ایمان به خدا را در وجودم بکارد. آن موقع او زیاد اهل رفتن به کلیسا نبود، عقیده ی اومحدود به اعتقادات شخصی خودش بود و به جای اینکه به عقاید کلیسا ایمان داشته باشد، فقط به وجود خدا معتقد بود.

وقتی که دوازده سالم شد، مذهب جزو مسائلی بود که افکارم را به خود مشغول ساخت و من اولین دانش آموزی بودم که در کلاس تعلیمات مذهبی ثبت نام کردم. خیلی مشتاق بودم که هر چه زودتر غسل تعمید داده شوم چون فکر می کردم لااقل از این طریق بتوانم رستگار شوم. انجیل می خواندم، در امور مربوط به کلیسا شرکت می کردم و همیشه دعا می کردم.

بعد از دو سال شرکت در کلاس های مذهبی، به من گفتند که چون والدینم مراسم ازدواجشان را در کلیسا برگزار نکرده اند غسل تعمید داده نخواهم شد. این گفته عقایدم را نسبت به کاتولیک درهم شکست. وارد دبیرستان که شدم به جای شرکت در کلاس های آموزش مذهبی ترجیح دادم مانند مادربزرگم عقایدم را برای خود نگه دارم. به این نتیجه رسیدم که برای پرستش پروردگارم نیازی به غسل تعمید، پیام های کلیسا و غیره ندارم بنابراین دعا کردن و انجیل خواندن را هم کنار گذاشتم.

چون والدینم هر کدام از ملیت های متفاوت با هم ازدواج کردند به همین دلیل همیشه با رفتارهای نژادپرستانه ی هم کلاسی هایم، معلم و حتی همسایه ها مواجه می شدم. برای خیلی از آنها من پسری نجس بودم و اکثر دوستانم با من قطع رابطه کردند. وقتی شانزده سالم بود با پدر و مادرم سازگاری نداشتم و مرتب با آنها دعوا نموده و اغلب خانه را ترک می کردم.

یک روز با چند دانش آموز مسلمان اهل سودان در مدرسه مواجه شدم. این آشنایی به طور کلی زندگیم را تغییر داد. یکی از آنها به من گفت که اگر می خواهی از عهده ی مشکلاتت بر بیایی باید از این روش زندگی کردن دست بردارم. از گفته ی وی متعجب شدم چون دوستانم همیشه مرا تشویق به ادامه ی چنین رفتارهایی در زندگی می کردند. آن ها به من گفتند که خداوند این کارها را دوست ندارد. همچنین با هم درباره ی خیلی چیزها صحبت کردیم و تصمیم گرفتم دیگر به مهمانی ها نرفته و در رفتار خود تجدید نظر کنم.

حالا دوستانی داشتم که می توانستم به آنها اعتماد نمایم، همیشه به دیدن والدینم می رفتم و مانند گذشته به خاطر رنگ پوستم احساس بدی نداشتم. هر وقت که فرصتی به دست می آوردم با دوستم احمد درباره ی خدا حرف می زدیم، کم کم به خیلی از واقعیت ها درمورد مسائل معنوی دست پیدا کردم. او در حالیکه چشمانش پر از اشک می شد همیشه به من می گفت چقدر دلش می خواهد من نیز مسلمان شوم. در کل عقاید من با آموخته های اسلامی مغایرت نداشت. از وقتی که خوب و بد زندگی را از هم تشخیص می دهم به وحدانیت پرردگار ایمان داشتم. عقاید تثلیث که ریشه ی عمیقی در مسیحیت دارد از همان ابتدا مرا گیج و سردرگم ساخته بودند. در حالیکه تعلیمات اسلامی بسیار روشن و واضح می باشند. به دوستم قول دادم که برای یادگیری دین اسلام نهایت تلاشم را بکنم.

 

والسلام

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«
در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010