اعتراف مسلمانی که به مسیر انحراف کشیده شد، اما سرانجام راه حقیقت را بازیافت.
السلام علیکم؛
داستان من طولانی است. تا جاییکه یادم می آید مرتبط با مسائل معنوی بوده ام. از توصیف دقیق حس مزبور عاجز بودم، اما می دانستم که درست در قلب من جای دارد.
یگانگی خداوند و تسلیم حقیقی در برابر وی چیزی بود که در قلبم جای داشت و جز با دین اسلام تحقق نمی یافت. این بود که شهادتین (لا اله الا الله، محمد رسول الله) را ادا نمودم.
من مسلمان خیلی مذهبی و دینداری بودم. حتی زمانی که 14 سال بیش تر نداشتم در مسائل دینی بسیار جدی عمل می کردم. دوستانی که داشتم چیزی از اسلام نمی فهمیدند و من چون مدافعی برای اسلام به حساب می آمدم.
به هرحال، آن قدر با افراد بی دین مشاجره نمودم که به شدت بر ایمان من تأثیر گذاشت و کار به جایی کشید که ایمانم را رها ساختم. اجازه دادم اظهار نظرهای خصمانه درباره ی نقش زنان در اسلام و تروریسم پس از 11 سپتامبر من را از مسلمان بودن شرمسار نماید.
این جا بود که دردسرهای واقعی وارد زندگی ام شدند. سخنان رکیک، سیگار و حتی مواد مخدر تازه واردهای زندگیم بودند. نمی دانم چه شد که به کلیسا و مراسم کاتولیکی رسیده و در یک مدرسه ی مسیحی تربیت کشیش شرکت نمودم. مدتی را با آنان ماندم.
اما به زودی از آنجا رفتم چون عمارت مجهز و مجللی که در آن بودم پر شده بود از اشخاص همجنس گرا. ما در آنجا دوازده نفر بودیم که درواقع 10 نفر از آن ها همجنس گرا بودند. یکی از کشیش هایی که وظیفه ی تعلیم من را به عهده داشت، به من ابراز عشق می نمود. همانوقت بود که به فکر برگشت به خانه افتادم.
حتی وارد علوم خفیه و جادوگری نیز شدم که قصه اش طولانی است. فقط این را بگویم که کار آن ها مورد رضای خداوند متعال نیستند. بعد از آن نیز به کلیسای پنتکوستال می رفتم.
آدم پرگناهی بودم و می بایست دعا نموده و از عیسی طلب مسیح طلب مغفرت می نمودم که نتوانسته بودم به او مانند خداوند ایمان بیاورم.
این زمان بود که دریافتم برای آن نمی توانم به او ایمان داشته باشم که قرار نبود به جای خداوند متعال به وی اعتقاد بیابم و ما مسلمان به دنیا آمده ایم. دلیلش هرچه بود، بعد از ترک دین اسلام نسبت به مادرم احترام لازم نمی گزاردم.
یک روز وی حقیقت تلخی را به من یادآوری نمود و گفت که من زمانی که مسلمان بودم آدم بهتری بودم. می گفت: "آنموقع ها شراب نمی نوشیدی، سیگار نمی کشیدی، نفرین نمی کردی، درست غذا می خوردی، پاک و تمییز بودی و به من و دیگران احترام می گذاشتی." از این حرف ها بدم می آمد چون می دانستم که 100 درصد حق با او بود.
هنوز سعی در عبادت عیسی مسیح (علیه السلام) داشتم، و دیگران را نیز بدان فرامی خواندم، مخصوصاً مسلمانان را.
شروع کردم به خواندن کتاب مقدس برای آنکه بتوانم به پرسش هایی که ممکن بود مردم از من بپرسند پاسخ دهم. آنگاه فهمیدم که در کتاب مقدس تناقضات بسیاری هست که نمی توانستم درباره ی آن ها جواب درستی به دیگران بدهم.
ولی می دانستم که قرآن کریم که از جانب خداوند متعال بر حضرت محمد صلی الله علیه و سلم نازل گشته است تمام پاسخ ها را دارد. قرآن کتابی است شارح تمام اشتباهات کتاب مقدس می باشد.
الحمدلله، افتخار می کنم که بار دیگر میثاقم را با دین اسلام تجدید نموده و خود را وقف آن کرده ام. فکر می کنم در پس این جریانات حکمتی نهفته بوده است. احساس می کنم که خداوند متعال می خواست دروغ بودن این ادیان دروغین را به من نشان دهد.
عبدالعزیز
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com |