10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328131
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2549 تعداد مشاهده : 711 تاریخ اضافه : 2012-09-09

 

دعوتگر آمريکايی طارق لو – داعي زندان های آمريكایي

آدرس تصاویر: http://ipc.org.kw/images/photo/_566.jpg

http://ipc.org.kw/images/photo/_568.jpg

http://ipc.org.kw/images/photo/_567.jpg

http://ipc.org.kw/images/photo/_569.jpg

http://ipc.org.kw/images/photo/_570.jpg

 

اسم قبل از اسلام: طارق لو

اسم بعد از اسلام: طارق لو

شغل: متخصص در دانشکده تحقیقات علوم دریایی

ملیت: آمريكایي

 

در سال 1958م مسلمان شد تا در آن زندگی را بیابد و خود را از اعماق تاریکی رهایی بخشد. وی نعمت بی مانندی که در جامعه ی غربی در نوع خود بی نظیر است حاصل کرد.

چنانچه دعوت اسلامی با موانعی چون کوه های بلند در میان عامه ی مردم و در میان ادعاهای آزادی های قلابی روبرو باشد،‌ حال و وضع دعوت در پشت میله های زندان چگونه خواهد بود؟ آن هم چه زندان هایی...! در زندان های ایالات متحده آمریکا.

طارق لو- اسم داعي آمريكایي است که بیش از هشتاد سال از عمرش می گذرد. ما در جریان دیدار وی از انجمن آشنایی با اسلام به همراه رئیس مجلس اداری شیخ نادر نوری و عضو مجلس اداری استاد حسام مطوع با هم آشنا شدیم.

اکنون می خواهیم داستان سیر و سفر دعوی او که در مسیری به مدت ۵۰ سال، از جوانی تا هنگام پیری،‌ به طول انجامیده است را بخوانیم. امروزه او را می بینیم که بر عصا تکیه زده و به کمک آن راه می رود. متوجه شدیم که او جزو سربازان جنگ جهانی دوم بوده است و در هر دو پایش جراحات گلوله ی این جنگ خانمان سوز وجود دارد.

آشنایی

در آغاز می خواهیم با جنابعالی آشنا شویم...

اسم من طارق لو است و در کانادا در شهر تورنتو به دنیا آمده و همه ی زندگی خود را در آمریکا به سر بردم. در سال ۱۹۵۸ میلادی اسلام آورده و پس از مدت ها کار به عنوان متخصص در دانشکده ی تحقیقات علوم دریایی بازنشسته شده و پیش از آن در سال ۱۹۷۹ در کویت مشغول به کار شدم.

- کار دعوت در آمریکا را چگونه می بینی؟

کار دعوت در آمریکا با موانع ناشی از رسانه های گمراه کننده که مشغول ارائه ی اطلاعات نادرست به جوانان مدارس در مقاطع مختلف می باشند روبروست.

این رسانه ها از جهل و بی اطلاعی از اسلام بهره برده و بر آن می افزایند. دعوت در آن جا متاثر از جهل و گمراهی جامعه در رباطه با این دین می باشد. چرا که اگر آن را درست بشناسند با آن نمی جنگند...

 

دشوارترین موانعی که در مقابل کار دعوت به اسلام در آن جا و جود دارد کدام است؟

در جامعه ی غربی مسیحیان تندروی وجود دارند که در برابر دعوت اسلامی می ایستند و افکار ضد اسلامی خود را که پر از نفرت و کینه نسبت به اسلام می باشد را انتشار می دهند.

همچنین فرقه های مسیحی وجود دارند که در کمین بوده و مراقب هستند که هرگونه جزوه یا کتابی که در این زمینه وجود داشته باشد را خریده و آن ها را به خارج از شهر برده و سوزانده و در زباله ها می اندازند. این مهم ترین مشکل در برابر کار دعوت در آمریکا می باشد...

 

چگونه به انتشار دین اسلام در زندادن می پردازید؟

اربتاط من با کار دعوت از ده سال پیش تنها به داخل زندان محدود بوده است. من زندادن های آمریکا را زمین حاصلخیزی برای دعوت اسلامی می دانم. چرا که افراد داخل زندان ها به خاطر وضعیت زندگی خاص خود به غذای روحی و ایمانی مطابق با عقل و منطق نیاز بیشتری دارند.

وقتی برای اولین بار وارد زندان شدم،‌ فهمیدم که این افراد تشنه هستند. آن ها در عطش و تشنگی آبی هستند که تشنگی آن ها را برطرف سازد...

همچنین آن ها فکر می کنند نظام و قوانینی که قبل از افتادن به زندان در آن به سر می بردند آن ها را به جایی رسانده که به این تباهی گرفتار شوند...

 

 تعداد تازه مسلمانان در زندان ها از زمان شروع کار دعوت در آن جا چقدر است؟

از ده سال پیش مسیر دعوت من تنها در درون زندان ها خلاصه شده است. حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر زندانی مسلمان شده اند. بیشتر از ۷۵ درصد آن از میان سیاهپوستان بوده است که به خاطر وجود برابری و مساوات در این دین به آن روی می آورند. بیشتر این زندانیان را کسانی تشکیل می دهند که پدر و مادر خود را نمی شناسند و خانواده ای ندارند. این افراد به کسی محتاج هستند که آن ها را جمع کرده و مورد محبت قرار دهد و این را جز در اسلام نیافته اند.

 

اسم اسلامي عربي به تازه مسلمانان بزرگی و کرامت می بخشد

وقتی یکی مسلمان شده و برایش نام اسلامی انتخاب می کنیم‌،‌ خوشحال شده و احساس می کند که دوباره به دنیا آمده است و به آن ها نوعی ارج و احساس داشتن زندگی ارزشمند بعد از بیان شهادتین می دهد.

با توجه به تجربه دعوی من در زندان ها این افراد در تنهایی و جدایی کامل از جامعه بوده و هیچ ارتباطی با آنسوی میله های زندان ندارند. معمولاً در این افراد خصوصیات مربوط به ادب و تربیت از میان رفته و بیشتر آن ها سیاهپوست می باشند که در مدتی که بیرون از زندان بوده اند برخورد تبعیض آمیزبا آن ها شده است و این رفتار در زندان نیز ادامه دارد. چیزی که در آن ها نوعی نفرت علیه جامعه و مردم را پدید آورده است.

وقتی این افراد مسلمان می شوند، زندگی شان تحول اساسی می یابد و ما نام زیبایی برایشان انتخاب می کنیم تا برای اولین بار در زندگی خود احساس بزرگی و افتخار کنند. فرهنگ این افراد از آن ها گرفته شده، برخی از آن ها دارای ریشه های اسلامی در سابق می باشند و اکنون به شدت به آن افتخار می کنند.

۷۹ درصد زندانیان غیرمسلمان بعد از آزادی به سمت جرم و جنایت بازمی گردند.

میزان تاثیر زندادن بر زندگی این افراد چقدر است؟

بیشتر زندانیان در جامعه ی آمریکا در زمان آزادی کسی را پیدا نمی کنند که به آن ها در مقاومت و پایداری در برابر خلاف ها و اشتبهات کمک کند و بار دیگر به جرم های خود برمی گردند. نسبت این افراد ۷۹ درصد زندانیان است.

اما کسانی که مسلمان می شوند رهایی یافته و با خروج هر زندانی یا نومسلمان بی درنگ به آن ها نشانی مراکز اسلامی و مساجد موجود در منطقه ی سونت شان داده می شوند که به رشد نیروی شرعی دین جدید در آنان می انجامد.

این آزادی به فرصت بزرگی برای پایبندی به دین تبدیل شده و آن ها را در زندگی موفق می دارد. به این صورت در دنیا به سعدت و خوشبختی دست یافته و همچنین در آخرت به رستگاری در ایمان به خداوند متعال دست می یابند.

بهترین روش برخورد با توهین ها

 

مسلمانان چگونه با موضوع توهین به دین یا پیامبر بزرگوار صلى الله عليه و سلم برخورد می کنند؟

کسانی که مرتب این اسائه ی ادب شده و تصاویر کاریکاتوری رسول خدا صلى الله عليه وسلم را رسم نموده اند، انسان های بسیار نادانی هستند که نمی دانند محمد کیست...و بهترین روش این است که آن ها را آشنا کنیم با اینکه حضرت محمد صلى الله عليه و سلم چه کسی است.

خدمات دینی ما از طریق توزیع کتاب و نشریات صورت می گیرد. زندانیان به شدت به هر وسیله و روشی که چیزی درباره ی اسلام بخوانند محتاج می باشند و وقتی هر گونه وسیله ای برای آشنایی با این دین از قبیل یک ورقه یا نشریه را پیدا می کنند حاضر هستند هر کاری بکنند تا آن را به دست آورند. من به شدت در تنگنا از کمبود وسایل دعوی می باشم. ما به مسلسون ها وسیله دعوی برای آشنایی با اسلام نیازمندیم.

مقدار منابعی که به آن ها دسترسی داریم کفاف نداده و به سرعت در زندان ها منتشر می شود.

لحظات به یاد ماندنی در سفر حج

 

دوست داریم که برای ما تعدادی از خاطرات به یادماندنی که از هنگام مسلمان شدن با آن روبرو بوده اید را تعریف نمایید؟

من جاهای بسیاری را دیده ام اما هرگز احساس سعادتی را که در هنگام حضور در مناسک حج درک کردم را جای دیگری تجربه نکرده ام. برخی از خاطرات مهمی که برای من پیشآمده را می خواهم برای خوانندگان بیان کنم:

به تركيه، ‌مغرب، عربستان سعودي،‌ كويت و اردن سفر کرده ام،هر بار که به هر کدام از فرودگاه های عربی که می رفتم به محض دیدن ویزای حج می فهمیدند که من مسلمان هستم و همه ی کارکنان در دریچه های خدماتی توجه ویژه ای به من می کردند و همچنین در هتل رفتار کاملاً متفاوتی نسبت به سایرین با من داشتند و با کمال احترام و تکریم برخلاف گردشگران معمولی با من برخورد می کردند. این چیزی است که احساس عزت و افتخار به من می دهد به دلیل اینکه مسلمان هستم.

وقتی به یکی از هتل های مغرب رفتم، معمولاً برای یک کپی از گذرنامه برداشته و نزد خود نگاه می دارند. اما وقتی ویزای مخصوص حج را می دیدند مسرور شده و با هم پچ پچ می کردند که او دارد برای حج می رود. آن جا بود که فهمیدم که چه تعداد اشخاص وجود دارند که با وجود آنکه مسلمان و در کشورهای اسلامی هستند، هنوز اراده ی خداوند بر آن نشده که بتوانند به ادای فريضه ی حج نائل آیند.

 

 مردی که فکر می کنم از ملائکه بود؟

اتفاقی بسیار تاثیرگذار دیگری که می توانم تعریف کنم این بود که یک بار در جریان حج با سه نفر از دوستانم بودم. من راه را گم کرده و از آن ها جدا افتادم و نصف شب بود. در این حالت احساس ترس می کردم چون تا آن لحظه کسی را پیدا نکرده بودم که با من انگلیسی صحبت کند.

به ناگاه در آن طرف مسیر پیرمردی با ریش سفید و بلندی را دیدم که موی سرش نیز بلند بود و مثل ملائک به نظر می آمد... می خیلی می ترسیدم. از خدا می خواستم و دعا می کردم که راه را به من نشان داده و هدایتم دهد و با همین پای لنگ در راه پیش رفته و مثل همیشه بر عصایی که داشتم تکیه می کردم.

آن پیرمرد به زبان انگلیسی به من گفت: نترس،‌ خداوند می داند که تو کجا هستی و کجا می روی و هرگز تو را نمی گذارد که تلف شوی...

از این اتفاق به شدت حیرت زده شدم... یا الله! چه دارد اتفاق می افتد و او از کجا می داند که من گم شده ام؟ من اصلاً با او حرف نزده بودم پس از کجا فهمید که من انگلیسی زبان هستم...!

شيخ طارق لو می گریست و به خاطر این اتفاقی که هرگز از یاد نمی برد گریه اش را با خنده درآمیخت و سپس چنین ادامه داد:

این حادثه به شدت من را منقلب ساخت. سپس به خاطر سخنانی که با نهایت صداقت و اطمینان بیان کرد و باعث آرامش من شده بود از وی تشکر کردم . بعد از چند دقیقه هر سه دوستم را پیدا کردم.

از خداوند به خاطر هدایت یافتن خویش تشکر کرده و او را حمد و سپاس گفتم... در آن لحظه تصور می کردم که آن پیرمرد ملکی بود که خداوند برای هدایت من فرستاده بود.

 

بر زانوهایم خزیدم تا بتوانم بر کوه الرماة بالا بروم

آیا خاطره ی دیگری هم هست؟

در مدت حضور در مدينه ی منوره، می خواستم به جایگاه کوه الرماة صعود کنم. همینطور که می بینید پایم در زمانی که در جنگ جهانی دوم سرباز بودم آسیب دیده است و نمی توانستم بالا بروم و مجبور بود بر روی زانوهایم حرکت کنم و برای بالا رفتن به آن جایگاه چهار دست و پا پیش می رفتم تا بتوانم لحظاتی را بر بالای این جایگاه بگذرانم که تصور کنم که اکنون به همراه قهرمانان استوار اسلام هستم.

در این حالت دو نفر از حجاج دیدند که من برای بالا رفتن با دشواری روبرو هستم. آن ها من را بر روی دستان خود بلند کرده و به بالای کوه بردند. از آن دو تشکر کرده و از خداوند به خاطر اینکه کارم را آسان نمود تشکرکردم. من همواره کمک و مساعدت هایی را هر جایی در اماکن مقدسه از طرف حجاج دریافت می کردم.

 

آخرین خاطره

در این سفر دوستی داشتک که در تخت کناری من استراحت می کرد و یک آمریکایی فلسطینی تبار بود. او در یک سفر با من آمد و می توانست به زبان های اسپانیایی و عربی صحبت کند ولی انگلیسی بلد نبود.

اما خداوند ما را به هم نزدیک گردانیده بود و با هم برادر و دوست نزدیک و بیش از آن بودیم. به همراه هم به برخی از بازارها و به مؤسسه ی آموزش قرآن کریم می رفتیم. طی یکی از دیدارهایمان از مدینه او به طور مداوم دعا کرده و تکرار می کرد که خداوند اجل من را در همین مکان رسانده و می خواست که در مدینه دفن شود. وقتی که من در اتاق بغلی بودم می شنیدم که می گویند وی از دنیا رفته است...

از اداره ی خداوندی و صدق نیت این مرد متعجب بودم. این موضوع بعد از اتمام کامل همه ی مناسک حج اتفاق افتاد... رفتار این مرد را هرگز از یاد نمی برم و تاثیر زیادی بر من داشت. از خداوند برای او بهشت را آرزو دارم.

وقتی پلیس برای تحقیق آمده و دیدند که من به آن شدت برای او گریه می کنم متعجب شدند که این عجم چرا اینچنین برای این عرب می گرید. بازپرس سعی کرد من را آرام کند و گفت: مگر نمی دانی که هر نفسی در این دنیا مرگ را خواهد چشید؟ و این بهترین جایی است که یک مسلمان در آن بمیرد مخصوصاً بعد از به پایان رساندن تمام فرائض...؟!

پلیس چنان با لطف و ملایمت با من رفتار می کرد که ما معمولاً از پلیس چنین توقعی نداریم و به تندی رفتار می کنند. اما در آن اتفاق موضوع کاملاً متفاوت بود.

 

هزاران نامه

چگونه با زندانیانی که از زندان خارج می شوند ارتباط پیدا می کنید؟

همه ی زندانیان من را می شناسند و بین آن ها مشهور شده ام. هزاران نامه برایم می آمد. وقتی یکی از زندانیان مسلمان می شد و بعد از چهار سال به زندان دیگری منتقل می گردید رابطه اش با من ادامه می یافت. سپس او دیگران را هم با من آشنا می ساخت بدون آنکه هم دیگر را دیده باشیم و به این ترتیب هزاران نامه از اشخاصی به دستم می رسد که هرگز در زندگی با آنان ملاقات نداشته ام.

با این وجود هیچ نامه ای را نادیده نگرفته و به همه ی آن ها پاسخ می گویم. چرا که این نامه ها به امر دین و هدایت مربوط می شوند. قبل از آزادی هر زندانی سعی می کنم مشخصات مرکز اسلامی که قرار است در آن جا زندگی کند را به او بدهم.

 

ماجرای یک زندانی

یک بار یکی از زندانیان اهل مقدونیه که با فرد با سابقه ی دیگری ارتباط داشته و با هم در ارتکاب قتل مشارکت داشتند به ۲۱ سال زندان محکوم شد.

وقتی او را دیدم ۲۰ سال از محکومیتش را گذرانده و تنها یک سال از آن باقی مانده بود. او آن زمان مسلمان شد و اسلام خود را نیکو گردانده و خودش بدون کمک کسی دیگر زبان عربی را فراگرفت و توانست به زبان عربی حرف بزند.

وقتی نزد زن و فرزندانش بازگشت پیش آن ها درباره ی من و کمک هایی که به او می کردم تعریف کرده بود. وقتی بعد از مدت کوتاهی به مقدونیه مسافرت نمود عکس خود و خانواده اش را برایم ارسال کرد.

این نشان می داد که او از زندگی اسلامی خود بسیار خوشحال و سعادتمند است. اگر اسلام نبود چنین نمی شد و چیزی نمانده بود که در زندان از بین برود.

 

از ادای نماز در محل کار ممانعت به عمل می آوردند

کویت نسبت به سال ۱۹۷۹ بسیار تغییر کرده و به شهر جدیدی تبدیل شده است. آن زمان در دانشده ی علوم دریایی کار می کردم و در دانشکده عده ی بسیاری از غیرمسلمانان وجود داشتند که از برگزاری نماز در محل کار جلوگیری می نمودند. چرا که اکثریت کارکنان را خارجی ها تشکیل می دادند.

این موضوع باعث ناراحتی من شده و مسلمانان عرب و عجم همگی گردآمده و تصمیم گرفتیم مسجدی از آهن «شالیه» را بنا نماییم تا در آن جا نماز گزارده شود. این تصمیم متحقق شده و مؤذنی برای آن تعیین گردید که در وقت نمازها اذان می گفت.

انگلیسی ها از جمع شدن مسلمانان در وقت نمازها ترسیده و گمان می کردند مربوط به جنگ ایران و عراق می باشد. این موضوع بسیار خنده دار بود و به آن ها اطلاع دادم که این بانگ مؤذن است.

 

سخن آخر:

از انجمن آشنایی با اسلام به خاطر دعوت من تشکر می کنم و در واقع از کارهایی که در زمینه ی دعوت صورت می دهند از جمله توزیع تعداد زیاد وسائل دعوی به زبان ها و در اندازه های گوناگون که به میلیون ها جلد می رسد درشگفت هستم.

همچنین کارهایی که در زمینه ی تسهیل امر دعوت صورت گرفته و تلاشی که برای تربیت داعیانی که می توانند با همه ی ملیت های موجود ارتباط برقرار ساخته و نامه نگاری کنند که این آسان ترین راه برای دسترسی به اشخاص می باشد به نظر من تحسین برانگیز می باشد.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010