10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328894
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2447 تعداد مشاهده : 650 تاریخ اضافه : 2012-09-01

 

زهرا: داستان مسلمان شدن من - 3

وقتی به خانه رسیدم، نشسته و به بررسی کتاب ها پرداختم و در لابلای یکی از کتاب ها یک ورقه کاغذ توجهم را جلب کرد. آن را برداشته و بازکردم. در آن با خط خانم معلم و با خودکار نوشته شده بود: (نحوه ی گرفتن وضوء: سه بار مضمضه ی آب، سه بار بالا کشیدن آن از طریق بینی و... الی آخر)!

سبحان الله ، و الحمد لله ، و لا إله إلا الله ، و الله أكبر... جریان را به شوهرم گفته و هر آنچه را خداوند به من آموخته بود به او آموختم. سبحان الله، با تمام رفتارهای ناپسندی که داشت از خداوند می ترسید و هر چه مربوط به دین می شد را از من می پذیرفت، با آنکه در ابتدا جر و بحث کرده و دشمنی می کرد!

همه چیز مادامی که به عبادات من مربوط می شد به خوبی می گذشت، جز یک چیز که من را به شک انداخته و مضطربم می ساخت. چنانچه گاه وسوسه های شیطانی سراغم می آمد وقتی که در حین تشهد می خواندم "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله"! چرا که فرقه ای من جزو آن بودم نبوت پیامر صلی الله علیه و سلم را مورد سؤال قرار می داد و شیهه افکنی می کرد. و لا حول و لا قوة إلا بالله!

این موضوع شکنجه ام می داد و ناراحتم می نمود. برخی وقت ها نیمه شب ها یا قبل از نماز صبح از خواب بیدار شده به دعا و راز و نیاز برای صبر و هدایت می پرداختم...

قسم به خدایی که لا اله الا هو، چند روز نگذشت که حادثه ی عجیبی اتفاق افتاد. دوست همسرم که بر او تاثیر زیادی دارد و او را با خود به مسجد برای خطبه و نماز جمعه می برد، به منزل ما آمده و با خود به مناسبت ازدواجمان هدیه ای آورد و آن هدیه دو چیز بود: "یک ضبط صوت و یک کتاب (زندگینامه ی رسول خدا)!

با شتاب و مشتاقانه کتاب را برداشته و تا ساعت دوی صبح مشغول خواندن آن بوده و تا پایان دست از آن نکشیدم. در حالی کتاب را به پایان بردم که اشک از چشمانم سرازیر بود و گفتم: (أشهد ألاّ إله إلا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله).

از آن روز به بعد به هر چیزی که به مسائل دین اسلام مربوط بود علامقمندتر و مجذوب گشتم. به طوری که به طور دایم برنامه های دینی تلویزیون را دنبال می کردم.                                                                                                                                                                                             

به سخنان علمای اسلامی گوش داده و از آن ها استفاده می نمودم و حرف های آنان را با آنچه پیشتر باور داشتم مقایسه می کردم.

به این ترتیب عقاید گذشته را محو شده و دین جدید اسلام را در درون خود تثبیت کردم. اشتیاق فراوانی به شنیدن تلاوت قرآن کریم داشته و آن را بر ترانه ها و آهنگ هایی، که قبل از اطلاع از حرام بودن آن ها را گوش می دادم، ترجیح می دادم!

لازم به ذکر است که من همه ی مطالبی را که می آموختم به همسرم نیز یاد می دادم. چرا که او به دلیل کار دشوار و طولانی وقت آزاد کافی در منزل نداشت تا برنامه ها را دنبال نماید. همسرم با توجه کامل به حرف هایم گوش می داد و روز به روز به سمت بهتر شدن در گفتار، کردار، اخلاق و برخورد با من و دیگران پیش می رفا. تا آنکه به لطف خداوند به مرحله ی همدلی و صمیمیتی رسیدیم که همیشه آرزوی آن را داشتم!

حتی در مسائل دنیایی نیز موفقیت یار ما شد و در زمینه ی تدریس قبول شده و به عنوان معلم یکی از بهترین مدارس دبی از لحاظ مدیریت و کادر معلمان و... استخدام شدم.

در منزلی زیبا و به نسبت ارزان قیمت در نزدیکی مدرسه ی من اقامت کردیم. گواهینامه ی رانندگی گرفته و یک اتومبیل خریدم و شوهرم نیز در زمینه ی علمی به مدارج بالاتر راه یافته و وضعیت زندگی به حمدلله بهتر و بهتر می شد.

از لحاظ اجتماعی، روابط ما با همه خوب بود و البته از ترس بروز مشکلات مسلمان شدن خود را اظهار نکرده بودیم. سعی می کردیم هر گاه موقعیت ایجاب کند در مورد مسائل مربوط به عقیده با آنان بحث کرده  و حقیقت اسلام را به صورت غیرمستقیم به آن ها نشان دهیم.

به این ترتیب با آشنایان در امارات و خانواده و نزدیکان در سوریه، موقع رفتن به مرخصی، ارتباطات خوبی داشتیم. اما، خداوند مقدر فرمود که ایمان ما را بیازماید و بداند که آیا او را در سختی و ناراحتی نیز مانند آسایش و راحتی می پرستیم؟! آیا در حالت بلا و آزمون به مانند صحابه ی کرام ایستادگی خواهیم کرد؟!

آن جا که خداوند سبحانه و تعالی در سوره ی آل عمران می فرماید: {إن يمسسكم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله و تلك الأيام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظالمين * و ليمحّص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين * أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصّابرين *}

یعنی: (اگر برسد شما را زخمی پس رسیده است جماعت کافران را زخمی مانند آن و این حادثه ها که می گردانیم آن را در میان مردمان برای فواید بسیار و تا مشخص سازد خداوند مؤمنان را و گواه گرداند بعضی از شما را و خدا دوست نمی دارد ستمکاران را. و تا که سره و خالص کند خداوند مسلمانان را و نابود سازد کافران را. آیا گمان کردید که در آیید به بهشت و هنوز مشخص نساخته باشد خداوند مجاهدان را از شما و پیش از آنکه متمایز سازد صابران را؟)

ایمان و پایبندی من به دلیل تدریس در مدرسه بیشتر و بیشتر می گردید، چرا که آنچه در اطراف من وجود داشت این حالت را تقویت می نمود: حجاب در مدرسه اجباری و دارای امتیاز بود، موادی که تدریس می شد همه به یکدیگر ارتباط داشته و حول تربیت اسلامی بودند، در مدرسه و در بعضی مناسبت ها مانند رمضان، شب اسراء، معراج و... جلسات سخنرانی برگزار می شد و امر به معروف و نهی از منکر به طور پیوسته ادامه داشت، به اضافه ی توزیع کتاب و نوار دینی در طول سال.

به این شکل پایبندی من با سرپرست دفتر جدیدی در مدرسه، بیشتر و بیشتر می گردید. خانم اماراتی که آن جا بود در نهایت پایبندی، تدین و فعالیت های دعوی بود و این انسان تاثیر زیادی روی بیشتر معلمان زن به طور عام و روی من به طور خاص داشت!

ما به خاطر خداوند همدیگر را بسیار دوست داشتیم. هیچ فرصتی را از دست نداده و در دفتر نزد او رفته و با هم نشیته و ذکر خداوند و گوش دادن به برخی نوارها می پرداختیم.

وقتی که او این همه عطش و علاقه ی من برای یادگیری علم شریعت را دید کتاب و نوارهای اسلامی زیادی را در اختیارم می گذاشت و من را با خود به جلسات سخنرانی دینی می برد.

البته او چیزی از زندگی من و دین و مذهب پیشین من نمی دانست و با کسی در مورد آن حرف نزده بودم. شوهرم می دید که موضوع تنها به نمازهای فریضه ی پنجگانه و روزه ی ماه رمضان ختم نمی شود، بلکه هر روز بیشتر و پیچیده تر از روز قبل می گردد!

می دید که نمازهای سنت، تهجد و روزه های مستحبی، صدقه و مطالعه ی کتاب ها و گوش دادن به نوارها و حضور در مجالس سخنرانی و مسائل دینی اساسی و فرعی  دیگر هم در زندگی من افزوده شده و او را هم دعوت به انجام آن ها می نمایم!

این موضوع او را به شدت نگران و هراسناک کرد و باعث شد به کار من اعتراض کرده و بگوید: "تندروی نکن! به کجا خواهی رسید؟"

اما به او متذکر شدم که من افراط نمی کنم و تنها دارم دین خداوند متعال را پیاده می کنم و فرمایش خداوند متعال در سوره ی بقره را به او یادآور گشتم که می فرماید:

{أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم إلا خزي في الحياة الدنيا و يوم القيامة يُردّون إلى أشدّ العذاب و ما الله بغافل عما تعملون}

یعنی: (آیا ایمان می آورید به بخشی از کتاب و کافر می شوید به بخش دیگر؟ پس چیست جزای آنکه چنین کند از شما مگر خواری در زندگانی دنیا و روز قیامت گردانیده شوند به سوی سخت ترین عذاب و نیست خداوند بی خبر از آنچه می کنید.)

 

ادامه دارد...

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010