10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328906
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2432 تعداد مشاهده : 645 تاریخ اضافه : 2012-09-01

 

داستان بانویی تازه مسلمان به نام کریمه رازی

من در بیست سپتامبر سال 1991 به دین اسلام مشرف شدم. اگر پنج سال قبل از آن به من می گفتید که اسلام را بپذیرم هرگز باور نمی کردم. با نگاهی به گذشته، هدایت پروردگار آنقدر دقیق و ماهرانه بود که تاکنون هم محکم و استوار باقی مانده است، حالا هم می بینم که تمام زندگیم مقدمه ای از آن لحظات است. خیلی سخت است که فاکتورهای دقیقی که مرا به سوی اسلام کشاند را به صورت مختصر بیان کنم زیرا این یک سفر معنوی است، یک فرایند که سه سال به طول انجامید.

این سه سال هم خوشایند و هم خسته کننده بود. با شناختی که از خودم داشتم و جهانی که به طور مهیج داشت تغییر می کرد، بعضی از عقاید را معتبر و برخی دیگر را مضر می شمرد. بعضی وقت ها می ترسیدم که خودم را گم کنم؛ و گاهی هم می دانستم که این همان مقصدی است که در پی آن بودم و می بایست اسلام را بپذیرم. در این مدت، یک سری از جنبه های اسلام مرا مجذوب خود ساخت. کم کم مطالعاتی که داشتم مرا به سمت قبول دین و اعلام شهادتین سوق داد.

ابتدای آشنایی من با اسلام، می دانستم که در زندگیم خیلی مشتاق رسیدن به معنویات هستم. اما هنوز هم چیزی به نظر قابل قبول و قابل وصول نمی آید. بیشتر بر اساس انسان گرایی سکولار بزرگ شده بودم، اخلاقیات اهمیت زیادی داشته اما هیچ وقت نشانی از معنویت و الهی بودن را نداشت. مسیحیت به عنوان دینی برجسته در کشور ما، به نظر می رسد که بار گناهان را بر فرد تحمیل می کند.

در کل با هیچ مذهبی آشنایی نداشتم. می توانم بگویم که دریافت و احساس من از دین تهی و بی اعتبار بود. شروع به جستجوی معنویت نموده و ادیان مختلفی را مورد مطالعه قرار دادم. به هر حال در زندگیم از این بابت خیلی راحت بودم. خانواده ام مرا دوست داشتند و حامی من بودند، همچنین دوستان خوبی داشتم. از تحصیل در دانشگاه لذت برده و در درس هایم موفق بودم. چون با دانشجویان مسلمان زیادی آشنا شدم بنابراین به مطالعه دین اسلام علاقمند شدم.

شریف اولین مسلمانی بود که مرا مجذوب خود ساخت. وی معلم برنامه ریزی فعالیت های مثبت بود که در آن ثبت نام کردم. وی در طول کارش آرامش خاصی داشت و خیلی دلم می خواست وقتی به سن او رسیدم مانند وی باشم.

هر چه بیشتر با مسلمانان برخورد می کردم نه تنها آرامشی که داشتند بلکه نیروی ایمان آنها روی من تأثیر می گذاشت. پس آن با عمران دوست مسلمان برادرم آشنا شدم، خیلی زود فهمیدم که وی جزو مردانی است که دلم می خواهد با او ازدواج نمایم. او باهوش، صادق، مستقل و آرام بود. وقتی که هر دوی ما با ازدواج موافقت کردیم، شروع به مطالعه درمورد اسلام نمودم. اوایل زیاد به اینکه مسلمان شوم اهمیت نمی دادم. فقط می خواستم راجع به دین او شناخت کافی داشته باشم چرا که وی می خواست فرزندانش را طبق دین اسلام تربیت نماید.

در پاسخ به او گفتم، چنانکه فرزندانم مانند او آرام و صادق و مهربان بار بیایند هیچ مشکلی با آن ندارم. اما خودم را موظف به این دانستم که ابتدا اسلام را بهتر بشناسم. وقتی خودم را با گذشته مقایسه می کنم، می فهمم که مجذوب آرامش روحی که در دین اسلام وجود دارد شده ام زیرا به این موضوع پی بردم که دروناً فاقد هر گونه آرامش و اعتقاد راسخی می باشم.

خودم را طرفدار حقوق زنان می دانستم، به همین دلیل مطالعات اولیه ی خود را روی جایگاه زنان در اسلام متمرکز کردم. فکر می کردم اسلام زنان را تحت فشار قرار می دهد. در دوره ی مطالعاتم راجع به زنان وقتی درمورد زنان مسلمان مطالعه کردم که آنها اجازه ندارند از خانه بیرون بیایند و باید حجاب داشته باشند. چیزی که در طی تحقیقات به آن پی بردم مرا بسیار شگفت زده نمود. اسلام نه تنها زنان را تحت فشار قرار نمی دهد بلکه درواقع به آنها آزادی می دهد، از قرن ششم زنان مسلمان دارای حق و حقوق بودند در صورتی که ما تازه در اروپا و آمریکا به آن رسیده ایم.

به دست آوردن چنین درک و فهمی به آسانی به دست نیامده است، با اینکه در هر گامی که بر می داشتم مقاومت می کردم، در اسلام همیشه پاسخی برای سؤالاتم وجود داشت. به هر حال کشف این واقعیت ها باعث از بین رفتن تمام ترس های من نشد. پس از به پایان رساندن دوره ی تحصیلاتم تصمیم گرفتم تا رشته ی تحصیلیم را عوض کنم. با این کار دیگر وقتی برای مطالعه و جستجوی دین اسلام باقی نمی ماند. چیزهایی که راجع به اسلام خوانده بودم احساسات مرا برانگیخته بود.

چیزی باعث می شد تا همچنان ادامه دهم، و آن چیزی بیشتر از میلی بود که برای ازدواج با عمران داشتم. گاهی مواردی مانند خانواده، دوستان و آزادیخواهی مانند حلقه ای به دورم می پیچید و مرا از مطالعاتم درمورد اسلام دور می ساخت. نگران می شدم که آنها چه خواهند گفت و یا چه فکر می کنند. خیلی از علاقه ام به شناخت اسلام نمی گذشت، مرتب نسبت به هویت و شخصیت خودم در کشمکش و تنازع بودم.

برایم ترسناک بود، می دانستم که خانواده و دوستانم چقدر مرا دوست دارند، آنها جوابی برای سؤالات من نداشتند. عمران همیشه برای پاسخ سؤالاتم آماده بود. در حالیکه صبر وی را تحسین می کردم و ایمان محکمش قابل ستودن بود، اما جدا از ترسی که در درون پنهان داشتم نمی خواستم زیاد به او متکی باشم.

تنها و با درونی پر از شک و ترس به مطالعاتم ادامه دادم. بعد از احساس خرسندی از کنجکاوی درمورد حقوق زنان در اسلام و شگفت زده شدن از نتایج آن، شروع به خواندن زندگی نامه ی پیامبر صلی الله علیه وسلم و قرآن نمودم. همچنان که درباره ی ایشان مطالعه می کردم، صداقت، مهربانی، فراست و زیرکی، دید وی نسبت به والدین، تمام عقاید بنیادی مرا زیر سؤال کشید. کم کم عمیقتر و عمیقتر راجع به قرآن اندیشیدم. از خودم پرسیدم آیا بشر قادر است چنین کتاب دقیق و نافدی را بنویسد؟ از این گذشته، بخش هایی در آن وجود دارد که هدفشان هدایت خود پیامبر صلی الله علیه وسلم است.

از طریق قرآن مسیرم را پیدا کرده بودم، این بیشتر به یک کشمکش شخصی شبیه بود تا یک کار عقلانی و فکری. در بخش هایی از آن به آیاتی می رسیدم که دقیقاً خطاب به من و امثال من بود. این درست زمانی پیش آمد که شک و پرشانی زیادی در درون خود تجربه کرده بودم. با خودم می گفتم که آیا می شود با بودن در کنار خانواده ام مسلمان شوم؟ به این نتیجه رسیدم که هرکسی تفکر و ایده ی به خصوص خود را دارد و من باید آگاهانه این مسیر را انتخاب کنم.

همچنین می بایست به هوش و زکاوت خود اطمینان نموده و تصمیمم را بگیرم، که نباید متأثر از واکنش های منفی و روشنفکری دوستانم باشم. در این بین که داشتم خودم را محدود می کردم، خیلی بیشتر از وقت های دیگر در زندگیم احساس آرامش می نمودم.

دوسال ونیم بعد، خواندن قرآن را به اتمام رساندم. خیلی چیزها راجع به زندگی فوق العاده حضرت محمد صلی الله علیه وسلم یاد گرفتم. از اینکه اسلام با وجود تفاوت ها میان زن و مرد آنها را برابر می داند احساس رضایت کرده بودم. نه تنها حقوق زنان و مردان را برابر می داند بلکه تمام طبقات اجتماعی را نیز باهم برابر و در یک سطح می شمارد.

بنابراین در مورد تصمیمی که گرفته بودم به اطمینان کامل دست یافتم. سپس با آخرین سؤالی که از خود پرسیدم مواجه شدم، آیا به خدای یگانه ایمان دارم؟ این اساس و بنیاد مسلمان شدن می باشد. با پاسخس صریح و روشن شک و تردید را به یقین تبدیل نموده و مسلمان شدم.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاَ تَزَالُ أُمَّتِي عَلَى الْفِطْرَةِ مَا لَمْ يُؤَخرُوا الْمَغْرِبَ إِلَى اشْتِبَاكِ النُّجُومِ».

امت من همچنان بر فطرت پاک اسلام باقی می‌مانند اگر نماز مغرب را تا هنگام ظاهرشدن کامل ستارگان به تأخیر نیندازند.
 
ابوداود؛ السنن، 1/169 و ابن ماجه، 1/225، احمد: المسند، 4/147 و 5/422.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010