شماره مقاله :

خداوند متعال من را از تاریکی ها به سوی روشنایی هدایت فرمود

 

این داستان خروج من از تاریکی ها به سوی نور است، امیدوارم که خداوند متعال بدان بهره ای به خوانندگان برساند.

 

        من بیست ساله هستم و همیشه جزو کسانی بوده ام که وقت زیادی برای تحقیق و جستجو به دنبال حقایق می گذارند. من درباره ی ادیان و فلسفه ها و نظریات گوناگون مربوط به روح و روان انسان؛ مسیحیت، بودایی و... مطالعه کرده ام. ولی هیچ یک از آن ها نتوانسته است با درک و منطق من هماهنگ شده و آن را برگزینم. چرا که با فطرت بشری در تضاد بوده اند.

مایل هستم به این نکته اشاره داشته باشم که من هر آنچه از شغل و ثروت و خانه ی مناسب که دلم می خواست را داشتم. با وجود در اختیار داشتن مادیات و مال و ثروت فراوان از درون احساس پوچی می کردم.

لازم می دیدم که آفریدگارم را بپرستم و معنی حقیقی زندگی را بفهمم. چرا که باور نداشتم زندگی تنها کسب پول و ثروت و خرید خانه و شاید داشتن فرزندانی باشد و بعد هم مرگ و از دنیا رفتن. آیا وجود ما در این دنیا بی معناست؟ بعد از این زندگی چه پیش می آید؟ اصلاً ما چرا به این دنیا آمده ایم؟

تصمیم گرفتم که درباره ی دین اسلام مطالعه کنم. بی درنگ برای امانت گرفتن قرآن کریم به کتابخانه رفتم. کم کم علاقه و تمایل من به دین اسلام بیشتر و بیشتر گردید. همچنین به مطالعه و تحقیق درباره ی وضعیت زنان مسلمان که چند بار در بعضی جاها با آنان ملاقات کرده بودم بپردازم.

شرافت و پاکدامنی زن مسلمان که در جوامع غربی نایاب بود من را مجذوب خود ساخته بود. زن غربی هیچ ارزش و کرامتی برای خود قائل نبوده و کاملاً پیداست که زن غربی در وضعیت درست و سالمی قرار ندارد؛ مانند مردان کار می کند و باید زیبایی تصنعی برای خود محفوظ دارد. باید استانداردها و ویژگی های زیبایی خاصی را داشته باید تا در جامعه ی خود پذیرفته شده و مورد توجه قرار گیرد. حال اگر یک زن عینک ذره بینی داشته بشد مورد اقبال جامعه اش قرار نمی گیرد و صدالبته که من به چنین شیوه ی رذالت بار زندگانی راضی نبوده و در آن آرامش نداشتم.

بعد با یک بانوی مسلمان آشنا شدم که قرآن کریم را قرائت می نمود. یادم هست وقتی بار اول که از کتابخانه به منزل بازگشتم و کتاب قرآن کریم نیز همراهم بود، بلافاصله غسل کرده و لباس سفیدی به تن نمود تا برای قرائت قرآن کریم آماده شوم.

با قرائت قرآن کریم قناعت قلبی و درونی من به اینکه این جهان دارای آفریدگار می باشد بیشتر گردید. بی درنگ با آن خواهر مسلمان تماس گرفته و به او گفتم که من به وجود آفریدگار هستی باور پیدا کرده ام و می خواهم در این باره بیشتر با هم صحبت کنیم.

روزی را برای ملاقات در نظر گرفتیم. دوست نداشتم برای هیچ کاری از منزل خارج شوم و با شور و شوق منتظر آن لحظه ماندم. در آن چند روز خوابی را دیدم که موضوعی را در مورد حضرت محمدٍ صلى الله عليه وسلّم  به من می گفت.

وقت دیدار و گفتگو فرارسید و چند ساعت باهم درباره ی عظمت خالق صحبت کردیم. تا آنکه به خواهر مسلمانم گفتم که من آماده ی پذیرش دین اسلام می باشم، چون یقین پیدا کرده ام که ما برای عبادت خداوند جل جلاله آفریده شده ایم.

بی درنگ رفته و غسل نموده و بعد از آن شهادتین را بیان داشتم: أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنّ محمداً رسول الله. سپس دو رکعت نماز برای خداوند متعل خواندیم و قبل از آنکه از هم جدا شویم او یک لباس شرعی که شامل جلباب و حجاب بود به من هدیه داد.

خداوند متعل را شکر می گویم که من را از تاریکی ها نجات بخشید و به سوی نور و روشنایی رهنمون ساخت. از آن زمان تا کنون در حال مطالعه و یادگیری و عمل به احکام اسلام می باشم. ازدواج کرده و خداوند با لطف و کرم خود من را مورد عنایت خویش قرار داده است.

Sara

Stockholm 2008-03-05

 

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtaden.Com