کریستینا تارانتینو، که به همراه شوهرش،یک گروهبان ارتش آمریکا، مسلمان شده و یک موسسه ی خیریه برای جمع آوری کمک برای ارسال خوراک به سومالی را راه انداخته اند، به همراه پسرانش، اندرو وجیدن، خارج از منزل خود در روستای بن فرانکلین در مانهیم آلمان.
خانواده ی تارانتینو می گویند پذیرش اسلام به آن ها هدف، معنی و راهنمایی در زندگی بخشیده است. بزرگ ترهای خانواده موسیقی و الکل را کنار گذاشته اند. بچه ها از افسانه های پری دندان ها و بابانوئل دست کشیده اند. تصویر در حیاط پستی منزل، از سمت چپ: اندرو و جیدن و والدین آن ها کریس و کریستینا.
مانهیم، آلمان__ آن ها هر دو بر اساس دین کاتولیک رومی بزرگ شده اند، کریستینا در مانهیم آلمان و شوهرش در کیسیمی فلوریدای آمریکا.
اما زمانی که کریس تارانتینو در سال 2009 به عراق اعزام شد، همسرش شروع به پرسیدن سؤالاتی درباره ی زندگی و مرگ کرد که در نهایت به مسلمان شدن او انجامید.
کریستینا تارانتینو: "من واقعاً، واقعاً از این که اتفاقی برای او بیافتد نگران بودم."
او می گوید که به اندیشیدن درباره ی این که بعد از مرگ چه پیش خواهد آمد پرداخت، و اینکه چگونه می تواند بر روی زمین به بهترین نحو زندگی نماید.
او بیشتر وقتش را با خواهر بزرگ ترش می گذراند که پیشتر پس از ازدواج با یک فلسطینی مسلمان شده بود. کریستینا از خواهرش راهنمایی می خواست.
خواهرش برای او از دین اسلام سخن گفت و اسلام برای کریستینا، به قول خودش، پرمعنی به نظر رسیده و به او آرامش می داد.
او پیشرفت معنوی خود را در تلفن های مکرری که میان کمپ تاجی در عراق و مانهیم برقرار می کرد، با شوهرش در میان نهاده و به بحث گذاشت.
کریس که اکنون یک گروهبان نظامی ارتش است می گوید: "تا حدی شوکه شده بودم از شنیدن این جمله زبان او که : من مسلمان شده ام."
اولین سؤال او این بود که آیا حجاب هم پویشده است؟ او پاسخ داده بود که هنوز برای این کار آمادگی ندارد. اما شوهرش سؤالات زیادی نپرسید، او می گوید: "در دعاهایم از خداوند راهنمایی و هدایت می طلبیدم."
سال گذشته او بار دیگر به عراق اعزام شد، اما این سرباز مو طلایی و چشم آبی هم مسلمان شده بود. او تصمیم نداشت این موضوع را مخفی نگه دارد.
او تعریف می کند: "به کویت رفته و یک سجاده ی نماز خریداری کرده و همان جا شروع کردم به نماز خواندن. متوجه شدم که با گفتن این که مسلمان شده ام دنیا به آخر نمی رسد."
طی دهه ی گذشته ی جنگ در کشورهای مسلمان، بعضی از سربازان گاهی به این برداشت ناشی از جنگ می رسند که مسلمانان با خدمت وظیفه ی آن ها دشمنی دارند.
کریس در سال 1998 و قبل از حمله ی تندروهای اسلامی به نیویورک و واشنگتن و وارد شدن ایالات متحده در جنگ با دو کشور مسلمان، در ارتش نام نویسی کرده بود. او می گوید که هرگز هیچ احساس مثبت یا منفی نسبت به مسلمان ها حتی در زمانی که به عراق رفته بود نداشت.
او می گوید: "تمام آن چیزی که می دانستم این بود که به جنگ با تروریست ها می رفتیم. به عنوان یک سرباز، کاری را می کردم که به من گفته شده بود. می گویند بی خبری نعمتی است، فکر کنم من آدم بی خبری بودم."
سپس وقتی که همسرش مذهبی تر شده و او را با خود به یک مسجد اهل سنت در مانهیم برد، او می گوید که کل قضیه ی افراط گرایی، جهاد و خشونت علیه غرب و غیره همگی به نظرم یکباره پوچ و بی اساس گشت."
کریس می گوید: "من از تعالیم حضرت محمد صلی الله علیه و سلم پیروی می کنم و در تعالیم او چنین مسائلی مورد اغماض قرار گرفته نشده است. من هیچ ارتباطی با افراط گرایی و چنین مسائلی ندارم."
اما وضعیت او کمی غیرعادی است: تنها سرباز آمریکایی در مسجد آلمانی، یکی از چند نفر مسلمان ارتش آمریکا و یکی از تعداد خیلی کم تری از سربازانی که از خانواده های مسلمان سیاهپوست نیستند.
با آنکه مسلمان شدن این زوج یک موضوع شخصی است، نه سیاسی، اما دیدگاه او درباره ی جنگ عراق و افغانستان و در کل هر جنگ دیگری، تغییر یافته است.
کریس که در رسته ی مخابرات بوده و بر روی تجهیزات ارتباطی کار می کند می گوید: "به عنوان مسلمان، ما باور بر آن داریم که اگر یک بی گناه را بکشی، مانند آن است که همه ی جهان را کشته ای. ولی اگر کسی را نجات بخشی، مانند آن است که همه ی دنیا را نجات داده ای." وی ادامه می دهد: "من می خواهم در قسمت دوم و نجات بخش باشم."
به عنوان جزئی از همین عقیده، این زوج به تاسیس یک گروه غیرانتفاعی برای ارسال غذا و لوازم درمانی به سومالی، که با فقر و شدیدترین قحطی دهه های اخیر مواجه است، کمک نموده اند.
از سال 2006، این کشور با شورش گروه الشباب، گروه شبه نظامی اسلامی که بیشتر قسمت های جنوبی سومالی را تحت کنترل دارد، روبرو بوده است.
این قحطی در اثر خشکسالی، جنگ، محدودیت هایی پیش روی گروه های امدادی و ادامه ی بحران ها بوجود آمده و به گفته ی سازمان ملل 4 میلیون سومالیایی، بیش از نصف جمعیت این کشور، را در وضعیت "بحرانی" قرار داده است. بنا به گفته ی سازمان ملل جمعیتی نزدیک به 750000 نفر در خطر مرگ در طی چند ماه آینده قرار دارند.
نانسی لیندبرگ، معاون مدیر سازمان یواس اید، در وبلاگ رسمی وزارت کشور آمریکا نوشت: "واقعیت تاسف بار این است که سومالی دشوارترین وضعیت محیطی را برای کمک های انساندوستانه در دنیای امروزی را دارد. دسترسی به مناطق بحران زده توسط گروه الشباب و دیگر گروه های نظامی، با ایجاد وضعیت غیرقابل توجیهی که باعث می شود زندگی صدها سومالیایی با امتناع از ورود کمک های انساندوستانه به داخل به خطر بیافتد، غیرممکن می شود."
اما تارانتینو و دیگران در مسجد عمر الفاروق احساس می کنند که باید کاری بکنند.
کریستینا یکی از هفت نفر مقتدیان این مسجد بود که گروهی به نام "IslamischerHumanitaererEntwicklungsdienst" یا گسترش خدمات انساندوستانه ی اسلامی (www.IHED.de) را راه انداخته است.
به گفته ی کریستینا، تنها در عرض چند هفته، این جمعیت خیریه 135 تن خوراک و مواد دارویی جمع شده و در انبار گردآمده است. شوهرش مقداری نیروی کمکی برای حمل و نقل فراهم آورده است.
کریس می گوید: "هر جا که نیاز به کمک حمل و نقل و نیروی انسانی باشد به او کمک می کنم."
این موارد همه در طول رمضان که بزرگسالان مسلمان از صبح تا غروب آفتاب چیزی نمی خورند و نمی نوشند، سازماندهی شده و حمل شده اند. کریس: "دارید از مردهایی حرف می زنید که حسابی از کت و کول افتاده بودند."
خوراک و مواد دارویی از یک انباری در نزدیکی بندر کلن بارگیری شده و در آخر ماه پیش از طریق دریا ارسال شدند.کریستینا می گوید که مواد ارسالی در ابتدای ماه نوامبر به شمال سومالی خواهند رسید، سپس برای توزیع به مرکز کشور انتقال داده می شود. یک جمعیت خیریه ی دیگر، هیومن پلاس، حامیان مالی برای حمل این مواد را پیدا کرد که حدود 40000 یورو (57400 دلار) خرج برمی دارد.
خانواده ی تارانتینو در منزل به مطالعه و آموختن دین جدید خود و سعی برای زندگی بر اساس آن تا جایی که می توانند ادامه می دهند.
کریستینا وقتی از منزل خارج می شود حجاب می پوشد، به همراه لباس دارای دامن و آستین های بلند. در آلمان، پوشش او کم تر باعث تعجب کسی می شود. در مسجد آن ها، به عنوان مثال، به قول او: "تعداد خیلی زیادی تازه مسلمان وجود دارند."، که بیشتر آن ها خانم هستند. در این کشور همچنین مسلمانان مراکشی، بوسنیایی، لهستانی و روسی هم هستند.
خانواده ی آن ها در پادگان زندگی می کنند و وقتی خانم کریستینا به فروشگاه مواد غذایی می رود، مردم به او خیره می شوند. او می گوید: "احساس می کنم که یک فضانورد هستم. آخرین بار که با خواهرم به آن جا رفتم، پرسیدند که آیا او برای کار کردن به آن جا آمده؟" او ادامه داد که آن ها گفتند که چند خانم ترک محجبه برای تمییز کردن مدارس محلی به آن جا می آیند.
"به شوهرم می گویم: آن ها احتمالاً فکر می کنند که تو من را از عراق با خودت آورده ای."
اما شوهرش با پذیرش دین جدید مشکلی برایش پیش نیامده است. سربازان یگان او، یگان 72 دسته پشتیبانی مخابراتی، می دانند که او مسلمان است. او می گوید: "اوقات نماز دست از کار می کشم. سعی می کنم با آن ها درباره ی اسلام حرف بزنم چرا که این فرصتی است برای من تا کار خوبی انجام دهم."
او ادامه می دهد: "در ابتدا واکنش آن ها این بود: "چی؟"، "تو چی هستی؟"، "واقعاً؟" اما حالا به من می گویند گروهبان تارانتینو وقت نماز است.، آن ها احترام زیادی قائل هستند."
کریس قصد دارد در سال آینده از ارتش بیرون آمده و با خانواده اش به ایالات متحده برود. کریستینا در نظر دارد برای لیسانس ارتباطات تلاش نموده و کریس هم می خواهد در دانشگاه هوانوردی امبری ریدل تحصیلات خود را ادامه دهد.
وی می گوید: "دقیقاً همان کاری است که پیشتر می کردم، البته بدون اسلحه."
این زوج بیش از یک دهه قبل در پادگان مانهیم با هم آشنا شدند. آن ها سه بار با هم ازدواج کرده اند: یک بار در مجتمع اداری شهر، یک بار در کلیسا و آخرین بار در مسجد خودشان.
یکی از دشوارترین موارد در رابطه با اسلام آوردن آن ها کنار آمدن با پسرهای جوانشان بود. کریستینا می گوید: "اصلاً نمی دانستیم به بچه ها چه بگوییم؟ به تدریج به آن ها فهمادیم که نه پری دندانی هست و نه بابا نوئلی و...، آن ها خیلی خوب با آن کنار آمدند."
پایان