10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328833
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2397 تعداد مشاهده : 602 تاریخ اضافه : 2012-08-28

 

مسیر تحول یک مسیحی دوآتشه به یک مسلمان متدین

من فضل الرحمن، 25 ساله، هستم و در دسامبر 2001 در مسجد المرکز الاسلامی شهر ماکاسار (جنوب سواحل اندونزی) اسلام آوردم. این اتفاق چگونه رخ داد؟

سعی می کنم آن را در این داستان برای شما توضیح دهم.

من در یک خانواده ی کاتولیک به دنیا آمده و از کودکی والدینم من را مجبور می کردند که در مراسم کلیسا حضور یابم. در ابتدا با بی میلی قبول می کردم، اما وقتی 14 سالم شد، با یک راهبه در یک سمینار، در یک دوره ی تربیت دینی، آشنا شدم.

من از پایبندی و تدین او خوشم آمد، بنابراین به ملاقات با او و خواهرانش ادامه داده و حتی به زیارت چند مکان مذهبی کاتولیک هم رفتم.

عنوان این سمینار خانواده ی مریم مقدس، همراه ناجی بود. من هم بی اختیار با آنان دعای تسبیحات کلیسا را خوانده و به مطالبی درباره ی این عقیده ی مسیحیت که مریم، مادر عیسی مسیح، همراه – ناجی این جهان است چرا که او هم در مدت مصلوب ساختن عیسی مسیح، پسرش، درد و رنج فراوانی را متحمل شده است.

تسبیحات کلیسا در هر حال هرگز من را متقاعد نمی ساخت و نمی فهمیدم که چرا انسان باید مریم مقدس را در دعاهایش به عنوان میانجی بین دعاهایش با خداوند متعال قرار دهد؟

گذشته از آن، انواع دعاهای مخصوص قدیسان مختلف که تعدادشان در کلیسای کاتولیک بسیار زیاد می باشد را درک نمی کردم. هرگز موقع اعتراف نزد کشیشی که قرار بود ما را از جانب خداوند به بهشت بفرستد، احساس راحتی نمی کردم.

در دوران دبیرستان، شروع کردم به شرکت در فعالیت های یک کلیسای متفاوت پروتستان، مخصوصاً کلیساهای باپتیست، ایوانجلیکال، اصلاحی و برخی اوقات کلیسای آپوستولیک. این کلیساها مریم مقدس یا قدیسان گوناگون را مورد پرستش و طلب قرار نداده و لازم نبود برای اعتراف نزد کشیش بروم و مستقیماً از خداوند بهشت را طلب می کنند.

به هر حال، در آن زمان من به تثلیث باور داشتم: خدای پدر، پسر (عیسی مسیح) و روح القدس. سعی نمی کردم آن را درک کنم و فقط آن را به عنوان یک حقیقت پذیرفته بودم.

برخی از مسیحیان "آگاه تر" سعی می کردند که استدلال هایی را برای نظریه ی تثلیث در کتاب مقدس و آیه های زیر آن بتراشند:

خداوند فرمود: "بگذارید بشر را بر مثال خویش بسازیم، در پی مهربانی ما، تا شاید که آنان بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمان رانند، بر گاو، بر زمین و بر همه ی آفریدگانی که بر زمین می جنبند." (کتاب پیدایش 1:26)

در این جا خداوند به صورت جمع صحبت می کند [بگذارید که ما...]، و این جمله به عنوان شاهدی بر نظریه ی تثلیث آورده شده بود. در آن موقع این موضوع به نظر من منطقی می آمد و آن را باور کرده بودم.

با این وجود، چنین "براهینی"، به عنوان استدلال هایی برای افراد نادان استفاده می شوند. خداوند اغلب در قرآن کریم نیز با ضمیر جمع صحبت می کند. در زبان های سامی (عربی و عبری)، یک نوع عبارت محترمانه یا شاهانه استفاده می شود که یک شخص بسیار مهم از جانب خود به کار می برد. بنابراین، عبارت موجود در 1:26، سفر پیدایش، دلیلی بر تئوری تثلیث نمی باشد.

در دبیرستان دوستانی از کشورهای مسلمان داشتم. بهترین دوستان من از ایران بودند و او آدم خیلی مؤدب و خوبی بود و من را با اسلام آشنا کرد و قرآن را به من نشان داد. از طرف دیگر، من هم مسیحیت و مفهوم تثلیث را برای او توضیح دادم. آن روز ها، متاسفانه، دانشجویان عرب زیادی را می دیدم که بر مبنای اصول اسلامی زندگی نمی کردند- آن ها به نوشیدن مشروبات الکلی، داشتن دوست دختر و غیره عادت داشتند.

آن ها می خواستند که با من درباره ی اسلام صحبت کنند، اما رفتار آن ها مطابق سبک و سیاق زندگی اسلامی نبود. من سعی کردم که آن ها را به حقانیت دین مسیحیت متقاعد ساخته و حتی ادعا کردم که اسلام به نظر نمی رسد راه درست زندگی باشد، کما آنکه آن ها هم بر اساس آن زندگی نمی کنند.

من یک دین را بر اساس رفتار پیروانش می شناختم، در واقع بر مبنای اینکه پیروان آن دین دستورات دینی را عمل می کنند یا خیر.

در آن زمان، با یک دیپلمات اندونزیایی که معمولاً به همراه من در گروه کر کلیسای باپتیست آواز می خواند و یک کتاب به زبان اندونزیایی به من داد، آشنا شدم. من به آموختن این زبان پرداختم، چون آن را دوست داشته و آن را مرموز می دانستم و حتی می خواستم مهارت هایم را در این زبان بالاتر ببرم. بنابراین، شروع به مکاتبه با اندونزیایی ها کردم و این گونه بود که با همسر آینده ام، مریم، که در واقع اهل اندونزی بود، آشنا شدم.

اندونزی بزرگ ترین کشور مسلمان است و مریم هم مسلمان بود. طی مکاتباتم با او، مهارت های زبانی خود را تمرین کرده و همزمان درباره ی موضوع دین نیز بحث می کردیم. ما سعی می کردیم همدیگر را با استدلال های خود متقاعد سازیم.

یکی از دوستانم، در آن زمان، کتابی را به من داد که در آن مسلمانان بسیار به بدی توصیف شده بودند. من در این رابطه هم برای مریم نوشتم. او موضوع را برای من توضیح داد و من فهمیدم که دین اسلام ضرورتاً به آن بدی، سختگیری و تیرگی که در غرب بیان می شود، نیست.

می خواستم زبان اندونزیاییم را بهتر کرده، از آن کشور دیدن نموده و البته مریم را ببینم. برای همین تصمیم گرفتم که به اندونزی بروم. آن موقع هنوز یک مسیحی بودم، بنابراین از آن جا که می خواستم با مریم ازدواج کنم، قصد داشتم فقط به صورت تشریفاتی مسلمان شوم.

وقتی که برای دیدن خانواده ی مریم به جزیره ی سوالوسی بروم، دوست تازه ای به اسم واوانا پیدا کزدنو او شروع کرد به صحبت درباره ی اسلام برای من؛ نه فقط به صورت تئوری، بلکه به صورت عملی نیز. رفتار و کارهای او به حقیقت همراستا با دستورات دین اسلام بودند. من آن خصوصیات را بسیار دوست داشته و خیلی دوست داشتم چنین شخصی باشم.

واوانا همچنین برای من توضیح داد که یهودیت، مسیحیت و اسلام، هر سه یک چیز را می آموزند: ایمان به خدای یکتا را. اما متاسفانه در طول تاریخ، آموزه ها و وحی های آن ها و کتاب های مقدس یهود و مسیحیت به مرور تغییر یافتند.

پیشتر فکر می کردم که کتاب مقدس برای شناخت خداوند کافی است و احساس نمی کردم نیازی به خواندن قرآن داشته باشم. با این حال، واوانا برای من توضیح داد که کتاب مقدسی که امروزه در دست داریم نسخه ی اصلی نیست. بلکه توسط انسان های دیگر مورد تحریف و تغییر واقع شده است. حالا که نسخه های متفاوت کتاب مقدس در دسترس را می بینم، این موضوع را به خوبی دریافته ام.

در مورد دوستان پیشین عرب من که بر اساس قرآن عمل نمی کردند، واوانا گفت: "توجه نکن به اینکه کسانی به اسلام عمل می کنند یا خیر، تنها بر آموزه های دین اسلام تمرکز نما."

 در آن هنگام من در دو راهی قرار داشتم که مسلمان شو یا خیر؟ چون که کمی نگران بودم که نکند تصمیم درستی نباشد. یک روز، دعا کردم و از خداوند خواستم که من را در صورت صلاح دید خود به دین اسلام رهنمون سازد.

وقتی که یک روز، واوانا از من پرسید که آیا می خواهم مسلمان شوم یا خیز؟ من بدون تردید جواب دادم: "آری." ما با هم به مسجد "المرکز الاسلامی" در ماکسارا، یکی از بزرگ ترین مساجد جنوب آسیا، رفتیم. در آن جا بود که من ایمان خود را در برابر مسلمانان حاضر اعلام داشتم.

 

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.

گواهی می دهم که معبودی جز الله نیست و گواهی می دهم که محمد، پیامبر اوست.

 

بعد از آن احساس شادی بسیار و خرسندی فراوانی را تجربه کردم. احساس می کردم که در مسیر درست و مق قدم برمی دارم.

نمازهای روزانه را آموخته و شروع کردم با دیدارهر از گاهی از مساجد، جایی که هر چه بیشتر در مورد اسلام آموختم.

از وقتی مسلمان شده ام دو سال می گذرد و از خداوند متعال سپاسگزارم به خاطر تحول یافتن من و تبدیل من به یک مسلمان. الله اکبر (خداوند بزرگ ترین است). الحمدلله (خداوند را شکر و سپاس)، من یک مسلمان هستم.

 

فضل الرحمن (آوریل 2006)

اسلواکی

 

پایان

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«
در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010