بسم الله الرحمن الرحيم
اسم: فیرجی
شغل: خیاط
دین سابق: مسیحی کاتولیک
هر بار که وارد کلیسا می شدم از خود می پرسیدم: چرا این همه مجسمه و بت این جا وجود دارد؟ مگر در ده فرمان از پرستش مجسمه ها منع نشده ایم؟ این ها گذشته از لباس های کوتاه و حتی شبه لختی است که زنان هنگام ورود به کلیسا برای ادای مراسم یکشنبه ها می پوشند.
رفتارهای شبهه داری که بین زنان و مردان می دیدم و شایسته ی هیچ مکان محترمی نبود چه برسد به جایی که قرار است مثلاً جای قداست و پاکی باشد، نیز به جای خود!
از همه بدتر اینکه همه ی این گناهان در برابر چشمان کشیش ها و راهبه ها اتفاق افتاده و هیچ یک کاری نمی کردند.
این به خاطر آن بود که بسیاری از آن ها خود در این مشکلات اخلاقی درگیر بودند... این جا بود که از خود می پرسیدم: آیا درست است که کلیسایی که مکان مقدسی است، خود بزرگ ترین وسیله ی گردآوردن افراد منحرف باشد؟
این چه دینی است که پایبندترین پیروان آن به گناهان و ناهنجاری ها بپردازند؟ دیگر آنکه، مهم ترین عقیده ی مسیحیت تثلیث می باشد که آن را درک نمی کردم و بزرگان و کشیشان، راهبان کلیسا هم از آن سر در نمی آورند.
این عاقلانه است که مسیحیان به عقیده ای گنگ و مبهم باور داشته باشند که هیچ انسانی نتواند آن را بفهمد؟ مگر این ها همگی تناقض و اشکالات نیستند؟
این پرسش ها آتشفشان تردید و بدگمانی را در سینه ام روشن گردانید.
خواب از چشمانم ربوده شده و آرامش رخت بسته بود، شک و تردید همه ی مفاهیم زیبا را در زندگی ویران کرده بود...
خداوند متعال اراده فرمود که برای کار به عربستان سعودی عزیمت نمایم. یک مرتبه صاحب کار از من خواست با او به جشنی که یکی از مراکز دعوی برگزار می نمود بروم.
من هم پذیرفته و با او رفتم. جشن آغاز شد و به نظرم معمولی بود و چیز نظرم را جلب نمی کرد. اما وقتی که زمان بیان داستان مسلمان شدن برخی از هواهران شد، قلبم تندتر می زد و نور ایمان در تمام وجودم تابیدن گرفت.
پاسخ های قانع کننده ای را برای سؤالاتم یافتم. بی اختیار دیدم که در برابر جمعیت ایستاده و با یقین و اطمینان کامل اعلام می کنم: شهادت می دهم که لا اله الا الله و محمد رسول الله و عیسی عبدالله و رسوله و کلمته التی القاها الی مریم و روح منه!
کلمات، کلمات ساده ای بودند که بذر یقین و آرامش را در قلبم کاشتند. کلمات ساده ای که به معنای زندگانی هستند. چرا که من را از جهنم شک و شرک به سوی نور یقین و یکتاپرستی کشاندند و از پرستش بت ها به عبادت خدای تعالی و یگانه و دیان رسانیدند.
این عقیده ی اسلامی است که خداوند بر من منت نهاده و آن را پذیرفتم. نه تنها این، بلکه خداوند متعال من را با پیوستن به دفتر دعوت ملیت ها به اسلام مورد لطف و کرم قرار داد و در آن جا به آموختن قرآن کریم، فقه، زبان عربی و حدیث پرداخته و به زیارت بیت الله الحرام نایل آمدم...
بیت الله الحرام را دیدم، کعبه ی مکرمه را دیدم و نمی توانم از احساسم در ان لحظه چیزی بر زبان بیاورم. به دور بیت الحرامی که بت و تصویر گناه آلودی در آن نبود و همگان تنها خداوند را دعا و پرستش می کرد و به سوی خداوند یکتا توبه می کردند. معبودی جز او در میان نیست.
دوست دارم سخنانم را با این کلمات که هم و غم من را به سعادت، آرامش و آسایش مبدل ساختند به پایان برسانم:
أشهد أنّ لا إله إلاّ الله وأشهد أنّ محمدا رسول الله!