خبر نداشت که چند هفته قبل وی بحث و گفتگوی مشابهی را داشته است. پدر واقعی من (کسی که فکر می کرد من باید کشته شوم) دو ماه زودتر این کار را کرده بود. سپس خواهرم که فکر می کرد من به بیماری روحی مبتلا شده ام، حالا می گوید آزاد ترین فردی هستم که تا به حال دیده است. این بزرگترین تعریفی بود که من هم تا به حال از کسی شنیده بودم.
اجازه دهید به اطلاع شما برسانم که اعضای خانواده ام یکی پس از دیگری هر سال به دین اسلام مشرف می شوند. خبری که از تمام این ها برایم خوشحال کننده تر بود این بود که برادر امام قیصر به من گفت که همسر سابقم نیز شهادتین را اعلام نموده است. وقتی امام قیصر از او دلیل اسلام آوردنش را پرسیده بود در پاسخ گفته بود که شانزده سال است که شیوه ی زندگی کردن من برایش الگو بوده است و می خواهد دخترش را نیز مانند من تربیت نماید. او پیشم آمد و از من طلب بخشش کرد ولی من سال ها پیش او را بخشیده بودم.
پسر کوچکترم نیز هم اکنون می خواهد مسلمان شود. او قصد دارد در انجمن اسلامی مسلمانان اعلام شهادتین کند. تا کنون هر چقدر در توانش بوده در یادگیری دین اسلام دریغ نکرده است. خداوند چقدر در حق بندگانش پر لطف و محبت است. در طول این سالها برای هر کسی که می شناختم درمورد اسلام صحبت می کردم و بعضی از شنوندگان دین اسلام را می پذیرفتند. آرامش درونیم همراه اطلاعاتم روز به روز بیشتر می شد و به فرزانگی و حکمت پروردگار اطمینان زیادتری پیدا می کردم. می دانستم که خداوند همیشه همراه من است و هیچ گاه مرا از خود نمی راند. هر قدمی که به سوی خدا بر می داشتم، او ده قدم به سوی من می آمد. چنین آگاهی چقدر باشکوه است.
در حقیقت خدا مرا مورد امتحان قرار داد، همچنان که وعده داده بود، و به خاطر امیدی که به وی داشتم اجر و پاداش آن را خواهد داد. چند سال پیش دکتر به من گفت که سرطان دارم و کاری نمی توانند انجام دهند، شاید یک سال بیشتر زنده نمانم. فقط تنها نگرانی من فرزندانم هستند، و از مرگ هراسی ندارم زیرا همه روزی دنیا را ترک خواهیم کرد. مطمئن بودم که دردی که دارم تجربه می کنم لطف و رحمتی از جانب پروردگار است.
در اینجا نمی توانم تغییراتی که بر سر زندگیم آمده است را به زبان بیاورم. خدا را شکر خیلی خوشحالم که مسلمان هستم. اسلام جزئی از وجود من است، اسلام همچون خونی در رگهایم جاری می باشد. بدون اسلام چیزی نیستم، اگر خداوند با چشم لطف و بخشندگی به من نگاه نکرده بود نمی توانستم از منجلاب دنیا نجات پیدا کنم. پروردگارا اجازه بده تا قلبم روشن و چشمانم بینا و گوشهایم شنوا باشند. خداوندا! گناهان مرا ببخش و تو خودت بهتر می دانی که چقدر محدودیت داشتم. تنها تو قادر متعال هستی.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|