اسم قبل از اسلام: مايكل
اسم بعد از اسلام: سليمان شيخ
ملیت: هندي
آدرس تصویر: http://ipc.org.kw/images/photo/_585.jpg
نومسلمان/ سليمان شيخ:
- سؤالاتی که قبل از اسلام آوردنم من را از درون تحت فشار گذاشته بودند را کسی پاسخ نگفت و تنها اسلام بود که پاسخ کافی به من داد.
- پیش از آنکه مسلمان شوم به فکر تدین به دین دیگری داشتم چون در دین سابقم دلایل قانع کننده ای وجود نداشت.
- آغاز هدايت من از طريق یکی از همکارانم در محل کار و بعد از مقایسه ی اصول ادیان مختلف روی داد.
داستان نومسلمان امروز، مطابق با این آيه ی قرآني است که در آن حق تبارك و تعالى می فرماید: (بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ) زخرف:22.
یعنی:(بلکه گفتند هرآیینه ما یافتیم پدران خود را بر دینی و هرآیینه ما بر پی ایشان راه یافتگانیم) همچنین با آیه شریفه ی دیگری نیز مطابقت دارد که در ادامه بیان خواهم نمود. اما داستان او چیست؟
او اینگون تعریف می کند: وقتی کوچک بودم هر یکشنبه با پدرم به کلیسا رفته و با او در صف هایی می ایستادیم. پشت سر کاهن حرف او را تکرار نموده و بازمی گشتیم. این وضعیت همینگونه ادامه داشت تا آنکه بزرگ شده و فهمیدم که پیرامون من چه می گذرد و پرسش هایی در ذهنم ایجاد گردید.
آیا از این دین تنها به خاطر آنکه پدرم بدان معتقد می باشد پیروی می کنم؟ پایه ها و دلایل ایمان من چیستند؟ اصول این عقیده مه من بدان باور دارم کدامند؟ چگونه کسی می تواند بر دیگری که مالک او نمی باشد آمرزش نموده و گناهانش را ببخشد؟
از کجا می داند گناهی که دیگران مرتکب شده اند چه اندازه بزرگ بوده؟ آیا گناهی که اکنون مرتکب شدم یا آن که پیشتر انجام داده یا بعدها انجام خواهم داد بر من بخشیده می شود؟ چه کسی بر او خواهد آمرزید اگر مرتکب گناهی گردد و او خود گناه دیگران را می آمرزد؟ این پرسش ها و بسیاری سؤال دیگری که هنوز در ذهنم هستند آزارم می دادند و باورم را آشفته کرده و نمی توانستم از آن ها بگذرم.
به فکر افتادم که از این مذهب به مذهب دیگری روی آورم تا بلکه پاسخ سؤالاتم را آن جا پیدا نمایم. همین گونه گردش و انتقال من بین مذاهب مختلف شروع شد و در پایان تصمیم گرفتم با كاهن (....) ملاقات نموده و پرسش هایم را با او در میان بگذارم.
بی درنگ به سوی او راه افتاده و پرسش هایم را یکی یک بیان نموده و او پاسخ می داد، اما هیچ پاسخ روشن و درستی را دریافت نکردم.
به فكر مسافرت کاری به خارج افتادم. به سوی کشورهای شرقی و کشور کویت عزیمت نمدم. روزهای اول در آن جا با کار و فکر و اندیشه ی غربت و دوری از وطن گذشت. بعد یک کار ثابت پیدا کردم.
در محل کار همکار مسلمانم من را با انجمن آشنایی با اسلام آشنا ساخت و پس از گفتگوی تلفنی که بین ما درباره ی ادیان مختلف و مقایسه ی بین دین من و دین اسلام صورت گرفت، از آن ها خواستم وقتی پیش آن ها رفتم به پرسش هایم پاسخ دهند چون بسیار از آن ها رنج برده ام.
به انجمن رفتم. آن جا خوشرویی ولبخند شعار کارکنان بود. آنگاه با یکی از داعیان انجمن ملاقات کردم که از جواب دادن سؤالات من دریغی نداشتند. چه آن هایی که می پرسیدم یا حتی نمی پرسیدم.
داعی مذکور این فرمایش خداوند عزوجل را بایم قرائت نمود که می فرماید: (أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً) نساء: 82، یعنی: (آیا تامل نمی کنند قرآن را و اگر می بود از نزد غیر خدا البته می یافتند در آن اختلاف بسیار)
به راستی (1400) سال گذشته و قرآن تغییر یا تحریف نگشته است، بلکه خداوند آن را حفظ فرموده است. سپس آیه ی دیگری را برایم قرائت کرد که باری تعالی می فرماید: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ) انبياء: 22.
یعنی:(اگر بودی در آسمان و زمین خدایان چند غیر خدا هر دو تباه می گشتند، پاکی خای راست، خداوند عرش از آنچه وصف می کنند.)
او معنی آیه را برایم ترجمه نمود و دلایل و براهینی را هم همراه آن بیان داشت. در انجمن مسلمان شدن خود را اعلام کرده و نزد همه شهادت دادم که راضي شدم به الله، پروردگارم، و رویم را به سوی خداوند پروردگار جهانیان تسلیم کردم.
مسافرت من در مسیر هدایت سفری طولانی بود و سال های زیادی از عمرم را به خود اختصاص داد. در این مدت آرام و قرار درونی نداشتم و اکنون در میان انوار هدایت و توحید خوشبخت و خرسندم.
از خدای متعال می خواهم که من را در دعوت دادن همه ی غیرمسلمانان برای برخورداری از نعمتی که شامل حال من گشته است توفیق عنایت فرماید. اسلام رحمتی است برای جهانیان و بر ماست که این رحمت را به تک تک انسان های روی زمین برسانیم.
سليمان این شعار انجمن را یادآور می ؤود که (.. رحمة للعالمين)، و خود را بیش از هر کس دیگری نزدیک و قرین به احساس این رحمت می داند که چگونه خدای مهربان درون و بیرون او را با آن مورد لطف قرار داد.
در داستان این تازه مسلمان، سليمان، این فرمایش باری تعالی متجلی است که می فرماید: (قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُنَا وَلاَ يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ) انعام: 71-
یعنی: (بگو آیا مناجات کنیم به جز خدا کسی را که نه نفع دهد ما را و زیان نرساند ما را و بازگردانیده شویم بر پاشنه های خود بعد از آنکه راه راست نموده است ما را خدا مانند کسی که گمراه کرده باشند او را شیاطین در زمین حیران مانده مر او را یارانند که می خوانندش به سوی راه راست که بیا به سوی ما بگو هرآیینه هدایت خدا همان است هدایتی حقیقی و فرموده شده است ما را که فرمانبر باشیم پروردگار جهان ها را.)
پایان