من دختری 24 ساله از هلند هستم، والدین من مسیحی بودند اما هرگز پایبندی چندانی به دین شان نداشتند. من هم چندان به این موضوع فکر نمی کردم تا آنکه وارد شانزده سالگی شدم. آنموقع در آرزوی یک زندگی با ثبات بودم، چیزی که در آن به آرامش دست یابم.
دوستان مسلمانی داشتم که به دین شان پایبند نبودند. با این حال هنوز در برخورد آنان با من چیزی بود که من را به سوی خود می کشید، مانند این حقیقت که آنان حس مراقبت و احترام به پدر و مادر و چیزهای دیگر را به من دادند.
همچنین دوست مسلمانی داشتم که وقتی با او به خانه ی شان می رفتم والدین او با من بسیار صمیمانه و با محبت رفتار می کردند. هر وقت آن جا می رفتم از من استقبال می شد.
به نظر می رسید که از زندگی و حتی با پیشامدهای ناگوار آن خرسند و راضی بودند. به نحوه ی زندگی آن ها به دیده ی احترام نگاه می کردم؛ خوشنودی از نفس زندگی و متأثر نشدن از پیش آمدهای آن...
بواسطه ی یکی از دوستان دیگرم شروع کردم به خواندن کتاب های معتبر درباره ی اسلام.
_ دین سابق شما چه بود؟
فکر می کنم تا حدی مسیحیت، به خداوند اعتقاد داشتم. ولی کلیسا برای من آن قدر بدون جاذبه بود که هرگز از حضور در آن خوشم نمی آمد.
_ آیا شما به دین سابق تان پایبند بودید؟
درواقع، خیر.
_ به فرقه و مذهب خاصی تعلق داشتید؟
خیر.
_ دلیل شما برای تمایل به تغییر دین تان چه بود؟
گاهی پیش می آمد که من و برادرم با هم مشاجره می کردیم و او می گفت: "اوه، تمامش کن، او خدا یا عیسی یا چیز دیگری هست." من پرسیدم: "طوری حرف می زنی که انگار هیچ تفاوتی میان خدا و عیسی وجود ندارد." پاسخ داد: " فکر می کنم آن ها یکی باشند." سپس از پدرم سؤال کردم و او هم درباره ی چیزی به نام "تثلیث" به من گفت. 17 سال داشتم و تا آن وقت چیزی درباره ی آن نشنیده بودم، بنابراین به نظرم چیز مسخره ای می آمد.
همیشه فکر می کردم که مسیحیت حول محور خداوند و پیامبری حضرت عیسی (مانند دین اسلام) می باشد. وقتی که پدرم آن موضوع را به من گفت، دلسرد شدم.
هرچه بیش تر درباره ی اسلام می خواندم می دیدم که در آن چیزی وجود ندارد که آن را دوست نداشته باشم. درست مانند کتابی بود که بر من گشوده باشد و همه ی آن برایم بسیار واضح و روشن بود. همانطور که دیدید فکر کردم که این همان چیزی است که بدان اعتقاد داشته ام. همواره گمان من این بوده که این عقیده درست می باشد. اما می پنداشتم این بود که عقیده مورد نظر در دین کاتولیک باشد. با این اوصاف برایم پر واضح بود که اسلام دین راستین است.
پس از مدتی مطالعاتم را از سرگرفتم. آن موقع دوست پسری داشتم که او نیز با وجود آنکه مسلمان زاده بود مانند من یک تازه کار در دین اسلام به شمار می آمد.
او بعد از سختی هایی که در زندگی کشیده بود نیز تصمیم گرفته بود بداند که از زندگی چه می خواهد. او در دستیابی من به اطلاعات مورد نیاز کمک می کرد. بعد از مدتی قرآن را قرائت نمودم و چنان بود که هنگام خواندن آن مدام سرم را به علامت تأیید تکان می دادم؛ هرجا را که می فهمیدم، با آن موافق بودم.
بعدها با خانواده ی آن دوست دختری که با آن ها رابطه داشتم نحوه ی نمازگزاردن را فراگرفتم ولی این مسأله را از دوست پسرم مخفی نگه داشتم، چون نمی خواستم فکر کند این کار را به خاطر او انجام می دهم. پس از مدتی موضوع را به او اطلاع دادم و او هم خیلی خوشحال شد.
سپس کم کم متوجه شدیم که رابطه ی این چنینی بین ما کار درستی نیست و با هم ازدواج نمودیم و همزمان پوشیدن حجاب را نیز آغاز کردم.
حالا دو سال و نیم از ازدواج ما می گذرد. دین اسلام بزرگ ترین بخش زندگی من را به خود اختصاص داده است. به شوهرم گفتم دیگر او عشق زندگی من نبوده و اسلام جای او را گرفته است! او هم پذیرفت و با خوشحالی همین مطلب را در مورد من گفت! من نیز اکنون شاد و خرسند هستم. از خداوند بزرگ بسیار سپاسگزار می باشم.
_ در رابطه با دین سابق تان چه نگرانی هایی داشتید؟
پرسش هایی در رابطه با عیسی مسیح و در مورد درستکاری. به نسبت من سؤالات من همزمان با مطالعه ی دین اسلام پیش می آمدند. حتی یادم نمی اید که چه زمانی مطالعاتم را آغاز کردم. فکر می کنم تنها دنبال چیزی باثبات و ناشکستنی در زندگی ام بودم. چیزی که همواره بتوانم بدان تکیه نمایم.
_ چه ادیان دیگری را مطالعه نمودید؟
فقط دین اسلام را بررسی کردم، در مدرسه متون معتبری را درباره ی ادیان جهان می خواندیم. در آن زمان آن ها را هم خیلی جالب می دانستم.
_ چه دلایلی را له یا علیه اسلام مشاهده نمودید؟
همه چیز برای داشتن یک زندگی متعارف و خوب است. چیزهایی که همه ی ما می دانیم و به طور ذاتی نیک یا بد هستند. چیزهایی را همه ی ما در دل هایمان درک می کنیم. اما حقیقتی که اکنون مشاهده می کنم رحمت و لطف خداوند سبحان بر ما است.
_ ملاک های تصمیم گیری شما برای انتخاب دین چه بوده اند؟
درستکاری و پاسخ به این سؤال که برای چه زندگی می کنیم. اکنون می دانم که زندگی می کنیم تا خداوند متعال را سپاس بگوییم. کسی که از اوئیم و به سوی او باز می گردیم. زندگانی یک آزمون است، با شناختن اسلام من حقایق را می دانم. او همواره با ما و شنوا و بینا است. او ما را بهتر از خود ما می شناسد.
_ آیا هیچ عامل خارجی در تصمیم شما تأثیرگذار بوده است؟
فکر می کنم ارتباط من با شوهرم، در این مسیر من را به پیش رانده است، شاید بدون او مدت زمان بیش تری برای تصمیم گیری و کنار آمدن با آن نیاز می داشتم.
اما شاید بدون او نیز من اسلام می آوردم. عامل خارجی خداوند متعال بود. او اراده فرمود که من نیز جزئی از امت اسلام باشم!
_ شما چه دینی را برگزیده اید؟
خدای یگانه و تنها دین خداوند متعال، اسلام، را. دینی که حق است و تنها راه زندگی است.
دلیل می خواهید؟ مطالب بالا را بخوانید.
_ آیا بعد از اسلام آوردن با مشکلاتی مواجه شدید؟
والدینم از این که با شوهر آینده ام بیرون می رفتم خوششان نمی آمد. به همین دلیل آن ها فکر می کنند که این کار من به خاطر او بوده است. ولی از طرف دیگر آن ها من و تغییرات مثبتی که در من ایجاد شده است را می بینند. شاید زمان بیش تری لازم باشد تا دریابند که این تصمیم خودم بوده است.
مادرم هنوز فکر می کند که من به خاطر شوهرم حجاب می پوشم، او صادقانه باور دارد که اگر ازدواج ما با شکست مواجه شود من آن را از سرم برخواهم داشت. قصد ندارم چیزی را به او ثابت کنم، گرچه قبلاً برای اثبات این که حرف های او درست نیست می خواستم با او قطع رابطه کنم! اما حالا فقط معتقدم که متأسفانه او مانند ما مسلمانان هدایت نیافته است.
_ هیچ توصیه یا سفارشی برای کسانی که در مورد اسلام مطالعه می کنند نداری؟
چرا، اگر نگاهتان به دشواری هایی است (چیزهایی مانند مخالفت والدین، ترس از پوشیدن حجاب و ...) که مستلزم استقامت و پافشاری شما بر ایمان تان می باشد، باور کنید که تنها یک کس هست که باید به او پناه ببرید، و او الله است. اگر او را قبول داشته باشید، شما را در مسیر زندگی هدایت خواهد نمود.
برای آنکه ... هرکس به خاطر خدا از چیزی صرف نظر کند، خداوند در عوض به او چیز بهتری خواهد داد. وقتی چنان کنید نتیجه اش را نیز حس خواهید نمود. ما فقط باید ایمان و صبر داشته باشیم.
والسلام علیکم برادران و خواهران گرامی.
درود خداوند بر شما باد.
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|