اسم قبل ازاسلام: گنيش
ملیت:هندي
اسم او قبل از اسلام آوردن گنيش بود، بر دين هندو و از کشور هند بود. اکنون سی سال سن دارد و سه سال است که اسلام آورده است. سبحان الله، خداوند متعال برای این فرد راه های هدایت و رستگاری را گشود. همانگونه که علمای بزرگ ما بیان داشته اند، هرگاه خدای متعال برای بنده ای اراده ی هدایت نماید اسباب آن را برایش از آسمان می باراند تا ناپاکی و غبار کفر و بهتان را از او بشوید و قلبش را جلا داده و چشمش را نورانی کند تا راه راست را دیده و به استنشاق هوای پاک اسلام بپردازد.
وقتی با او نشستم تا داستان مسلمان شدنش را بشنوم، از مشاهده ی آن همه معلومات و دانسته های دینی او متحیر شدم. او تعریف کرده و می گفت خداوند عزوجل من را دوست داشته که خواست من در کویت کار پیدا کنم تا به او نزدیک تر شوم. من در "انجمن همکاری مستقیم" مشغول به کار بودم. وقتی به کویت آمدم، صدای بلند بانگ اذان را شنیدم؛ الله اکبر... الله اکبر، لا اله الا الله...
ولی من به آن توجهی نداشتم تا آنکه دوست همکارم مرا تشویق و ترغیب کرد که خداوند یکتا را پرستیده و از پرستش کفر و دروغ بستن به خدای بزرگ دست بردارم. ولی چطور ممکن بود؟ حال آنکه من نسبت به دین نیاکانم تعصب داشتم!؟
او می افزاید: زیباترین چیزی که من را در مسلمان شدن کمک نمود، صحنه ای بود که مسلمانان در حال ادای نماز جماعت بودند. آن ها کار و مشاغل خود را رها کرده و همگی در صف واحد همچون سدی محکم، نه آقایی و نه غلامی، همگی برابر و مساوی در برابر خداوند متعال ایستاده بودند. می دیدم که مدیر نزد سرایدار می ایستد.
چنین بود که از خود پرسیدم: این چه دینی است؟ چه رازی در آن نهان است که مدیر را در کنار این کارمند جزء قرار می دهد؟! همکارم باز به دعوت خود برای پناه بردن به زیر پرچم لا اله إلا الله محمد رسول الله ادامه داد و کتاب هایی را از IPC برایم آورده و اصرار می کرد که آن کتاب ها را بخوانم.
چنین شد که به همراه مسلمانان نماز جمعه را می خواندم در حالیکه من به تلویزیون نگاه کرده و کارهای آنان را تکرار می کردم. زمانی که ماه خيرات و نیکی ها فرارسید، من هم روزه می گرفتم، درحالیکه هنوز مسلمان نشده بودم. مدت زیادی را به مقایسه ی بین اسلام و دینی که خود بدان معتقد بودم گذرانده و این مقایسه مرا به اوج گرفتن و قله ی لا إله إلا الله و سيدنا محمداً رسول الله رسانید.
آخر، اسلام دين زندگانی است که كرامت انسان را محترم شمرده و آبرویش را مصون داشته و از هر بدی محفوظ می دارد. در دین اسلام تنها یک خدا و معبود وجود دارد، اما در غير اسلام هرج و مرج است و هر خزعبلات و خرافاتی دیده می شود. در اسلام همگان مساوی و هم تراز هم می ایستند، نه حسب و نسب و نه وضعیت مادي فرد مطرح است، در ادیان دگر شخص ثروتمند در بالا و جلوی همگی قرار گرفته و آدم فقير در آخر و پشت سر آن ها می ایستد که هیچ دلیل و حکمی نیز از جانب خداوند برای این کار نیست.
آیا پس از اسلام آوردن به هندوستان مسافرت کرده ای؟
او چنین پاسخ داد: آری مسافرت کرده ام و زمانی که اسلام را به خانواده ام عرضه داشتم گفتند: تو در کویت مسلمان هستی؟ پاسخ داد" آری. گفتند: ولی این جا چاره ای نداری جز آنکه آنچه را نیاکانت می پرستیدند بپرستی. گفتم: این امکان ندارد چون خداوند مرا به راه راست هدایت فرموده و هرگز از آن بازنخواهم گشت. در حقیقت رو در روی آن ها ایستاده و وقتی آن ها دیدند من بر تصمیم خود پا فشاری می کنم دست از سرم برداشته و کاری به کارم نداشتند. من با یک بانوی مسلمان ازدواج کرده و خداوند پسری را نصیب ما گرداند که او را "فهد" نام گذاشتیم، به تبع نام یکی از دوستان عزیزم در کویت.
آیا حج تمتع یا عمره را به جای آورده ای؟
او با نهایت خوشحالی جواب داد آری، خدای متعال حج عمره را نصیب من گردانید و طی آن توانستم به دیدار بیت الله الحرام و کعبه ی مکرمه فائق آیم. پس از آن خداوند حج تمتع را نیز نصیبم گردانید.
وقتی برای بار اول کعبه ی مکرمه را دیدی چه احساسی داشتی؟
گفت: به شدت به گریه افتاده و آرزو داشتم کاش تا زمان مرگ در آن مکان پاک و مطهر می ماندم و تا عمر داشتم به استغفار نزد خدای متعال به خاطر عمری که در ظلم و بهتان به سر برده بودم بپردازم.
درباره ی پیامبر بزرگوار (صلى الله عليه و سلم) چه می دانی؟
در واقع وقتی پاسخ داد از کجا می خواهی برایت بگویم؟ از تولد آنحضرت (صلوات الله وسلامه عليه)، از بعثت و آغاز رسالتش، یا از فتح مكه؟ سبحان الله، او معلومات اسلامي وسیعی داشت و شروع کرد به تعریف آنچه درباره ی پیامبر عظیم (صلی الله علیه و سلم) می دانست و گفت: وقتی در شکم مادرش بود پدرش را از دست داد و تحت نظر عمویش بزرگ شده و تربیت یافت. او به شبانی مشغول بود . ایشان (صلوات الله و سلامه عليه) نزد همگان به "راستگو و امين" معروف بود و پس از آن به تجارت پرداخته و با عمویش ابوطالب به مسافرت رفت.
وقتی که خديجة بنت خويلد آوازه ی نیکی او را شنید از وی درخواست کرد تا با اموالش تجارت کند. حضرت خدیجه (رحمة الله وبركاته عليها) از اشراف و نجبای قريش بود.
پس از آنکه آنحضرت صلی الله علیه و سلم برای او تجارت نمود و تجارتش رونق گرفته و سود زیادی برد، خدیجه گفت راست گفتند کسانی که او را صادق و امین لقب دادند. پس از آن خدای متعال اراده کرد که با حضرت خديجه بنت خويلد ازدواج نماید. وی همسری شایسته و مطیع و صالحه بود و از بار سختی های پیامبر (صلی الله علیه و سلم) می کاست و موقع نزول وحی از جانب خداوند متعال با جان و دل همراه او بود و او را در کار دعوت به سوی الله پشتیبانی می کرد. این سخن او معروف است که «والله أن الله لن يخزيك أبداً يا رسول الله صلى الله عليه و سلم» (یعنی: به خدا سوگند که خداوند هرگز تو را فرو نخواهد گذاشت ای پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم) و او را نزد ورقة بن نوفل، پسر عمه اش، برد. او به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت ای پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم، کاش زنده می ماندم زمانی که تو را بیرون خواهند کرد. آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: من را بیرون می کنند؟ گفت: آری، اما خداوند شما را یاری خواهد داد و به نعمت پیروزی و فتح شاد خواهد ساخت.
آیا چیزی از قرآن كريم را حفظ داری؟
پاسخ داد: دوازده سوره از سوره های کوتاه را از حفظ داشته و سعى می کنم تعداد بیشتری را حفظ کنم.
به غیرمسلمانان چه می خواهی بگویی؟
به آن ها می گویم: برگردید که برایتان بهتر است، چرا که اسلام دين حق و عدالت است و باطل و دروغ بستن به خدا غير اسلام هست. اسلام همان مسیر خدای درست و برحق است. گفتم هموطنانم بیایند و با من گفتگو نمایند و توانایی آن را دارم که به آن ها بفهمانم که آنچه خدای متعال 1400 سال پیش فروفرستاده است، همان راه راست و صحیح است و غیر آن همگی کفر و گمراهی است.
الحمدلله، به دست من دو نفر به دین مبین اسلام گرویدند. آن ها را به دین اسلام دعوت نمودم و خدای متعال سینه ی شان را برای پذیرش دین اسلام گشاده کرد. هر کسی را که با من همصحبت شود را با حکمت و موعظه ی حسنه به دین اسلام دعوت می نمایم. پیامبر بزرگوار خدا (صلى الله عليه و سلم) دستور فرموده اند که به همین نحو دیگران را به سوی الله متعال دعوت کنیم. خیر و نیکی بی کران برای کسی است که خدای متعال مرد یا زنی را به وسیله ی او هدایت بخشد. این ها همه برای او نیکی و حسنات محسوب می شود، در روزی که نه مال و نه فرزند دردی را دوا نمی کند مگر کسی که با قلب سالم و بی غبار نزد خدا برود.