مصاحبه کننده: آدیسا بانجوکو
هنگامی که اورلست به موسیقی رپ علاقمند شد، چیزی فراتر از آن را در عمق وجود خود حس نمود و این باعث شد تا به دنبال آن نگاهی اجمالی به اسلام بیاندازد و آن را بپذیرد.
در این مصاحبه اورلست سفر خود به سوی اسلام و مشکلاتی که به عنوان یک تازه مسلمان با آن مواجه شده است را توضیح می دهد.
1- چگونه اسلام را فرا گرفتید؟
تقریباً اواخر دههی هشتاد بود که به موسیقی رپ دیوان ستایلر خوانندهی محبوب موسیقی رپ در لسانجلس علاقمند شدم. آن موقع او آخرین قطعهی هنری خود را اجرا نمود چرا که شیفتهی دین اسلام شده بود. او تحت تعلیم بشیر عبدالله قرار گرفت. آن موقع از گوشه و کنار چیزهایی راجع به مسلمان شدن وی میشنیدم. من هم سعی کردم درمورد اسلام اطلاعاتی کسب کنم. درست در همان وقت یکی از دوستان نزدیک «دیوان» در حالی که من هم شاهد بودم، شهادتین را اعلام کرد. وقتی که کلمهی شهادتین را شنیدم با خود گفتم؛ این کلمهها چه مفهومی دارند. کم کم داشتم متوجه چیزهایی میشدم، ولی درکل راجع به اسلام هیچ سر رشتهای نداشتم.
2- از اینکه یک سفیدپوست مسلمان آمریکایی شوید فشار زیادی بر خود احساس می کردید؟
اوایل خیلی زیاد به آن فکر نمی کردم. پروردگار را به عنوان خالق جهان و تمام موجودات قبول داشتم. در واقع اسلام را دریچهای برای ایجاد رابطه با خداوند میدانستم. بنابراین به غیر از خودم کسی نمیتوانست مرا تحت فشار قرار دهد. هنگامی که برای اولین بار در نیویورک به مسجد رفتم احساس راحتی و آرامش خاصی به من دست داد. آن مسجد بزرگی بود و مسلمانان بسیاری از تمام ملیت ها، کره ای، چینی، اسپانیایی و غیره در آن جمع شده بودند.
3- چون شما یک کاتولیک بودید، خانواده تان با این موضوع چگونه برخورد کردند؟
مادرم کاتولیک و خیلی روشنفکر و خواهان پیشرفت بود، او با من زندگی میکرد. کمتر به کلیسا میرفت ولی از اینکه وجود خدا را در زندگی من حس مینمود خوشحال بود. همیشه مرا به دعا خواندن تشویق میکرد. دیوان هم یکی از افراد مورد علاقهی وی بود. وقتی برای اولین بار دیوان را دید از من خواست با او دوست شوم، همین طور هم شد ما خیلی با هم صمیمی شدیم.
مادرم مراقب بود تا ببیند چقدر او روی من تأثیر گذاشته است. خیلی وقتها با مادرم راجع به مذهب صحبت میکردیم. در مورد مرگ و زندگی، سرنوشت ما و اینکه بعد از مرگ به کجا خواهیم رفت بحث مینمودیم. اغلب به او دلداری میدادم و میدانست که منظور من از این حرفها چیست. همیشه به او میگفتم که مسیح پسر خدا نیست.
چیزهایی در وجود مادرم سر بر آورده بود که نشان میداد با وجود اینکه مسلمان نیست ولی به خدای یگانه ایمان دارد و این مرا خوشحال میکرد. افرادی را میشناختم که مسلمان شده بودند ولی از جانب خانوادههایشان طرد شده بودند. مردم این چیزها را درک نمیکنند و مورد تمسخر قرار می دهند و یا اینکه چون حقیقت را به دست نیاوردهاند می ترسند. بعضی از چیزها را مردم نمیتوانند وانمود کنند که نمیفهمند ولی من هرگز با چنین موضوع سادهای در زندگیم برخورد نکرده بودم.
4- وقتی که شما قرآن و یا تورات و انجیل را می خوانید کدام یک از اینها بیشتر از همه بیانگر پیام جاودانی میباشد؟ مسلماً با خواندن قرآن حقیقت مانند روز آشکار میگردد. میبینیم که چه چیزهایی در این کتاب درست است و در دیگر کتابها درست نیست. خداوند نمیخواهد بر ما سخت بگیرد او میخواهد چیزها را تا حد امکان برای ما آسان باشد. گرچه در مسیر زندگی موانعی برای انسان وجود دارد ولی اینها از سر حکمت بوده و باعث شناخت انسان میگردد.
5- درمورد شهادتین خود که چه موقع آن را اعلام کردید توضیح دهید:
برای اولین بار وقتی که درمورد دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم و تمام عقاید سست موجود در مسیحیت را در هم میشکست، عمیقاً از ته قلبم به خدای یگانه ایمان آوردم. آن موقع راستش نمیخواستم مسلمان شوم و فقط آن چیزی را که میخواستم باور داشته باشم را پذیرفته بودم. خدا به من مهلتی دیگر داد. به این نتیجه رسیدم که از لحاظ معنوی احساس خرسندی نمیکنم. هیچ وقت تنها از داشتن پول و امکانات رفاهی راضی نبودم و این باعث شد تا به این فکر بیافتم که چرا نباید خوشحال باشم؟ ندایی از درون به من میگفت چون اساس زندگیات اشتباه است و سعی نمیکنی آن را تغییر دهی از آن راضی نیستی.
از همان لحظه که متوجه این موضوع شدم شروع به دعا کردن نمودم. میدانید وقتی ذهن شما متوجه چیز بزرگی شود حتماً برایتان پیش میآید. این توانایی را در خود دیدم که میتوانم با حقیقت روبه رو شوم که چه کسی هستم و چه میخواهم. مردم از من میپرسند که آیا مسلمان شدهای؟ من نیز در پاسخ میگویم بله من مسلمان هستم. ولی باز هم فردی گناهکار هستم و سعی دارم تا شخصیت خود را بازسازی نمایم. همیشه به غیر مسلمانان میگویم من از شما بهترم چرا که معتقدم خدایی وجود دارد که از من حمایت کند.
مترجم: مسعود
Mohtadeen.Com |