يکی از سوالات عجيبی را که من درقصه ی يک خواهر نو مسلمان که خودش مسيحی بود، خواندم این بود که؛ او اين سوال را مطرح نمود :
چگونه خدا به زمين مي آيد تا گناهان بشر را پاک نمايد ؟ آيا بهتر نبود که به عوض آمدن به دنيا ، گناهان شانرا از همانجا مي بخشيد ؟ (سبحانه وتعالى عما يصفون)
چگونه خدا عذاب مي شود ، سپس بر صليب مي ميرد ، تا بشر را از گناهان خلاص کند ، و به اين سبب خودش خود را خودکشی نموده است !!
بعد از آن تحقيقاتم را درمورد اسلام شروع نمودم ، وبين اسلام ومسيحيت ، مقايسه مي نمودم ، من بعضی از کتابهای شيخ احمد ديدات را مطالعه نمودم ، ومن يک سخنی را از يک نويسنده ی فرانسوی که متنش را کاملا ياد ندارم ، ولی آنچه را بياد دارم اينست که نويسنده درمورد خلاصه فهم خود از اديان درمورد مسيحيت گفت : خلاصه ی مسيحيت اينست که خدا بزمين آمد تا خود را عذاب کند ، تا خود را راضی سازد ، واين نويسنده مسيحِی ميگويد که اين سخنی است که هيچ انسان عاقل آنرا نمي پذيرد.
|