10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328766
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

2081 تعداد مشاهده : 603 تاریخ اضافه : 2012-01-29

 

كنث جينكينز كشيش آمريكايي

او داستان مسلمان شدن خود را در كتابچة كوچكي نوشته است. به قسمت‌هايي از آن توجه فرماييد: «من به عنوان عالم ديني و كشيش كليسا همواره سعي نموده‌ام كه مردم را به راه سعادت هدايت نمايم و از گمراهي برهانم و اكنون نيز كه مسلمان شده‌ام دوست دارم كه تجربة خود را در اختيار ديگران بگذارم تا آنها نيز از نور و هدايتي كه من به دست آورده‌ام، بي‌بهره نباشند. من خداوند را سپاس‌گذرارم كه من را به راه راست خود هدايت نمود و دروازه رحمتش را به روي من گشود. اين رحمت زماني تجلي نمود كه من شيخ عبدالعزيز بن باز را ملاقات نمودم و در حضور او به اسلام گرويدم. افراد زيادي در راه هدايت من دخيل بوده‌اند و من از ترس اين كه مبادا نام يكي از آنها را فراموش كنم، از ذكر نام آنها خودداري مي‌كنم. از همان كودكي با عشق به پروردگار بزرگ شدم و در كنار پدربزرگم كه يك مسيحي متعصب بود، نيمي از زندگي را در خانه و نيمي ديگر را در كليسا به سر برديم. تعاليم مسيحيت را از همان دوران كودكي از پدربزرگم فرا گرفتم. در سن شانزده سالگي به كليساي ديگري رفتم. پس از مدتي به دانشگاه رفتم و روز به روز به تعاليم ديني خود مي‌افزودم و دانش ديني‌ام به حدي بود كه با خود مي‌گفتم: گمان نمي‌كنم كه كسي بهتر از من خدا را بشناسد. اين طرز تفكر ناشي از آن بود كه با هر كشيش ديگري كه بحث و مناظره مي‌كردم، او را وادار به سكوت مي‌كردم زيرا بخش‌هاي زيادي از كتاب مقدس را حفظ كرده بودم و كسي را نمي‌يافتم كه به اندازة من از كتاب مقدس آگاهي داشته باشد. مردم نيز اين مسئله را درك كرده بودند و سخنانم بر آنها تأثير زيادي داشت. و همواره جمع زيادي براي شنيدن سخنان من جمع مي‌شدند. در مورد اديان ديگر تا حدي آگاهي داشتم اما شناختم از اسلام فقط شناختي بود كه از گروه امت اسلام به رهبري عاليجاه محمد داشتم. آنها گروهي نژادپرست بودند و معتقد بودند كه خداوند مردي سياه است. گرچه سخنان رهبر جديد آنان يعني لئيس فراخان جذاب بود اما برنامه‌ها و نظرات آنان براي من جالب نبود و آنها را افرادي گمراه مي‌دانستم و چون نام آنها امت اسلام بود گمان نمودم كه تمام مسلمانان مانند آنها مي‌باشند. به كليساهاي متعددي مي‌رفتم و با كشيش‌هاي زيادي رفت‌وآمد داشتم. بعضي از برنامه‌هاي كليسا و از جمله آمدن زنان نيمه‌لخت و آرايش كرده به عنوان سفيران مسيح را به آن‌جا مغاير با تعاليم مسيح مي‌دانستم. اما همه‌جا چنين اعمالي رايج شده بود و من به تنهايي نمي‌توانستم جلو آن را بگيرم. با كشيشان ديگر صحبت كردم اما ديدم كه آنها تمايل زيادي به تغييرات ندارند. سرانجام آن‌چه را كه من پيش‌بيني مي‌كردم، اتفاق افتاد: مواردي از زنا و همجنس بازي و سوء استفادة جنسي از كودكان در كليسا و به دست بعضي از كشيشان اتفاق افتاد و خبر آن به گوش همه رسيد. من به شدت ناراحت و اندهگين بودم. از اين‌كه دين مسيح و كليساها آلوده شوند، بيمناك بودم. من خداوند، مسيح و روح‌القدس را يكي مي‌دانستم اما عقيدة تثليث را آن‌گونه كه عده‌اي از كشيشان بيان مي‌كردند، قبول نداشتم. سخنان من با ساير كشيشان راه به جايي نبرد، و تصميم گرفتم كه آمريكا را ترك كرده و مدتي به عربستان سعودي بروم. در عربستان بيشتر با مسلمانان آشنا شدم و دريافتم كه آنها خيلي با امت اسلام عاليجاه محمد تفاوت دارند. دريافتم كه در اسلام به هيچ‌وجه نژادپرستي وجود ندارد. به اسلام و زندگي پيامبرصلی الله علیه و سلم آن علاقه‌مند شدم و از يك دوست سعودي خواستم كه كتاب‌هايي را در اين زمينه به من معرفي كند. هر كتابي را كه مي‌خواستم برايم آماده مي‌كرد و به هر سؤالي كه داشتم جوابي قانع‌كننده مي‌داد. تعجب من از آن بودكه دوست سعوديم اصراري بر دادن جواب سريع نداشت، و اگر جوابي را نمي‌دانست از من مي‌خواست كه صبر كنم تا او جواب را از عالمان دين‌شان بگيرد. سرانجام به مطالعة قرآن پرداختم. از مفاهيم و معاني بلند آن شگفت‌‌زده شدم. بارها و بارها آن را مطالعه نمودم اما از خواندن آن سير نمي‌شدم. به اسلام علاقه‌مند شده بودم اما نمي‌دانستم كه چگونه از ديني كه خود سال‌هاي سال مبلغ آن بوده‌ام، دست بردارم. اگرچه مطمئن شده بودم كه در كتاب مقدس تحريفاتي صورت گرفته است اما باز هم آن را كلام خدا مي‌دانستم. چگونه ممكن بود از كتاب مقدس كه من به آگاه‌تر بودن از آن نسبت به ديگر كشيشان افتخار مي‌كردم، دست بكشم. اما اين غيرممكن با ديدن يك نوار ويديويي ممكن شد. اين نوار تحت عنوان «آيا انجيل كلام خدا است»، مناظره‌اي بين شيخ احمد ديدات و جيمي سواگرت بود. بعد از ديدن اين فيلم فوراً مسلمان شدم. شما مي‌توانيد اين مناظره را در سايت انترنتي زير بشنويد:

http://www.islam.org/audio/ra622_4.ram

سپس به دفتر شيخ عبدالعزيز بن باز رفتم و علناً شهادتين را بر زبان آوردم و نامم را به عبدالله فاروق تغيير دادم. ايشان پند و اندرزهايي به من ارائه نمودند و گفتند كه شايد در آينده با مشكلاتي مواجه شوي، لازم است كه صبر داشته باشي و تقوا پيشه كني. بعد از بازگشتم به آمريكا از هر طرف بر من فشار آوردند و كشيشان تبليغ نمودند كه من از ضعف ايمان مسلمان شده‌ام و از من به عنوان خائن نام مي‌بردند. اما من كه راه سعادت و خوشبختي را يافته بودم، گوشم به اين حرف‌ها بدهكار نبود و در هر جاي ممكن تجربة خود را در اختيار آناني كه مايل بودند،‌ مي‌گذاشتم تا شايد خداوند آنها را نيز هدايت نمايد. من اكنون به تبليغ اسلام در آمريكا مشغولم و بيش از هر كس ديگري به تحريف كتاب مقدس و فريب و نيرنگ ديگران براي زشت نشان دادن چهرة اسلام آگاهي دارم زيرا خود مدتي را در اين وادي به سر برده‌ام. از خداوند بزرگ خواهانم كه همة ما را به راه راست هدايت فرمايد».


مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010