«رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ »: «پروردگارا، پس از آنکه ما را هدایت کردی، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار که تو خود بخشایشگری»
با سلام بر همهی طلسم شکنان
اینجانب یک جوان سی ساله هستم، در نوجوانی یک ناسیونالیست دو آتشه بودم که به شدت از حملهی اسلام به ایران متنفر بودم و اسلام را مایهی همهی بدبختیهای خود و جامعهی خود میدانستم، در نظر من آیین زردتشتی آیین نجات بخش بود، در مورد آن مقداری مطالعه کردم اما کتابهایی که در این زمینه موجود بود مولفینش مسلمان بودند و از زیر دست وزارت ارشاد گذشته بود، این کتابها نتوانست مرا راضی کند، همچنین در کنار این روحیهی ملی گرایی بسیار معتقد به رفتارهای اخلاقی بودم، در جامعهی خود سه گروه میدیدم:
1- دین فروشان
2- ضد دینها
3- مردم عادی؛ که اهل نماز وروزه بودند اما از این راه نان نمی خوردند.
دو دسته اول هیچ اعتقادی به اخلاقیات نداشتند، بنابراین تصمیم گرفتم که جز دستهی سوم باشم.
اما هیچگاه از از خرافات موجود راضی نبودم و در مقابل طعنههای ضد دینها هیچ حرفی برای گفتن نداشتم.
وقتی به دینهای غیر اسلام و همچنین این مذهب خرافی خودمان نگاه میکردم، به ضد دینها حق میدادم ولی هیچ راه دیگری وجود نداشت، چرا که ما را چنان از مذهب اهل سنت ترسانده بودند که حاضر به مطالعه در مورد این مذهب نبودیم. ( از طرفی کتابهایی مثل بیست و سه سال واز طرفی کتابهای تیجانی)
تا اینکه پس از انتخابات جنجالی هشتاد وهشت من هم با موجی از مردم که به نصب دیش برای دیدن شبکههای بی بی سی و صدای آمریکا رو آورده بودند، دیش نصب کردم، یک شب به صورت اتفاقی در شبکهها میگشتم که شبکهی نور ظاهر شد، بحث در مورد توسل بود، استاد عبدالله کشتکار میگفت: توسل به زنده امکان پذیر، و به مرده بدعت و شرک است، با خودم گفتم چگونه میشود انسان قرآن بخواند ونداند شهیدان زندهاند، میخواستم زنگ بزنم ولی از حکومت ترسیدم، بحث را رها نکردم و هرشب چند دقیقهای لا به لای برنامههای بی بی سی و صدای آمریکا، شبکهی نور را مشاهده میکردم، آنچه در نور بود با آنچه قبلا در مورد قرآن و اسلام شنیده بودم کاملا متفاوت بود، به خصوص سخنرانیهای شیخ ضیایی، از طرفی میترسیدم بگویم که اهل سنت را دوست دارم و از طرفی نمیتوانستم بگویم سخنان شیخ ضیایی اشتباه است.
به تفکرات پانزده سال پیش خود برگشتم زمانیکه کتابهای تیجانی را میخواندم، همیشه این دو سوال را از خود میپرسیدم1- چگونه من معتقد به جمهوری هستم و شیعه هم هستم؟ رای اهل سنت در مورد خلافت با جمهوری سازگار و رای شیعه میلیونها سال نوری از رای مردم دور است.
2- چگونه شیعه ادعا میکند که اهل سنت حی علی خیر العمل را از اذان حذف کردهاند و خود اشهد ان علیا ولی الله را اضافه میکند؟
بازگشت به این سوالهای دوران نوجوانی مرا بر آن داشت که بیشتر شبکهی نور را مشاهده کنم، تا اینکه استاد بت شکن ما استاد عبد الله حیدری «زیارت جامعهی کبیره» را با سورهی مبارکه «الغاشیه» مقایسه کرد، اینجا بود که متوجه شدم تشیع صفوی نه تنها یک مکتب خرافی است بلکه سراسر شرک است.
و امروز این سوال را از عاقلان شیعه دارم که چگونه میشود شیعه بود و برای انتخاب حاکم برای خود حقی قایل بود؟
از همهی استادان و بت شکنان که مرا در این راه کمک کردند به ویژه استاد عبدالله حیدری، استاد عبدالفتاح خدمتی و استاد دکتر سادات ( که در این دو سال بینندهی برنامههای ایشان در شبکههای صدای افغان و پیام افغان بودهام) و همچنین از استاد سید عقیل هاشمی تشکر میکنم.
سلام بر همهی بت شکنان، سلام بر همهی طلسم شکنان، سلام بر نور، کلمه و وصال.
و اخر دعونا ان الحمد لله رب العالمین.
مهتدین
Mohtadeen.Com
|