تا هنگامی که مسجد اصلی مسلمانان فرانسه را در پاریس ندیده بودم چیزی راجع به اسلام نمی دانستم. نه نماز خواندن و نه حجاب گرفتن هیچ کدام از آنها برایم آشنا نبودند. از هنگامی که وارد مسجد شده و روسری سر کردم حکمت حجاب را درک نموده تا جاییکه وقتی از مسجد نیز بیرون رفتم دیگر از من جدا نشد. سخنرانی که در آنجا شنیدم تمام وجودم را پر از احساسی ناشناخته کرد که تا مدت ها از من دور نشد. حسی متفاوت بود، خالص و کامل، که تنها با بودن در کنار خداوند فهمیده می شد. با وجود حجاب توجه کسی به من جلب نمی شود و از نگاه های خیره و بی ادب در امان بودم.
حجاب باعث شادابی و خرسندی من می شود، طوریکه هم تسلیم امر پروردگار شدن و هم ایمان از ظاهر آن نمایان است. هیچ نیازی به بر زبان آوردن ایمان نیست چرا که حجاب خود به خود آن را آشکار می سازد. زنان محجبه در اسلام همگی با هم مانند اعضای یک بدن عمل می کنند و این باعث قوی تر شدن رابطه ی خواهرانه بین زنان مسلمان است. حجاب مقوله ای اختیاری می باشد و هیچ کس نمی تواند به زور مرا وادار به پوشیدن آن نماید. می توانم وجود خداوند را احساس نموده و رفتارم را به عنوان یک مسلمان تحت کنترل خود درآورم.
مانند افسر پلیس که با پوشیدن لباس فرم رسمی به نظر می آید، من هم با حجاب گرفتن احساس قدرت می کنم. وقتی در خیابان با زنی محجبه ای برخورد می نمایم حسی خواهرانه به من می گوید که به او سلام دهم بدون اینکه او را بشناسم. گاهی تعجب می کنم که چرا در مذهب کاتولیک حرفی از حجاب زده نمی شود، بلکه با خشم شدیدی از آن خرده گرفته می شود که حجاب زنان مسلمان سمبل و نشانه ی تروریسم، ستم و بیداد است.
یک روز که سوار اتوبوس شده بودم مردی کنار من ایستاد و پرسید که چرا با این شیوه لباس پوشیده ام. وقتی که برایش توضیح دادم که من یک مسلمان هستم و خداوند به زنان مسلمان امر فرموده که باید حجاب داشته باشند تا مبادا مردان ضعیف نفس دچار گناه شوند، تعجب کرده، و ضمناً تشکر نمود. به عنوان مثال، حجاب مبحث به خصوصی برای گفتگو با یک مرد ژاپنی بود که چیزی از دین نمی دانست.
هنگامی که حجاب گرفتم به خاطر این لطف بزرگ از پروردگار تشکر کردم، در واقع با پوشیدن آن از امر خدا اطاعت نمودم. از طریق حجاب خداوند قلب و جسم مرا پاک نمود، با وجود آن زنی هستم که مورد احترام جنس مخالف قرار می گیرم. و همچنین اعتماد به خودم نیز بیشتر می شود. خداوند از طریق حجاب عزت مرا بالا برد و بزرگترین حامی من شد.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|