|
|
 |
|
|
شماره مقاله :
|
1959 |
تعداد مشاهده : |
642 |
تاریخ اضافه : |
2012-01-12 |
|
سارا دختری زیبارو و مهربان بود. او خداوند را دوست داشت و به دین خود احترام میگذاشت و میخواست بیشتر در مورد آن بداند. تحقیق در مورد مسیحیت او را به تحقیق در مورد ادیان دیگر کشاند و او تصمیم گرفت که پس از قانع شدن به یکی از ادیان مورد مطالعه به آن بگرود. او دوازده دین را مورد مطالعه قرار داد که اسلام نیز یکی از آنان بود. پس از تحقیقات به اسلام علاقهمند شد و از این رو شغل معلم خانگی یک دختر سعودی را پذیرفت. ارتباط با آن دختر سعودی منجر به رفت و آمد او به مساجد مسلمانان و انجمنهای اسلامی در آمریکا شد و او سرانجام تصمیم گرفت که مسلمان شود. در روز شانزده ژوئیه سال 1999 که روز تولدش نیز بود، او به خانة دختر سعودی رفت و از او خواست که شهادتین را به او تلقین کند. پس از ادای شهادتین او نام مسلمه را برای خود انتخاب نمود. دختر سعودی نیز یک دست لباس حجاب اسلامی به او هدیه نمود. سارا خبر مسلمان شدن خود را از خانواده مخفی میکرد تا اینکه در روز عید میلاد مسیح او حجابش را پوشید و به محفل خانوادگی آمد. برادرش به او خندید و از او پرسید که چرا لباس مسلمانان را پوشیده است؟ او جواب داد: این حجاب است، من مسلمان شدهام و نامم مسلمه است. مادرش با تعجب فریاد زد: سارا، چه میگویی مگر دیوانه شدهای؟ جواب داد: نه دیوانه نشده ام بلکه مسلمان شدهام. پدرش گفت: عزیزم چطور راضی شدهای که دین اسلام را برگزینی؟ من مطمئنم که تو حالت طبیعی نداری. مسلمه از اینکه میدید افراد خانواده او را درک نمیکنند، با گریه فریاد زد: من از روی آگاهی کامل اعلام میکنم که الله خدای من است، محمد صلی الله علیه و سلم پیامبر من است، قرآن کتاب من است، خدیجه و عائشه الگوهای من میباشند و آمریکا کشور من است، و شما افراد خانوادة من هستید و نام تکتک آنها را بر زبان آورد و پدر و مادرش را در آغوش کشید. مادر با تأثر گفت: این چه لباسی است که پوشیدهای؟ آیا مردم نمیگویند که موهای زرد قشنگش را پنهان کرده است؟ مسلمه جواب داد: از این به بعد این لباس من است و مردم هرچه میخواهند بگویند. او پس از مدتی به یک کشور عربی مسافرت نمود.
مهتدین
Mohtadeen.Com
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|