10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3327957
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1911 تعداد مشاهده : 797 تاریخ اضافه : 2011-08-26

 

اینترنت در خدمت تبلیغ دین


"داود"

شیخ ابراهیم بن محمد حقیل


کسانی که سایت، وبلاگ یا صفحه ای اسلامی را بر شبکه ی اینترنت ایجاد می کنند خبر ندارند چه تعداد افراد و چه اندازه بسیار از آن سود می برند. خیلی ها به خاطر معلومات ارائه شده در آن سایت اسلام می آورند، درحالیکه نویسنده ی مطلب خود از تاثیر این دانسته ها در قلب فرد کافر و بی دین به خداوند متعال بی اطلاع بوده است. اما خداوند متعال پرده های کفر را به سبب آن کنار زده و او را هدایت کرده و دین را برای وی دوست داشتنی نموده و باعث گردیده شهادتین را بر زبان جاری سازد. درحالیکه دلیل این کار او، بعد از توفیق خداوند متعال، چیزی جز این سایت اینترنتی نبوده و مسئول سایت نیز خود از این قضیه آگاهی ندارد. پس خوشا به حال آنانکه در گسترش خیر و نیکی به هر وسیله ای تلاش کرده و به هر طریقی مردم را به سوی دین خداوند دعوت می کنند.

در شهر کوچکی در کشور نیوزلند که هیچ مسلمانی در آن زندگی نمی کرد، جوانی بریتانیایی تبار به نام زیین سکونت داشت. داستان نهادن این نام توسط پدرش هم شنیدنی است؛ وقتی خبر تولد او را به پدرش دادند در مقابل او یک نقشه قرار داشت و او چشمش را بست و انگشتش را بر نقشه گذاشت. بعد پرسید اسم این شهر چیست؟ گفتند: زیین، که یکی از شهرهای چین بود. او هم گفت اسم پسرم همین خواهد بود...

وقتی زیین بزرگ شد مانند همه ی جوانان آن دیار، وقتش را به بیهودگی می گذراند، شراب می نوشید، زنا می کرد و به دین خود پایبند نبود. او مردانگی و شجاعت را در سرپیچی از قوانین جامعه می دانست. برای همین به دزدی و خرید و فروش مواد مخدر پرداخته و با همسالانش دعوا کرده و همسایگان را می آزرد... زندگی او اینگونه بی هدف و بیهوده سپری می شد و گمان داشت که خوشبختی همین است.

در حین دعوا و جنجال با یکی از همسالانش، جوان مذکور که از او بزرگ تر بود وارد خانه شده و با چاقو به او حمله ور شده و زخمی کرد و چیزی نمانده بود او را بکشد. زیین از خودش دفاع کرده و پای آن جوان را شکست. آن ها علیه زیین به پلیس شکایت کردند که به پسرشان حمله نموده و پایش را شکسته است. با آنکه زیین از خود دفاع کرده بود به دو ماه حبس محکوم شد. در جریان تحقیق او قسم خورد که از خود دفاع کرده است اما به دلیل عدم وجود دلایل و شواهد گفته ی فرد متجاوز پذیرفته شد. محاکمه ی طولانی او یک سال به طول انجامید. در این مدت زیین مجبور بود در منزل پدربزرگش بماند.

ظلمی که بر او وارد آمد برایش به مایه ی خیر و نقطه عطفی در زندگی اش تبدیل گشت. وقتی کم کم تلخی و ناراحتی این ظلم فروکش کرد، طی اقامت اجباری در منزل پدر بزرگش به تحقیق و مطالعه ی موضوع دفاع از خود در ادیان و قوانین مختلف پرداخت. وی این پرسش را مستقیماً در اینترنت مطرح ساخت و توضیح درست این مطلب را فقط در یکی از سایت های اسلامی پیدا نمود. او متوجه شد که دین اسلام این مسأله را به خوبی حل کرده و بیان می کند که هر کس در دفاع از خود کشته شود شهید است و آنکه در دفاع از مال و دارائیش کشته شود شهید می باشد و هر کس در دفاع از ناموسش به قتل برسد شهید محسوب می شود. دین اسلام هیچ ادعایی را بدون مدرک و دلیل نمی پذیرد و در صورت عدم وجود دلیل حق با کسی است که مورد ادعا قرار گرفته است. عدالت، دقت و حق مداری موجود در این احکام او را شگفت زده کرد.

وی در اینترنت به جستجو درباره ی دین اسلام پرداخته و سخنرانی دکتر بلال فیلیپس را پیدا کرد که درباره ی الله تعالی و اسماء و صفات او سخن می گفت. او یقین پیدا کرد که این خدا حقیقی است و دارای صفات کمال می باشد. این حدیث که پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم از جاریه ای پرسید: «خدا کجاست؟» و آن دختر پاسخ داد: «در آسمان است.» او را متاثر ساخت و این عقیده ی راسخ و استوار که مرتبه ی بلند خداوند در برابر مخلوقاتش را نشان داده و علم و قدرت او را آشکار می ساخت در وجودش رخنه کرد. در مسیحیت آموخته بود که خدا با ذات خود همه جا هست بر خلاف آنچه اسلام می گفت او را قانع نمی ساخت. او تا آن زمان مسلمانی را ندیده و نمی دانست چگونه اسلام بیارورد.

با آنکه هنوز اسلام نیاورده بود به سایت های قرآن کریم سر زده و از گوش سپردن به آن ها لذت می برد و به شنیدن صوت قاریان معروف عادت کرده بود. او آیات قرآن را بعد از آن ها تکرار می کرد. تاجاییکه سوره های لقمان و الرحمن را حفظ نمود. هنوز مسلمان نشده و معنی این آیه ها را نیز نمی دانست و به ترجمه ی قرآن کریم دسترسی نداشت.

او مستقلاً اسلام را پذیرفت و هیچ مسلمانی را، جز در کودکی که در بحرین بود، ندیده و سخنانش را نشنیده بود. کسی او را به اسلام دعوت ننموده بود. خاطرات دوران کودکی اش زنده شده و احساس کرد که شدیداً به دین اسلام علاقمند شده است. اما  اکنون که مجبور بود در این منزل اقامت کند شماره تلفن چند تن از مسلمانان در شهر هامیلتون را پیدا کرده و به آن ها تلفن نموده و سؤالاتی درباره ی اسلام پرسید که یقین او به این دین بیشتر گردید. بعد از آن او با آن فرد دیدار نموده و توانست شهادتین را اعلام دارد. وی نام داود را برای خود برگزید برای آنکه از ابتدای آشنایی اش با دین اسلام امتحان و بلاهایی را تجربه کرد؛ پدربزرگ و مادربزرگش که به دین مسیحیت پایبند بودند برآشفته شدند و برادر کوچکترش با او قطع رابطه نمود و دیگر هرگز با او حرف نزد برادر دیگرش به تشویق پدربزرگش با او مجادله می نمود تا بلکه تردید و شک در دلش بیفکند. کشیش هایی به منزل پدربزرگش آمده و با او مجادله نموده و سفارش می کردند که دست از دین اسلام بردارد. اما او همچنان بر تصمیم خود استوار بود، چون دین اسلام را بعد از قناعت کامل قلبی و فکری انتخاب نموده بود.

سپس در مدت اقامت اجباری به او اجازه ی خروج محدود در ساعات معینی داده می شد که نمی بایست زیاد طول بکشد. در طول جریان محاکمه توانست به شهر دیگری که حدود یک ساعت و نیم از آن جا فاصله داشت سفر کند. او شش جمعه ی متوالی در نماز جمعه شرکت کرد که هر بار دو ساعت به طول می انجامید و سپس به شهر خود بازمی گشت. وقتی حکم صادر شد که منزل پدربزرگش را ترک کرده و از آن منطقه برود دیگر نمی توانست در نمازهای جمعه شرکت کند. ماه رمضان فرا رسید و او در شهر خود بوده و به شدت علاقه داشت روزه بگیرد. مسلمانان به او خبر دادند که رمضان فرا رسیده و چگونه باید روزه گیرد. او نماز را به خوبی فرا گرفته بود و شروع به مطالعه ی مطالب زیادی درباره ی روزه در اینترنت کرده و مطابق مطالبی که می آموخت عمل می کرد. اکنون برای سحر از خواب بیدار می شد و در دعاهایش طلب برکت و پاداش از خداوند می کرد. وقتی خوشید غروب می کرد به تنهایی افطار کرده و اذان مغرب گفته نماز را به جای آورده و نمازهای تراویح را نیز خود به تنهایی می خواند.

دکتر محمد انور به من اطلاع داد که یک روز داود با او تماس گرفت و دلش به خاطر دعوایی که با پدربزرگش داشت گرفته بود. دلیل این مشاجره آن بود که پدربزرگ و مادربزرگش قبل از غذا خوردن بنا به رسم مسیحیان دعای شکر می خواندن و او از ترس غضب خداوند هنگام دعا سفره اش را از آن ها جدا می کرد و تا پایان آن به حیاط می رفت. یک مرتبه این کار پدربزرگش را به خشم آورد و از ناراحتی میز غذا و منزل را ترک کرد. داود در دو راهی سختی گرفتار مانده بود: خوشرفتاری با پدربزرگ و راضی نگه داشتن او که قیمت آن مشارکت در رسم کفار بود یا جداشدن از آن ها در موقع دعا کردن که باعث خشم و رنجش آنان می گردید. وقتی این موضوع او را درمانده کرد با دکتر داعی، محمد انور تماس گرفته و درد دل نمود. دکتر انو نیز به او گفت می تواند بماند و در دعا شرکت نکرده و تنها ساکت باقی بماند و این کار معصیتی ندارد. این خبر او را خوشحال کرد و انگار کوهی از دوشش برداشته ی شد.

داود هر روز از طریق اینترنت چیز تازه ای از دین اسلام می آموخت. به شنیدن قرآن عادت کرده بود، خصوصاً بعد از آنکه فهمید رمضان ماه قرآن است. بعد از اتمام مدت محکومیت اقامت اجباری در منزل به شهری منتقل شد که در آن جا تعدادی مسلمان زندگی می کردند. او در همسایگی مرکز اسلامی اقامت کرد تا بتواند نمازهای پنجگانه را محافظت نموده و مسائل دینی را بیاموزد.

الحمدلله که خداوند او را هدایت بخشید و از خداوند متعال می خواهم همه ی ما و او را تا پایان عمر ثابت قدم نگاه دارد و در راه عبادت خویش به کار گیرد. آمین.

در این جهان چه تعداد اشخاص مانند داود مسلمان شده و داستان خود را بازگو نکرده اند؟! چقدر افراد گمراه هستند که نیازمند هدایت و راهنمایی به دین اسلام می باشند؟! حال که چنین است هیچ عملی را که در راه دین خدا انجام می گردد را کوچک نشمارید. کسی چه می داند، شاید کسی را که فکرش را نمی کردید منفعت رساند.

هرقل درباره ی پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به ابوسفیان چنین گفت: « وَسَأَلْتُكَ أَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاؤُهُمْ، فَذَكَرْتَ أَنَّ ضُعَفَاءَهُمُ اتَّبَعُوهُ، وَهُمْ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ. وَسَأَلْتُكَ أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ، فَذَكَرْتَ أَنَّهُمْ يَزِيدُونَ، وَكَذَلِكَ أَمْرُ الإِيمَانِ حَتَّى يَتِمَّ. وَسَأَلْتُكَ أَيَرْتَدُّ أَحَدٌ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ، فَذَكَرْتَ أَنْ لاَ، وَكَذَلِكَ الإِيمَانُ حِينَ تُخَالِطُ بَشَاشَتُهُ القُلُوبَ» (متفق علیه) یعنی: "و از تو پرسیدم آیا بزرگان و اشراف قوم از وی تبعیت کردند یا ضعفای آن و گفتی که ضعفای قوم از او پیروی کردند، که پیروان پیامبرانند. پرسیدم که آیا زیاد می شوند یا کاسته می گردند؟ و گفتی که آن ها افزوده می گردند. مسأله ی ایمان همین گونه است تا وقتی که کامل گردد. از تو پرسیدم که آیا کسی بعد از ورود به این دین به دلیل دشمنی با دین از آن برمی گردد که پاسخ دادی خیر. وقتی روشنی ایمان با دل ها عجین می گرد همین گونه است."

 


ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عياض بن حمار (رض) از رسول اكرم (ص) روايت مى كند كه فرمودند: ((أهل الجنة ثلاثة: ذو سلطان مقسط متصدق موفق، ورجل رحيم رقيق القلب لكل ذى قربي ومسلم، وعفيف متعفف ذو عيال)). [مسلم].

سه نفر اهل بهشتند: فرمانرواي عادل و صدقه دهنده موفق و كامروا، مرد مهربان و نرم دل بر هر قوم و خويش و مسلمان، و پرهيزكار پاك دامن كه داراي فرزندان بسيار است.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010