9 فروردين 1403 18/09/1445 2024 Mar 28

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 605
بازدید کـل سایت : 2924923
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1827 تعداد مشاهده : 551 تاریخ اضافه : 2011-08-05

 

بی رنج گنج میسر نمی‌شود‌

kanezس

نویسنده: ام جهاد

الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله و صحبه و بعد:

قال رسول الله صلی الله علیه وسلم

من سلک طریقا یلتمس فیه علما سهل الله به طریقا الی الجنه

آيا تا بحال نام او را شنيده ايد؟

اويي كه از اندلس بهشت گم شدهء جهان اسلام، يعني اسپانياي امروزي، قدم در راه هجرت گذاشت. هجرت بسوي مهد علم ديار آشناوغريب ديار دوستان آشناوناشناس براي آموختن علم ودانش.

آري! بقي ابن مخلد، سند باد تشنه علم ودانش، ماركوپولوي كه كوهها ودشتها ودرياها را در پي مقصود زير پا نهاد … در آن زمان..

زماني كه نه هواپيمايي مي شناخت ونه قطاري ونه اتوبوسي ونه ماشيني ونه هزاران آهن پاره زنده ديگر كه انسان امروزه را در يك آن به دنياي ديگري مي برند، اويي كه پاي پياده اش بر وجب وجب خاك بوسه زد فقط وفقط به خاطر خالق بي همتايش … براي آموختن علم به مكه مكرمه هجرت كرد وبعد از14 سال زحمت وتلاش آن سرزمين پاك ومهبط رسالت را براي آموختن حديث رسول اكرم ترك كرده مهار مركبش را بسوي بغداد گرفت تا پيش امام احمد حنبل برود.

احمد حنبل همان ناصر السنه است مردي كه درخت تنومند دين خدا را با خون خويش آبياري نمود…

به بغداد رفت در پي أبا عبدالله آن ياري دهنده سنت رسول الله.

بي خبر از همه چيز، بي خبر از زمانه ظلم وستم… بي خبر از اينكه امام به دستور حكومت وقت در زير اقامت اجباري خانه نشين شده…

در مسجدي وارد شدكه جوانان، كلاس درسي تشكيل داده گرد استاد خود حلقه زده بودند. صحبت از مردان حديث بود وراويان سخنان پيامبر وبحث بر اين بود كه حديث چگونه اشخاصي را مي توان قبول كرد او كه در اين ميان غريبه بود وناآشنا پس با خود گفت بهتر است سوالم را بپرسم چرا كه جوابگويش را حتماً در اين ميان خواهم يافت ناخودآگاه پرسيد: يا استاد آيا مي توان حديث امام احمد حنبل را نيز قبول كرد؟

آيا سوال بي جائي مطرح كرده ام كه اينگونه باعث بر آشفته شدن حاضرين مجلس شده، ناگاه صداي استاد او را به خود آورد كه پرسيد: اي جوان تو ديگر كيستي كه اينگونه سوالي مي پرسي ومن كه باشم كه پاسخ چنين سوالي دهم من كجا وآن امام كجا! زمين را چه شايد كه زبان در وصف آسمان گشايد!

از ميان جوانان مجلس يكي بلند شد وكنار او نشسته دستي بر شانه اش زده، اي جوان از كجا مي‌آيي از چهره ات پيداست كه اهل اين ديار نيستي وانگار كه از راهي دور مي‌آيي واهل اين ديار را نمي شناسي، از پي چه آمده اي آيا حاجتي داري… ويا براي ديدن كسي آمده اي وآيا كسي را در اين جا مي شناسي.

گفت: آري از راه دوري مي آيم از اندلس براي يادگيري حديث پيامبر در نزد امام احمد حنبل.

آه سردي از سينه هاي گداخته سر كشيد واشكهايي گرم بر گونه ها جاري شد، صداي آرام گفت: يواشتر، اي جوان، مگر نمي داني كه چندين وقت است كه امام در خانه اش زنداني است وجاسوسان بر در خانه ايشان لنگر زده اند ومعلوم نيست كه كي آزاد مي شوند.

مخلد آه سردي سرداده وگفت يعني به هيچ صورتي نمي توانم ايشان را ملاقات كنم.. حتي براي چند لحظه ؟

گفتند: نه مگر اينكه صبررا پيشه راه خود سازي تا خداوند فرجي را برايش حاصل كند ودعا كن خداي مظلومان او وهمه مسلمانان ديگر را از بند ظالمان نجات دهد.

جوان ناراحت واندوهگين به فكر فرو رفت … چرا كه اين حرف چون پتكي بود بر سرش…

اما نااميد نشد چرا كه او طالب علم بود با خود انديشيد تا براي حل اين مشكل چاره اي بيابد براي دست يابي به او، اوي موجود وپنهان از ديد دوستان!

دگر روز گدايي كچكول بدست با لباسهاي پاره پوره لنگان لنگان در خيابانهاي بغداد سراغ كلبه احمد بن حنبل مي گرفت، كو چه ها وبازارها را پشت سر گذاشته شايد نشاني از گم شده اش بيابد گم شده اي كه نه او را ديده ونه او با گم شده اش آشنا!

اگر كمي با دقت به گونه هاي گداي آشنا خيره مي شدي به ندرت شك مي كردي كه او بقي بن مخلد باشد!

بقي چون مي دانست كه مردم او را نمي شناسند چون گدايان داد بر مي آورد اي مردم به من مسكين بينوا كمك كنيد، به من تنگ دست كمك كنيد، واز زير چشمي مواظب بود كه كسي او را تعقيب نكند.

قدمهايش ثابت واستوار كوچه ها را در هم مي پيچيد تا اينكه به در خانه احمد حنبل رسيد در زد وبا همان آهنگ قبلي داد بر آورد به من مسكين بينوا كمك كنيد از پشت در صداي آمدكه كيستي؟

گفت: “گدائي هستم .. تشنه وگشنه، ناگهان در باز شد وآن چهره آشنا وپنهان نمودار گشت، قلب عاشق علم از جا كنده شد،”
با صدايي لرزان بقي ادامه داد: تشنه علم وگشنه دانش!

گدا بدور واطرافش نگاهي زيركانه انداخت تا مبادا كسي او را ديده باشد بعد از اينكه مطمئن شد كه كسي او را تعقيب نكرده با صدايي آرام گفت: آيا شما احمد حنبل هستيد.

امام فرمودند: آري

گدا گفت:”من بقي ابن مخلد هستم كه از اندلس به اينجا آمده ام براي يادگيري حديث در نزد شما”.

امام با لبخندي كه بر گونه هايش نقش بسته بود جواب دادند: ما شاء الله بر تو اي جوان، اما چه كمكي از من بر مي آيد پسرم!
گفت: كارهاي زيادي مرا وادار به آمدن به اينجا كرده گفت: اما حتما از احوال من با خبري ومي داني كه اكنون درچه وضعيتي بسر مي برم.

گفت: آري، وقتي به اينجا آمدم با خبر شدم.

امام فرمودند: پس برو شايد خدا بخواهد روزي آزاد شوم آن وقت با سر وجان در خدمتت خواهم بود.

گفت: نمي توانم بروم، آخر چگونه؟ شما كه نمي دانيد چقدر رنج ومشقت متحمل شده ام تا به اينجا رسيده ام از شما خواهش مي كنم كه علمتان را به من بياموزيد.

امام فرمودند: آخر چطور؟

گفت: من خود چاره اي براي اين مشكل يافته ام وچنين انديشيدم كه هر روز مثل الآن برايتان در آستين خود قلم ودفتري را آورده ام را بياورم. شما هر روز در آن يك حديث بنويسيد وروز بعد من با همين لباس يعني لباس گدائي به همين طريقه حاضر مي شوم وآن را از شما مي گيرم وحفظ مي كنم وروز بعد حديثي كه حفظ كرده ام برايتان مي خوانم وشما حديث بعدي را كه نوشته ايد به من بدهيد.

امام كه از فكر وزيركي جوان خوشش آمده بود سختي اين راه را با جان ودل پذيرفت.

اين كار تا مدتهاي طولاني بدين منوال ادامه يافت وهيچ احدي بجز آن دو وخدايشان از اين موضوع با خبر نشد.

روزگار بدين منوال مي گذشت تا اينكه به لطف خداوند امام از حبس آزاد شدند وجوان به آرزوي ديرنه اش رسيد ودوباره مجلس درس البته نه مثل قبل به صورت مخفي بلكه به صورت علني وآشكار براي همه برپا شد…

دوباره مجالس حديث رونق گرفت وخورشيد بغداد بر شهر خاموش نور افشاني كرد.

در كلاس درس امام هميشه آن جوان را در كنار خود مي نشاندند ومي گفتند: براستي اينست دانشجوي واقعي.

تا اينكه روزي بقي سر درس حاضر نشد. امام از شاگردانش پرسيد: ابن مخلد را امروز در ميانتان نمي يابم، كسي او را نديده ويا از او خبري ندارد؟

گفتند: آري، در بستر بيماري بسر مي برد…

امام اندوهگين شدند وآدرس او را از دوستانش گرفته از مسجد خارج شدند.

مردم بغداد با ديدن امام در خيابان متعجب شدند چرا كه امام يك مسير بيشتر را طي نمي كردند(خانه ومسجد)

پس چه اتفاقي افتاده كه امروز امام راهش را تغيير داده است!

مردم نيز با ديدن امام به دنبال او به راه افتادند به خانه مخلد رسيدند وارد شدند مخلد را ديد كه در اتاقي بدور از زرق وبرق وبدور از همه ماديات دنيوي سرش را بر روي بالشتي فقيرانه وكوچك گذاشته از درد، تسبيح وذكر گويان بدور خود مي پيچد، در كنارش يك كوزه آب، يك قلم ودوات وچند دفتر گذاشته است، با آرامي كنار او نشست دست لطيف ومهربان خود را در دستان او نهاده واحوالش را جويا شد اما با اين حال شكر وسپاس خداوند را بجاي مي آورد.

امام گفتند: اي مخلد قدر مريضيت را بدان چرا كه در آن احساس سلامتي از دستت مي رود ودر آن ثوابي را كسب مي كني كه در سلامتي كسب نمي كني، وقدر عافيت وسلامتيت را درياب چرا كه در آن ثوابي را مي تواني كسب كني كه در مريضيت نمي تواني كسب كني.

بعد از اينكه ابن مخلد حديثهاي پيامبر از روايت امام احمد بن حنبل بطور كامل ياد گرفت به سرزمينش يعني اندلس باز گشت او اولين كسي بود كه حديث پيامبر را به اندلس به ارمغان آورد در اندلس نيز آرام ننشست وشروع به دعوت كرد وبعدها كتابي به نام”الميسر در تفسير قرآن” نوشت وكتاب ديگري در حديث پيامبر نوشت كه علماي اسلامي مي گويند كه اگر امروز اين كتاب وجود مي داشت شايد از كتاب حديث احمد بن حنبل نيز برجسته تر مي بود.

ولي متأسفانه اين كتاب در زير چكمه هاي سربازان دشمن كه بارها وبارها اندلس را با آتش حقد وكينه خود سوزاندند از بين رفته نابود شد.

اگر چه دشمنان توانستند كه كتاب ايشان را ازبين ببرند اما هرگز نتوانستند نام اين مرد بزرگ را از قلب تاريخ بشريت حذف كنند، زبان تاريخ هميشه نام بقي بن مخلد را زمزمه خواهد كرد.

آري بقي ابن مخلد يعني يكي از ستارگان تاريخ بشريت!


مهتدین

Mohtadeen.Com

 

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«
در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010