من از یک خانواده ی یهودی ساکن نیویورک هستم. مادرم اهل اس. ای. و یهودی بود. او هرگز از این بابت احساس راحتی نمی کرد. وقتی که پدرم فوت کرد او با یک کاتولیک ازدواج کرد و خودش هم کاتولیک شد و ما را هم بر همین دین تربیت نمود. از پنج سالگی آموخته بودم، که عیسی مسیح خدا است. هیچ وقت با این موضوع کنار نمی آمدم.
بعد از مدتی به فیلیپین که زادگاه ناپدریم بود نقل مکان کردیم. در آنجا زندگی برایم تحمل ناپذیر بود. ناپدریم خیلی راحت به من و برادرم ناسزا می گفت، زندگی برایمان سخت شده بود. در املا ضعیف بودم، برادرم مشروبی شده بود. وقتی که به آمریکا برگشتیم، مجبور به ترک خانه شدم. به وسیله ی کار کردن زندگی خود را می چرخاندم. هرگز فرصتی برای خداوند نداشتم. به هر حال فکر نمی کردم خدا به من کمک کند. هر گاه به ریشه و اصل و اساس خود برمی گردم می فهمم که یهودیت هیچ حسی به من دست نمیداد.
گاهی اوقات که مسلمانان را می دیم، این تأثیر را بر من داشت، که از خودم بپرسم چرا آنها اینقدر متفاوت اند و چرا به این روش لباس می پوشند؟ از این زمان به بعد فکر اسلام مرتب به ذهنم خطور می کرد، بنابراین سعی کردم تا در مورد آن تحقیق کنم.
در مورد تاریخ اسلام و زندگی نامه ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم مطالعه کردم، و این ها مواردی بودند که به آن ها رسیدم: عطوفت و صبر در رویارویی با سختی ها.
به نظر می رسید که زندگی من هدفی نداشت، بنابراین تصمیم گرفتم که بیشتر در این مورد بدانم. بعد از خواندن قسمت هایی از قرآن ( مانند سوره ی فاتحه )، دانستم این که این موطن من است، همان منزلگاهی است که می خواهم به آن برسم.
اکنون از اینکه مسلمان شده ام هرگز پشیمان نیستم. همیشه به خداوند یگانه ایمان داشته ام و همیشه بعضی ازمسائل برایم آسان نبوده اند. قبل از اینکه به اسلام روی بیاورم مادرم به خاطر سرطان فوت کرد، ولی به واسطه ی ایمان قلبیم توانستم با این غم کنار بیایم و تنها با یاد خداوند بود که دردهایم تسکین پیدا می کرد.
این تنها شیوه ی زندگی واقعی است که به بشر آموخته شده است، و آخرین فرصت برای یک تغییر اساسی در وجود ماست. امیدوارم تمام انسان ها بتوانند به این حقیقت که اسلام راه حق است، دست یابند. آمین!
والسلام.
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|