به نام خدا
ببینید چگونه برخی اوقات یک پیرمرد کهنسال عبرتی برای انسان می شود. او همیشه زبانش به ذکر خداوند تر بوده و ذکر و یاد خدا را دوست می داشت.
وی همیشه این ورد را بر زبان داشت: سبحان الله و بحمده... سبحان الله العظیم...
هرگاه در راه خود به غافلی می رسید او را نگه داشته و با زبان ساده و بی پیرایه اش می گفت: "فرزندم دو عبارت سبک بر زبان و سنگین در ترازوی اعمال و دوست داشتنی نزد خداوند رحمان هست: سبحان الله و بحمده... سبحان الله العظیم)
او این عبارات را همه جا، در نانوایی و ...، تکرار می نمود.
یک بار این پیرمرد بیمار شده و به بیمارستان رفت. پزشکی که معالجه ی او را به عهده داشت کافر بود. پیرمرد صالح از شدت بیماری بیهوش شد. وقتی به هوش آمد و این پزشک کافر را دید گفت: «پسرم دو عبارت سبک بر زبان و سنگین در ترازوی اعمال و دوست داشتنی نزد خداوند رحمان هست: سبحان الله و بحمده... سبحان الله العظیم..»
پزشک مذکور با تعجب گفت: «این چه می گوید؟!... اولین کلماتی که بعد از به هوش آمده می گوید چیست؟!..»
مترجمی را آورده و آنچه پیرمرد می گفت را برایش ترجمه کردند. پزشک کافر از این گفته متأثر گشته و به خاطر همان اسلام آورد!
منبع: کتابچه «قصص و عبرات» شیخ فهد الجمیل
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|