به نام خدا
جین جاکسون
من چهل و هشت سال سن دارم و اهل استرالیا می باشم. در یک خانواده ی کاتولیک به دنیا آمدم و این دین از والدینم به عنوان میراث به من رسید. به مدرسه ی کاتولیک فرستاده شدم، از تعلیماتی که در آنجا دیدم تصویری از خدا و معنویت در وجود من نقش گرفت. با این وجود این دو هرگز نتواستند قلبم را به تسخیر درآورند و برایم غیر قابل درک بودند.
همچنین با افکار مسیحیت نیز کنار نیامدم. احساس می کردم لباسی است که اصلاً اندازه ی تنم نیست. آن را پوشیدم و تا سن بیست سالگی تحمل کردم. در این موقع به کلی افکار دینی را کنار گذاشته و حداقل تا بیست و پنج سال بعد دیگر به آن فکر نکردم.
در این مدت داشتم به زندگی راحت و بدون هیچ مشکلی ادامه می دادم. ازدواج کردم و به مسافرت می رفتم. نبود بچه در زندگی هیچ مسئولیتی را روی دوش من نگذاشت. از لحاظ مالی تأمین بوده و هر چیزی که دلم می خواست در اختیارم بود.
زندگی خوبی بود ولی هیچ هدفی در آن به چشم نمی خورد. با نگاهی به گذشته سال های طلایی از دست رفته را به یاد آوردم و این موضوع خیلی برایم دردناک شد که همه ی این سال ها گذشت و من سرگردان در پی سایه ی خوشبختی بودم.
پس از مدتی خداوند شانسی دوباره به من داد تا خودم را از این منجلاب پوچی نجات دهم. از لحاظ شخصیتی وضعیتم به کل تغییر کرد. از همسرم جدا شدم، و تنها به زندگی ادامه دادم. با فشارهایی که از هر سو به من وارد می شد خودم را در بی معنایی و پوچی کامل می دیدم.
در این بین شروع به مطالعه ی تمام ادیان نمودم، سعی کردم تا مروری بر آموخته های دین سابقم کاتولیسم داشته باشم ولی هیچ احساسی نسبت به آن به من دست نداد. سپس با یکی از همسایه هایم که مرد مسلمانی بود آشنا شدم و با او به گفتگو درمورد دین اسلام پرداختم. آن موقع چیزی از اسلام نمی دانستم، تمام مطالعات من درباره ی بودیسم، مسیحیت، هندو و غیره بود. با رسیدن به اسلام به نظر می رسید باید خط بطلانی بر روی دانسته های پیشین خود بکشم. بنابراین وقتی درباره ی دینش از وی سؤال کردم در پاسخ گفت: "دین زیبا و ساده ای می باشد". به آرامی درباره ی آن توضیح می داد و وسوسه شدم تا به مطالعه ی آن بپردازم.
پاسخ وی در چندین جمله ی ساده خلاصه می شد و دین خود را به زیبایی بیان می نمود. قبلاً هیچ گاه با چنین چیزی روبرو نشده بودم. داشتن دین همیشه برایم یک وظیفه به حساب می آمد و چیزهایی که باید آموخته شود، باری به دوش و مشکلی اضافه بر زندگی، ولی هیچ وقت واقعی به نظر نمی رسید.
چیزی از اسلام نمی فهمیدم اما با این حال به چشم فرصتی به آن نگریستم، اتفاقی که برگشت ناپذیر بود. سپس تصمیم گرفتم به یادگیری دین اسلام بپردازم. ابتدا آزمایشی چند کتاب تهیه کرده و از طریق سایت های اسلامی به گردآوری اطلاعات پرداختم. روزی به مسجد برانسویک ملبورن رفتم و در آنجا یک جلد قرآن به من داده شد. هر چقدر بیشتر آن را می خواندم بیشتر جذب حقایق قرآن می شدم. سپس کتابی راجع به زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم را مطالعه کردم. با آمدن ماه رمضان برای نشان دادن همبستگی میان خواهران و برادران مسلمان شروع به روزه گرفتن نمودم، باید بگویم که خیلی مفید واقع شد.
آموختن نماز بهترین تجربه ی زندگیم بود. از روی کتاب روش نماز خواندن را فرا گرفتم. از همان لحظه ای که مانند تمام مسلمانان جهان نماز خواندم، برای اولین بار در زندگیم احساس ارتباط نزدیک با خداوند را در خود حس نمودم.
برای به دست آوردن آگاهی بیشتر از این کتاب به آن کتاب از این سایت به آن سایت پناه می بردم. یک روز برای نماز جمعه به مسجد پریستون رفتم، در آنجا با دو خواهر مسلمان آشنا شدم. آنها مانند فرشته بودند، خیلی به من کمک کردند و با گرمی از من استقبال نمودند. در همان ماه رمضان، دسامبر 1999، شهادتین خود را اعلام کردم.
در این میان مورد حمایت گروهی از مسلمانان ملبورن واقع شدم که از در اختیار گذاشتن هر گونه اطلاعات و تجربیات و منابع اسلامی به من دریغ نکردند. مرتب با خدا در ارتباط بودن از طریق نماز ارزش وبهای آن را نزد من دو چندان ساخت.
اسلام برای من دین واضح و شفافی است، هر روز برایم تازگی خاصی دارد. خیلی تحت تأثیر حقیقت این دین بزرگ واقع شدم که باعث شد مسلمان شوم. کافی است که به ندای قلبت گوش فرا دهی، تا بدون دستور العمل، تلقین فکری، رسومات من درآوردی دینی به واقعیت امر برسی.
چنانچه می دانیم اسلام پر از تشریفات مذهبی می باشد ولی هر یک از این ها چنان ساده با فعالیت های روزمره مانند حرف زدن، غذا خوردن، نماز خواندن، و غیره در آمیخته است که هر لحظه باعث می شود فکر کنیم زندگی برای ما تازگی دارد.
شما سالها، ماه ها، روزها را با مسحیت طی می کنید ولی هیچ گاه نام خدا را نمی شنوید. به همین دلیل وقتی با اسلام آشنا شدم برای اولین می دیدم که هر چیزی با نام خدا آغاز می شود. خدا را شکر که با این دین مبین آشنا شدم و در مسیر حق گام نهادم.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|