پل وقتی که مسلمان شد هنوز یک دانشجو بود، وی در حالی که در یک بستنی فروشی کار می کرد از طریق مسلمانان اهل پاکستان با فرهنگ و دین اسلام آشنا شد. او سفرش به سوی اسلام را چنین بیان می کند:
من از طریق دانشجویان مسلمان و ارتباط با آنها با دین اسلام آشنا شدم. برایم خیلی جالب بود که درباره ی مردمی فکر کنم که در زندگیشان تنها یک شریک داشته باشند و به او آسیبی نرسانند. من فقط ترجیح می دادم که روش زندگیم را بر اساس آیات قرآن تغییر دهم. خیلی متعجب شدم وقتی که فهمیدم بیشترین تأکید قرآن بر علم و دانش می باشد.
پس از مدتی به وسیله ی یکی از دوستانم با پزشکی مسلمان آشنا شدم که چند سال از من بزرگتر بود. ما با هم به بحث و گفتگو راجع به اسلام می نشستیم. این جا بود که من به آنها گفتم می خواهم مسلمان شوم.
یک روز آنها را به بستنی فروشی که در آن کار می کردم دعوت نمودم، و در همان جا در برابر آنها شهادتین خودم را اعلام کردم. می دانستم که می بایست مانند دیگر تازه مسلمانان در مسجد این کار را می کردم. ولی برای من مذهب یک چیز فیزیکی نبود، بلکه آن باید در قلب انسان جای بگیرد.
تا قبل از اینکه مسلمان شوم هرگز به مسجد نرفته بودم. وقتی برای اولین بار به آنجا قدم گذاشتم، از هر زبان و ملیتی مسلمانانی را می دیدم که گرد هم آمده اند.
برای والدینم این موضوع عادی به نظر می رسید. وقتی که خوردن گوشت خوک و الکل را ترک نمودم، آنها فهمیدند که تغییر کرده ام. پس از گذشت یک سال به زیارت خانه ی خدا رفتم. حالا دیگر خود را یک مسلمان واقعی می دانم و سعی می کنم از دستورات و فرامین اسلام سرپیچی ننمایم.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|