به نام خدا
این داستان در یکی از روزهای عید اتفاق افتاد. آن روز در اتاقم نشسته و به مادرم فکر می کردم. او بیمار بود و می دیدم که هرروز درد می کشد و کاری از دست من برنمی آمد.
من امید به خدا را از دست داده و قلبم پر از غم و اندوه گردید. شیطان نیز در درونم وسوسه می نمود. چنین شد که از همه چیز بدم می آمد. احساس نومیدی کرده و با خود گفتم آخر چرا او از بیماری شفا نمی یابد؟ پناه بر خدا قلبم پر از شک و تردید و اندوه شده بود.
همان روز وارد اتاق مادرم شده و دیدم کتاب قرآن را گرفته و با وجود بیماری آن را قرائت می کند و امیدش به خداوند را از دست نداده است. به خدا قسم همان لحظه دریافتم که لازم است توبه نمایم.
می دانید کدام آیه را شنیدم که او قرائت می نماید؟ «و إن یمسسک الله بضرٍ فَلا کاشِفَ لهُ إلّا هو و إن یُردکَ بِخیرٍ فَلا رادَّ لِفضلِه»
قسم به خدا که نشسته و گریستم و اشک از چشمانم سرازیر گشت. دانستم که خداوند پاسخ اندوه و شک های من را داده است. فهیمدم که در پس هر سختی و تنگنایی آسانی و راحتی است.
شکر خدا که از روز بعد مادرم حالش کم کم بهتر شد. من در تاریکی بودم و بیماری مادرم سببی برای روشن شدن من و اقدام به توبه و بازگشت بود.
الحمدلله.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|