10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328941
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1349 تعداد مشاهده : 845 تاریخ اضافه : 2011-01-30

 

داستان اسلام آوردن یانی از استرالیا


من پسری هجده ساله هستم که با پیشینه ی یونانی در سیدنی استرالیا زندگی می کنم. خدا را شکر در سال 2008, به دین اسلام مشرف شدم.

از وقتی که بچه بودم همیشه به وجود خدا اعتقاد داشتم و شیفته ی ارتباط با او بودم, به همین دلیل در سن نوجوانی کاملاً به فردی مذهبی تبدیل شدم. قبل از اسلام آوردنم به آیین مسیحیت ایمان داشتم. هنگامی که به سن شانزده سالگی رسیدم, تغییراتی در خود احساس نمودم. کم کم وارد سن بزرگ سالی می شدم و دیدگاهم نسبت به زندگی تغییر کرد، بنابراین شروع کردم به جستجوی پاسخی برای سؤالاتم, واهدافی که در زندگی داشتم و اینکه بعد از مرگ چه اتفاقی برایم خواهد افتاد.

در انجیل و مسیحیت به دنبال پاسخ می گشتم, به هر حال هیچ کدام از اعتقادات مسیحی احساسی در من به وجود نمی آورند. در آن خیلی احساس رابطه ای روحانی با خداوند نمی کردم.

به دلیل اینکه نتوانستم در مسیحیت پاسخی منطقی بیابم, به سوی بی دینی کشیده شدم. چون خانواده ام زیاد به مذهب توجه نداشتند بنابراین نسبت به زندگی معنوی من زیاد اهمیت نمی دادند. در این میان دوران نوجوانیم داشت کم کم سپری می شد و من به دنبال چیزهایی بودم که به وسیله ی آن بتوانم سطح زندگیم را بالا ببرم.

مدتی به سمت سیگار و مواد مخدر و الکل کشیده شدم, موزیک راک گوش می دادم و به مهمانی های آن چنانی می رفتم. با والدینم دچار مشکل شدم و خیلی کم به خانه می رفتم. نمرات درسیم پایین آمدند زیرا کمتر به آنها توجه می کردم. با کسانی دوست شدم که ظاهر و باطن آنها با هم بسیار فرق داشت.

حالا که به گذشته می نگرم می بینم که به طور غیر عادی و مرموز چیزهایی در زندگیم اتفاق افتادند. در یکی از مهمانی ها به نکته ی قابل توجهی دست یافتم. از آن به بعد کاملاً از سیگار کشیدن و الکل و مواد مخدر دست برداشتم. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم, احساس بدی نسبت به خودم داشتم. به یاد گذشته ها افتادم و از اینکه دوستان و والدینم را دل آزرده ساختم خیلی ناراحت شدم. حسرت روزهایی را می خوردم که اهداف و افکارم برایم اهمیت داشتند.

در این اثناء شروع کردم به پیدا کردن دوستان جدیدی در مدرسه, و با یکی از همکلاسی هایم که اهل لبنان بود دوست شدم. خانواده اش بسیار پایبند به اسلام بودند, فهمیدم که او مانند خیلی از دوستانی که داشتم نبود. در ابتدا نمی دانستم که او مسلمان است, و درمورد اسلام فقط از رسانه ها چیزهایی شنیده بودم و بیشتر از آن هیچ شناختی راجع به اسلام نداشتم.

یک روز وقتی به خانه یشان رفته بودم, در اتاقش کتاب های زیادی به زبان عربی وجود داشت. در میان آنها کتابی با عنوان ترجمه ی قرآن از یوسف علی توجه مرا به خود جلب نمود. آن لحظه بود که فهمیدم او مسلمان است, بنابراین شروع به پرسیدن سؤالاتی درمورد اسلام از او نمودم.کم کم شیفته ی اسلام شدم, تصمیم گرفتم از طریق اینترنت به جستجوی این دین جدید بپردازم. به نوارهای صوتی اسلامی گوش می دادم و کتاب می خواندم. هر وقت که فرصت می کردم به قرآن گوش می دادم و مجذوب آن شده بودم. هر یک از حقایق قرآن که برایم کشف می شد بیشتر از آن خوشم می آمد.

پس از دو ماه درمورد مسلمان شدن با دوستم مشورت کردم, و تصمیم گرفتم شهادتین خود را اعلام نمایم. والدینم از این موضوع خبر نداشتند زیرا همانطور که گفتم اهمیتی به مسائل معنوی من نمی دادند. امیدوارم روزی بیاید که بتوانم این موضوع را به آنها بگویم و از من حمایت کنند.

به تمام رفتارهای ناپسند خاتمه دادم, و سرانجام به پاسخ هایی که در پی آنها بودم رسیدم. خیلی واضح است که قرآن پیامی از جانب پروردگار برای هدایت بشریت می باشد. از وقتی وارد دین اسلام شده ام خدا را شکر تمام مشکلاتم به پایان رسیده است. جای داردکه بگویم توانستم با حمایت دوست مسلمانم و مرکز اسلامی که می شناختم مورد حمایت و پشتیبانی قرار گرفتم, و این خلاصه ی داستان اسلام آوردن من بود.

پایان


ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010