وقتی که شهادتین را اعلام نمودم این جمله را بر زبان و قلب خود جاری ساختم: گواهی می دهم به غیر از الله هیچ خدایی وجود ندارد، و محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر و فرستاده ی خداوند می باشد.
داستان اسلام آوردن من بسیار جالب است. هم اکنون بیست و چهار سال سن دارم، تقریباً هشت سال پیش شهادتین را اعلام نمودم. در آن زمان در دبیرستان تحصیل می کردم. والدینم هر دو مسیحی هستند و پدرم خیلی مذهبی می باشد. مادرم می خواست که من و برادرم به خواسته ی خودمان مسیر معنوی را در زندگی بیابیم. ولی بر عکس پدرم می خواست که ما را طبق آیین مسیحیت تربیت نماید.
به هر حال والدینم وقتی که من خیلی بچه بودم (حدود سه سالگی) از هم جدا شدند، و مادرم حضانت ما را بر عهده گرفت. هنگامی که با پدرم به کلیسا می رفتیم را به یاد دارم، همیشه در کلیسا خوابم می برد و پدرم سعی می کرد به هر روشی که شده مرا را بیدار نگه دارد. رفتن به کلیسا برای من بسیار خسته کننده و کسالت آور بود، کم کم از آن تنفر پیدا کردم.
آخرین باری که به کلیسا رفتم دوازده سالم بود، بعد از اینکه کمی بزرگتر شدم و درمورد تاریخچه ی زندگی مردم کشورم بیشتر دانستم، و اینکه مردم چگونه در پی مذهب قابل قبول خود بوده اند، از کلیسا دوری جستم.
پس از آن حاجی مالک شاباز توجه مرا به خود جلب کرد. شروع به پرسیدن سؤالاتی درمورد مسائل معنوی نمودم، که چرا مردم با وجود آگاهی از وضعیت روحانی خودشان همچنان سر جای خود باقی می مانند و پیشرفتی نمی کنند؟ در سال 1990، خوردن گوشت خوک را ترک نمودم، زیرا فهمیدم که خوردن آن برای انسان جایز نمی باشد.
دقیقاً نمی دانستم دارد چه اتفاقی برایم می افتد، و یک سال بعد، نشانه های دین اسلام را در خودم یافتم. در همان اعوان دختر عمویم نیز مسلمان شده بود، و درمورد زندگی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم چیزهایی برایم تعریف می کرد. او حجاب اختیار کرده بود، شاید اولین مسلمانی بود که تا به حال دیده و یا با او صحبت کرده بودم.
یکی دیگر از دلایلی که باعث شد از مسیحیت فاصله بگیرم این بود که چرا باید انسانی را بپرستم؟ چون من از قبل به خداوند ایمان داشتم. ولی نمی دانستم به چه روشی باید خدا را بپرستم. اسلام به تمام سؤالات من پاسخ داد و اینکه چگونه با خداوند رابطه داشته باشم. اسلام به من آموخت که چطور زندگی کنم، و چگونه نماز بخوانم.
وقتی برای اولین بار به مسجد رفتم احساس قوی بودن به من دست داد. اسلام به من حس مسئولیت پذیری و آرامش داد. باعث شد تا بلافاصله آن را قبول نمایم. به جای اینکه فقط روزهای یکشنبه متوجه عبادت پروردگار شویم، در این دین مبارک ما بیشتر با خدا در ارتباط هستیم، به طوریکه روزانه پنج مرتبه نماز می خوانیم.
وقتی برای دومین بار به مسجد رفتم شهادتین خودم را اعلام نمودم.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتدین
Mohtadeen.Com
|