این داستان در مدرسه ی من، که ممتازترین مدرسه جامع تربیتی در منطقه ی خلیج فارس و بهترین آن ها است، اتفاق افتاده. مدرسه ی ما انگلیسی بوده و نصف معلم های آن اروپایی و آمریکایی و البته مسیحی هستند.
من سعی در دعوت آن ها به دین اسلام داشتم. من به روانی انگلیسی حرف می زدم. کتاب هایی درباره ی اسلام را با خود برده و آن ها را به همراه نواری که به زبان انگلیسی ترجمه شده بود، به یکی از خانم معلم ها دادم. او به زبان انگلیسی گفت: متشکرم دختر جان، به خاطر این هدیه ی خوب.
روز بعد، صبح زود، به مدرسه رفتم و او را دیدم که از در مدرسه وارد می شود. او روسری به سر داشت و لباس بلندی به تن کرده بود و نور اسلام از چهره اش می تابید. او به من گفت که به واسطه ی کتاب ها و نواری که به من دادی مسلمان شدم. او من را با شور و شعف بسیار در آغوش گرفت که او را به دین اسلام دعوت نموده بودم.
ماه ها گذشت و بواسطه ی حرف های او بیشتر معلمان زن ان مدرسه مسلمان شدند. بعد از آن مدیریت مدرسه به من جایزه داده و دکترهایی از آمریکا به مدرسه ی ما آمده و از ان بازدید نمودند. آن ها جایزه ی بزرگ تری به من دادند. من به آن ها گفتم: این کار بر ما واجب بوده و دین اسلام به ما چنین می فرماید.
والســلام.
منبع: http://www.islam4m.com/storyshow-206.html
ترجمه: مسعود
سایت مهتـدین
Mohtadeen.Com
|