دکتر ثریا کاملا داس، در یک خانواده ی هندو ی سنتی به دنیا آمد. او در سن شصت و پنج سالگی به دین اسلام مشرف شد، و نام ثریا را برای خود انتخاب نمود. مردم بسیار متعجب شدند از اینکه چگونه شخصیتی با این همه شهرت و افکار متمرد، متوجه دین اسلام شده است.
برای یک هندوی ثروتمند و مشهور جرأت و رشادت بسیاری را می خواهد تا به دین اسلام روی بیاورد و با خشم و غضب شدید هندوها مواجه شود. مراسم برگزاری شعر و داستان نویسی در هند و سرودن اشعاری درباره ی خدایان هندو توسط شاعره ی جوان دکتر کاملا داس از سال ها پیش وجود داشته، ولیکن هم اکنون وی اشعارش را فقط درباره ی عظمت خداوند می سراید.
داستان اسلام آوردن کاملا به بیش از پانزده زبان ترجمه شده است، مجموعه ی اشعار وی به زبان انگلیسی از جمله؛ تابستان در کلکته، الفبای زندگی، خانه ی کهنه ی قدیمی و غیره می باشند. وی در این زمینه جوایز بسیاری را کسب کرده است.
طبق گفته ی روزنامه ی بومبایی: کاملیا داس اخیراً تصمیم گرفته تا مسلمان شود، و نام خویش را به ثریا تغییر داده است. وی اولین بار نیست که خود را درگیر مباحثات نموده، بلکه در گذشته هم با نوشتن مطالبی تنفر خویش را ابراز داشته است. تصمیم وی برای پذیرش اسلام، باعث به وجود آمدن سیل عظیمی از مباحثات و نقد ادبی از آثار وی شده است.
روزنامه ی تایمز ایندیا از طریق تلفن با وی مصاحبه ای داشته که در اینجا بیان شده است:
سؤال: چه موقع واقعاً تصمیم گرفتید به دین اسلام روی بیاورید؟
پاسخ: دقیقاً زمان آن یادم نیست، ولی این موضوع به بیست و هفت سال پیش بر می گردد.
سؤال: چرا اجرای این تصمیم تا این حد طول کشید؟
پاسخ: وقتی تصمیم خودم را به همسرم اعلام داشتم او گفت که صبر کنم، طبق توصیه ی وی کتاب های زیادی را درباره ی اسلام خواندم. دوباره تصمیم اسلام آوردن را موقعی که می خواستم برای مجلس کاندید شوم را پیش کشیدم.
در آن وقت بچه هایم هنوز ازدواج نکرده بودند و من نمی خواستم اسلام آوردن من زندگی آنها را دچار آشفتگی نماید. هم اکنون همه ی آنها از موقعیت خوبی برخوردار هستند و از زندگیشان راضی می باشند. از این رو حالا تصمیم خودم را علنی کرده ام.
سؤال: چه کسی اسلام را به شما معرفی نمود؟
پاسخ: اولین آشنایی من با اسلام وقتی بود که با دو بچه ی نابینای مسلمان برخورد کردم. از طرف انجمن کمک به نابینایان داوطلب شدم تا درس خواندن را به آنها یاد بدهم.
سؤال: چه چیزی در اسلام شما را مجذوب خود ساخت؟
پاسخ: من از حجاب زنان مسلمان خوشم می آید. شیوه ی زندگی سنتی زنان مسلمان را دوست دارم.
سؤال: اما فکر نمی کنید که این پوشش روی آزادی شما تأثیر گذار باشد؟
پاسخ: من آزادی به آن معنا را نمی خواهم، به اندازه ی کافی به خودم اعتماد دارم. آزادی مثل باری روی دوشم می ماند. می خواهم این رهنمودها روش زندگیم را منظبط و تعدیل نماید. می خواهم این مهارت ها از من حمایت کنند. من پشتیبانی می خواهم نه آزادی. می خواهم بنده ی تابع خداوند باشم. در حقیقت طی این بیست و چهار سال گذشته بارها حجاب پوشیده و گاهی آن را کنار می گذاشتم. زنان با حجاب دارای احترام خاصی هستند. در کل با زیر سایه ی حجاب است که زنان از ناملایمت ها محفوظ می مانند.
سؤال: مهمترین دلیل پذیرفتن اسلام چه بود؟
پاسخ: اخیراً سفری به مالابار کاچی داشتم. تقریباً غروب آفتاب به مقصد رسیدم، این غروب خورشید به طور شگفت انگیزی زیبا بود و چند لحظه چشمانم را به آن خیره کرده بودم. ناگهان احساس کردم نور سفیدی از درون آن برخواست و به من گفت کی می خواهی به دین اسلام روی بیاوری؟ این چند ثانیه فکر کردم به خواب رفته ام، سرانجام پیام خودم را دریافت کردم.
سؤال: چه کسی در این بین بیشتر از همه از شما حمایت کرد؟
پاسخ: کس به خصوصی وجود نداشت، همسرم چند سال پیش فوت کرد. و من نیاز به حمایت داشتم. وقتی او زنده بود مرا تشویق می کرد تا درمورد حقیقت تحقیق کنم.
سؤال: آیا فرزندانتان تصمیم شما را قبول دارند؟
پاسخ: بله صد درصد. آنها به تصمیم من احترام می گذارند.
پایان
ترجمه: مسعود
سایت مهتــدین
Mohtadeen.Com
|