شماره مقاله :

میشل، یهودی که به دین اسلام روی آورد.

با دقت به بررسی ادیان پرداختم، ولی در پایان تسلیم زیباترین آنها شدم.

در خانواده ای یهودی در آمریکا به دنیا آمدم. هنوز بچه بودم که پدرم فوت کرد، و مادرم با یک کاتولیک ازدواج نمود و ما را طبق آیین کاتولیک بزرگ کرد. پنج سالم بود که به من گفته شد مسیح خدا است. هیچ وقت با این دیدگاه کنار نیامدم.

پس از مدتی به فیلیپین نقل مکان کردیم چون ناپدریم در آنجا کار پیدا کرده بود. زندگی در آنجا غیر قابل تحمل بود. ناپدریم با من و برادرهایم رفتار توهین آمیزی داشت. باعث شد زندگی برایمان جهنم شود. در صحبت کردن مشکل پیدا کردم و برادرانم دچار بی بندو باری شدند.

وقتی بزرگ شدم به آمریکا برگشتیم، مجبور شدم خانه را ترک کنم. سخت کار می کردم و از خودم مراقبت می نمودم. هیچ گاه فرصت شناخت خدا را نداشتم، با این حال او همیشه کنار من بود.

احساسی نسبت به یهودیت نداشتم بنابراین دیگر نمی خواستم در این مسیر گام بردارم. با تعدادی مسلمان آشنا شدم، از خودم می پسیدم که چگونه چنین لباسی می پوشند؟ و چه چیزی باعث شده آنها تا این حد متفاوت به نظر بیایند؟

همچنان زمان می گذشت، دوباره فکر اسلام به ذهنم باز گشت. سعی کردم درمورد آن اطلاعات بیشتری به دست آورم. داستان زندگی حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را خواندم. صبر و بردباری که از خصوصیات ایشان می باشد را الگوی خود قرار دادم.

به نظر می رسید زندگی من مسیر مشخصی ندارد، بنابراین مصمم شدم تا چیزهای زیادتری یاد بگیرم. سپس شروع به خواندن بخشی از قرآن نمودم. فهمیدم که به سرمنزل هدایت رسیده ام، و این جا همان جایی است که می خواستم به آن برسم. مسلمان شدم و دیگر هیچ گاه از تصمیم خود برنگشتم.

این جا بود که وحدانیت خداوند معنی پیدا کرد، و درک این موضوع تا به امروز برایم سخت بود.

بعد از اینکه به دین اسلام مشرف شدم، مادرم از دنیا رفت. به خاطر قدرت ایمانی که داشتم توانستم این غم و ناراحتی را پشت سر بگذارم. تنها قدرت رسیدن به خداوند است که می تواند از غصه هایم کم کند. حقیقت به زندگی انسان معنی می بخشد، و این آخرین شانس برای تغییر همیشگی ما می باشد.

آرزو دارم که تمام انسان ها به حقیقت جاودانه که همان دین صلح و آرامش اسلام است، دست پیدا کنند.

پایان

والســلام.

ترجمه: مسعود

سایت مهتــدین

Mohtadeen.Com