10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328191
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1295 تعداد مشاهده : 740 تاریخ اضافه : 2010-12-29

 

چیزی بیش از یک مذهب، شرح حالی از مریم عبدالله

وقتی که با همسرم دچار اختلاف شدیدی شدیم به او گفتم که دیگر نمی خواهم با تو زندگی کنم بنابراین همراه فرزندانم از خانه فرار کردیم. برای همیشه آن شهر و کشور را ترک نموده و به مکان جدیدی نقل مکان کردم. خداوند ما را نجات داد.

بیست و هفت سالم بود، برای بقای خانواده ی کوچکم شروع به مسافرت کردم. حالا در یک کشور و شهر تازه ای بودم. سرنوشتم در دست کسی بود که در هر لحظه کمکم می نمود. به یک کلیسا رفتم و همچنین به نجات زندگیم می اندیشیدم.

در طی آن سال ها، مجبور بودم تمام وقت کار کنم. سرانجام برای کار به مدرسه رفتم، به صورت معجزه آسا مدیر مدرسه مرا پذیرفت و توانستم برای فرزندانم غذا و مکان مناسب گیر بیاورم. همچنان خداوند مرا یاری می داد تا جائیکه بیست سال سپری شد، در این سال ها در جاده ای پر از سنگلاخ حرکت می کردم.

 نمایش نامه ی زندگی برای پناه گرفتن پایانی نداشت. ولی خداوند در هر قدمی همیشه با ما بود. و لو آنکه نمی دانستم که چگونه باید او را پرستش کنم و یا اسلام را بیابم. من هرگز داستان بانو هاجر را فراموش نخواهم کرد. این چیزی بود که مرا در لحظات نبود پول برای غذا و لباس کافی برای بچه هایم حفظ می نمود.

به خاطر داشتم. اما من به راستی ماجراجو و ریسک پذیر بودم. تصمیم گرفتم به جستجوی خدا بپردازم. هر مذهب و کتاب مقدسی را که می شناختم مورد مطالعه قرار دادم. با مسیحیت میانه ی چندانی نداشتم. تاریخچه ی مسیحیت را خوانده و به واقعیت پی برده بودم.

این تاریخچه باعث ایجاد سؤالاتی در من شد، درمورد اینکه چطور آیین ابراهیمی توسط معلم و پیام آوری استثنایی در دنیا منتشر شد. پیامی که با دیگر مذاهب موجود به تضاد برخواست.

واقعاً از کجا می توانیم به حقیقت دست پیدا کنیم؟ مطالعاتی راجع به سیکیسم، بودیسم، چندین دیدگاه در مسیحیت، هندوئیسم، و تعدادی کتاب مقدس داشتم. هر کدام از این ها در طول گذشت زمان تحریف شده بودند. اشتیاق من برای داشتن سؤالات معنوی در زندگی بیشتر و بیشتر می شد. حتی نظریه ی جدید فیلسوفانه و اینکه چطور مستقیماً با زندگی در ارتباط است را مطالعه کردم ولی پوچ و بی هدف بود.

وضعیت زندگیم رو به بهبود بود. به عنوان منشی در یک کلینیک پزشکی استخدام شده بودم و حالا می توانستم برای فرزندانم امکانات زندگی را به راحتی فراهم کنم. زمان تغییر فرا رسیده بود و آماده ی جستجوی نهایی درقلب و ذهن خودم بودم.

خواهان چیزی بیشتر از مذاهب دیگر بودم. می خواستم روش زندگیم مرا به خدا برساند، و در اولین قدم تسلیم ذات یگانه ی او شدم. در طی این جستجوها اسلام و قرآن را فراموش کرده بودم. خیلی عجیب بود. ولی می دانستم خداوند مرا به سوی خویش هدایت خواهد نمود.

در جولای 2006، به یک بیمارستان فرستاده شدم. در آن بیمارستان یک روان پزشک مسلمان کار می کرد. من در بخش بالینی کار می کردم. گاهی با هم صحبت می کردیم و بعضی اوقات این صحبت ها به سوی مذهب کشیده می شد. و من توسط این فرد با اسلام آشنا شدم.

این بار بیشتر درمورد اسلام حرف می زدیم، واگر حافظه ام یاری دهد این به بیست سال پیش بر می گردد.

متعجب بودم که چطور این همه سال از حقیقت دور بودم. یک بار دیگر قلبم به سوی خدا رجوع کرد، مصمم شدم که خدا در ذهنم مستقر شده و دارد فرمان پیش به سوی مسیر حقیقی را در من صادر می کند.

هیچ چیز بیشتر از درک ذات یگانه ی پروردگار احساس مرا بر نمی انگیخت. مهم نیست که شما چگونه به آن می نگرید، یا اینکه چطور درک می کنید. می توانید آن را به عنوان حقیقت بشری، علمی و یا مذهبی قلمداد نمایید. همه ی راه ها به سوی خدا ختم می شوند ولی کسی نیست که به آن قدم بگذارد. بعد از سفر طولانی ذهنی و عقلی این یک موهبت صادقانه بود.

اما حقیقت قرآن چگونه آشکار شد؟ آیا محمد یک پیامبر است؟ داشتم به این ها فکر می کردم. تعدادی از ادیان را با حقایقی که در قرآن آمده مقایسه نمودم. به مرور دانسته هایم درمورد انجیل پرداختم که مسیحیان کنونی آن را کلام خدا می پندارند، و فهمیدم که دین ابراهیم از زمان های بسیار دور تا حالا چقدر فرق کرده و باعث دست پاچگی و فریب مردم شده است.

حلا حقیقت را می دانستم، تجربه ای که در آن خدا از من حمایت کرده بود، و آن را برایم مهیا ساخت. این اولین قدم من به سوی اسلام بود. عمیقاً داشتم در آن فنا می شدم. از خداوند سپاس گذارم که مرا به این مرحله از زندگی رساند. با همان روانپزشک مسلمان ازدواج کردم، او خانواده ی مرا با کمال رضایت پذیرفت. ماه رمضان در پیش بود و همسرم تمام آموزش های لازم را به من یاد داد. در یکم اکتبر 2007، شهادتین را اعلام نمودم. در آن روز امام مسجد نام مریم را برایم انتخاب نمود. سفری جاودانه در راه بازگشت به سوی خدا را آغاز نمودم.

پایان

 


ترجمه: مسعود

سایت مهتــدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند:
(اقتدوا باللذين من بعدي ،أبي بكر وعمر). 
 «به دو نفری که پس از من هستند، (یعنی) ابوبکر و عمر، اقتدا کنید» 
صحيح سنن الترمذي: ألباني 3/200

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010