10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328992
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1240 تعداد مشاهده : 633 تاریخ اضافه : 2010-11-30

 

خواهر ثریا، ( کیم ماهورینگ)

در یک خانواده ی ملحد به دنیا آمدم، در واقع خانواده ام از مذهب بدشان می آمد. به یاد دارم که مادرم می گفت؛ وقتی که بچه بوده کشیش محلی مردم را وادار می کرده که در برابر او تعظیم کنند، و پدر و مادرم از این کار خودداری می کردند. زیرا آنان هیچ گاه در برابر هیچ کسی تعظیم نکرده بودند.

با وجود این مادرم همیشه به دیگر ادیان احترام می گذاشت مخصوصاً به اسلام، ولی باز دلیل بر این نبود که او به خدا ایمان داشته باشد(او به هیچ چیز اعتقاد نداشت، امیدوارم خداوند او را ببخشد). مادرم بیشتر وقتش را صرف فعالیت های اجتماعی می نمود، به خصوص با گروهی از افراد مراکشی درگیر بود که بر ضد ساختن مسجد مسلمانان دست به شورش زده بودند. اوخیلی عاشق وطن و فرهنگ خویش بود، و تا قبل از مرگش به این گونه فعالیت ها ادامه می داد. همچنین وقتی که چهل و پنج سال سن داشت دانشجوی رشته ی مقایسه ی ادیان بین اسلام و دیگر مذاهب بود. به جایی نقل مکان نمودیم که سه خانواده ی مسلمان در همسایگی ما زندگی می کردند. مادرم زن مردم دوستی بود.

من در مراکش بزرگ شدم، تا پایان سن نو جوانی دست به کارهای خطرناک و نا جوری می زدم، ولی شکر خدا آسیبی به من نمی رسید و همه ی این ها را لطف خدا می دانم. در سن هجده سالگی با دوستانی آشنا شدم که مرا تا حدودی با مذهب آشنا نمودند. همیشه از اینکه دارم بی جهت زندگی می کنم ناراحت بودم، حس می کردم چیزی را گم کرده ام. وقتی دوستان راجع به وجود خدا حرف می زدند، سعی کردم تا در این باره فکر کنم و شاید دلیل این زندگی کردن را بیابم. داشتم کم کم عوض می شدم. در ابتدا سیگار کشیدن، مصرف الکل، خورد ن گوشت خوک، و خیلی از کارهای ناشایست را ترک کردم.

پس از مدتی ناگهان مادرم درگذشت، فهمیدم که زندگی شوخی بردار نیست یک آن ممکن است که مرگ فرا رسد و فرصت بسیاری از چیزها را از تو بگیرد. از این رو تغییر و تحولات بیشتری در من ایجاد شد. خواهر مسلمانی می شناختم و با او قرار گذاشتیم تا همدیگر را ببینیم، توسط او بود که با دین اسلام آشنا شدم و فهمیدم که این دین حقیقی است.

شروع به پوشیدن حجاب نمودم. برای اینکه در نبود مادرم بتوانم بهتر از خودم محافظت نمایم و اینکه همه بدانند من تغییر کرده ام. شهادتین خود را اعلان نمودم. احساس آزادی می کردم. شروع به یادگیری نماز و دیگر ارکان دینی کردم. حالا بسیار قوی هستم و دیگر اجازه نمی دهم کسی از من سوءاستفاده نماید. خانواده و عقیده ام برایم مهم هستند، و از خداوند می خواهم تا این پایبندی را در قلب تمام انسانها جای دهد.

پایان   


 


ترجمه: مسعود

سایت مهتــدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاَ تَزَالُ أُمَّتِي عَلَى الْفِطْرَةِ مَا لَمْ يُؤَخرُوا الْمَغْرِبَ إِلَى اشْتِبَاكِ النُّجُومِ».

امت من همچنان بر فطرت پاک اسلام باقی می‌مانند اگر نماز مغرب را تا هنگام ظاهرشدن کامل ستارگان به تأخیر نیندازند.
 
ابوداود؛ السنن، 1/169 و ابن ماجه، 1/225، احمد: المسند، 4/147 و 5/422.

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010